![]() |
تو مثل راز پائيزي و من رنگ زمستانم چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نميدانم تو مثل لحظه اي هستي كه باران تازه ميگيرد و من مرغي كه از عشقت فقط بيتاب و حيرانم.. ... |
ما دو تن مغرور هر دو از هم دور واي در من تاب دوري نيست اي خيالت خاطر من را نوازشبار بيش از اين در من صبوري نيست بي تو من تنهاي تنهايم من به ديدار تو مي آيم |
ما نمي دانستيم اين كه در چنبر گرداب، گرفتار شده است ، اين نگونبخت كه اينگونه نگونسار شده است ، اين منم، اين تو، آن همسايه، آن انسان! اين مائيم ! ما، همان جمع پراكنده، همان تنها، آن تنها هائيم ! ... .. . ما، همان جمع پراكنده ... فريدون مشيري |
من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش چون خورشید باش تا توانی پاک، روشن مثل باران مثل مروارید باش |
شب هم آغوش سکوت،
می رسد نرم ز راه، من ازآن دشت خموش، باز رو کرده به این شهر پر از جوش و خروش، میروم خوش به سبکبالی باد. همه ذرات وجودم آزاد. همه ذرات وجودم فریاد. |
دوباره شب شد و با من
حديث بيداري گذشته بود شب از نيمه من ز هشياري و پلكهاي تو اين حاجبان سحر مبين چو پرده هاي حريري برآفتاب افتاد در آن شب تاري نسيم از سر زلف تو بوي گل آورد شب از طراوت گيسوي تو نوازش يافت به وجد آمدم از آن طراوت و خواندم به چشمهاي سياهت كه راحت جانند به آن دو جام بلور آن شراب بي مانند به آن دو اختر روشن دو آفتاب پر از مهر به آن دو مايه اميد به آن دو شعر شرر خيز آن دو مرواريد مرا ز خويش مران با خود آشنايي ده مرا از اين غم بيگانگي رهايي ده بيا بيا و باز مرا قدرت خدايي ده |
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟ |
تو را صدا کردم
تو رفتي و گل و ريحان تو را صدا كردند و برگ برگ درختان تو را صدا كردند صداي برگ درختان صداي گلها را سرشك ديده من ناله تمنا را نه ديدي و نه شنيدي يرن تو را مي برد برن تو را به تب و تاب تا كجا مي برد؟ و من خصار فاصله فرسنگهاي آهن را غروب غمزده در لحظه هاي رفتن را نظاره مي كردم |
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم آه می بینم میبینم تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی من به اندازه ی تنهایی تو غمگینم چه امید عبثی من چه دارم که تو را درخور: هیچ من چه دارم که سزاوار تو: هیچ |
چه کسی می خواهد من وتو ما نشویم
چه كسي مي خواهد من و تو ما نشويم خانه اش ويران باد ! من اگر ما نشوم، تنهايم تو اگر ما نشوي، - خويشتني از كجا كه من و تو شور يكپارچگي را در شرق باز بر پا نكنيم از كجا كه من و تو مشت رسوايان را وا نكنيم . من اگر برخيزم تو اگر برخيزي همه بر مي خيزند من اگر بنشينم تو اگر بنشيني چه كسي برخيزد ؟ چه كسي با دشمن بستيزد ؟ چه كسي پنجه در پنجه هر دشمن دون - آويزد |
اکنون ساعت 06:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)