![]() |
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
جان به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است |
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها |
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد |
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید |
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد |
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت...آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
|
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا |
از دم صبح ازل تا اخر شام ابد
دوستي و مهر بر يك عهد و يك ميثاق بود |
دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم.
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی |
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تمام می شوم شبی فقط به من اشاره کن
بگو که با منی هنوز اشاره ای دوباره کن تمام میشوم شبی ازاین همه رها شدن از این سکوت تن شکن اسیر گریه ها شدن |
نسیت در شهر نگاری که دل از ما ببرد
بختم اگر یار شود، رختم ازاینجا ببرد |
درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم
روم آن جا که مرا محرم اسرار آن جاست |
تلخ و رسولکُش شده این روزگار، کاش ایمان بیاورم به تو در دهر ِ دیگری… |
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند |
دنیا همیشه دل به خواه ما نبوده ؛
باور بکن بعضی گره ها کور زیباست بس کن عزیزم طاقت باران ندارم این چشم ها … این چشم ها، مغرور زیباست! |
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند |
در عشق و مستی داده ام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانه ام یا غافلم |
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم |
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام |
ماهم ابن هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
تویی نقشی که جانها برنتابد |
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود |
دوش ز دست رغیب ساغر می خورده ای
من به خطا رفته ام یا تو خطا کرده ای |
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور |
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد |
در دير مغان آمد يارم قدحی در دست |
تا ابد بوی محبت بمشامش نرسد هر که خاک در میخانه برخساره نرفت |
|
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
تا به کنار بودی ام بود مرا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام |
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت |
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام |
من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست |
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم |
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه |
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود میبینم و رویت نمی بینم هنوز بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز |
زهي خجسته زماني كه يار باز آيد |
در کوی نیک ناان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را |
اکنون ساعت 11:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)