پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   ادبیات طنز (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=54)
-   -   شعر طنز ، ضرب المثل، جوک، لطیفه، اس ام اس و ..... (http://p30city.net/showthread.php?t=761)

ابریشم 02-09-2011 07:48 PM

درد دل یک تحصیلکرده

"در ایامی که صاف و ساده بودم" به فکر درس و مشق افتاده بودم

همیشه جــــزوه ای انــدر بَرَم بود سرم لای کتــــــــاب و دفترم بود

همـــــــه درها به رویم بسته بودم ز خرخــــوانی شدیداً خسته بودم

ز خواب و از خوراک افتاده بودم بـــــه بَربَچ پاســــخ رد داده بودم

خـــــریٌت کرده بودم بیش در بیش پراندم از خــودم بیگانه و خویش

بــه عشقم اس ام اس دیگر نــدادم جگــرخون می شوم افتد چو یادم

نمــــودم دَس بسر،عشق نهــــــانم دلیـــــــــــــل این حماقـت را ندانم

موبایلـــــــــــم را همیشه آف کردم حسابی خر شدم من گــــاف کردم

زدم بر کـــــــــامپیوتر چهار تکبیر نمـــــــودم قهر با آهنگ و تصویر

نکــــــردم رایت آهنگ جـــــدیدی شکستم رایتر و دستـگاه وسی دی

ز خود ضبط خَفـَن را دور کــــردم به شدت خویش را سانسور کــردم

ز فکــــــــــرم دور شد لیلا و اندی فراموشــــــــــم بشد آهنگ سندی

ز اینترنــت شدیداً دور گشتـــــــــم چو خود می خواستم مجبور گشتم

ز وبگـــــــردی نمودم ترک عادت ز بیخوابی بکـــــردم خویش راحت

ز چت کردن نمودم توبه ای سخت خیالــــــم شد کمی آسوده و تخت

بکردم آی دی او را فـــــــــراموش نمــــودم لامپ خود را باز خاموش

نکـــــردم هیچ ایمیلی دگـــــــر باز خریٌت را نکـــــــردم باز آغــــــــاز

کشـــــــــاکش بود در اعماق جانـم کسی آگـــــــه نمی شد از نهانـــم

خـــــلاصه خویش را محدود کردم ره ابلیس را مســـــــدود کــــــــردم

سر ساعت به پـــــای کــــــار بودم ز صبح تــــــــا نیمه شب بیدار بودم

نمـــــــــــودم در شگفت افراد خانه ندادم دست خویشــــانم بهـــــــــانه

دگـــــــر بهر غذا کی داد کـــــــردم برای شــــام کی فریـــــــــاد کــردم

هرآنچه مــــــادرم می پخت خوردم دگـــــــر من آبـــــــــرویش را نبردم

همــــــــــــه گفتند بَه بَه چه جوانی خـــــــــدا قسمت کنــــــد در زندگانی

خوشـــــــــا بر حال شخص مادر او زده این بچٌه تـــــاجی بر ســـــــــر او

چگــــــــونه یکشبه این گونه گشته چـــــــــه بـــوده اینچنین وارونه گشته

همه اندر شگـفت از کـــــــــار ایٌـام چگــــــونه گشته اسب سرکشی رام

خلاصه کار مـــــا درس و دعا بود به تست و نکته فکــــــــــرم مبتلا بود

نمــــــــودم دوره هر درسی فراوان خـــــــــریدم جزوه از آینده ســــــازان

شدم درتست، حــاذق چون قلم چی شدم دکتر پس از آن نسخــــه پیچی

چو تــــــابستان شد و هنگام کنــکور هــزاران بـــــــــــــار رفتم تا لب گور

ولی ما امتحــــــــــان را خوب دادیم به خود مــــــــــا وعدۀ مطلــوب دادیم

پذیرفتــــــــــه شدم در رشته ای ناب نمی دیــــــدم چنین چیزی بجز خـواب

درآمـــد اسم من در روزنـــــــــــامه زدند عکس مــــــــــــــرا در هفته نامه

درآوردم ســـــــــــری در بین سرها به رویــــم بـــــــــاز شد آن بسته درها

بگفتــــــــــــــا دختر همسایه تبریک به من تقـــــدیم شد یک هدیــــۀ شیک

پـــــــدر برمن بگفتــــــــــــــا آفرینا نمـــــــودی رو سفیـــــــــــــــدم نازنینا

دگـــــــــر مادر نگو با شور و شادی بگفتــــــــا پاسخم را خــــــــــوب دادی

به پــــــا بنمود جشن بـــــا شکوهی ز دوش خویشتن برداشت کــــــــــوهی

شـــــــدم وارد به دانشگـــــاه تهران نمودم سعی و کوشش ها فـــــــــراوان

گــــــــرفتم مدرکـــی با نمـــرۀ خوب خریدم بهر آن یک قــــــــــاب مرغوب

نمودم قاب یعنی مــــــــــــــا فلانیم مهندس گشته ایــــم و شادمــــــــانیم

به کـــــــــــار خویشتن مغرور بودم ز ژرفـــــای حقــــــــــــــایق دور بودم

چو بگذشت زین قضایا چند مـــاهی ز دانشگــــــاه بگرفتم گـــــــــــــــواهی

شدم مشمول و دیدم چاره ای نیست در این دنیاچومن بیچـــــــاره ای نیست

شدم سربـــــــاز و گشتم من نظامی شدم مــــــــــامور بخش انتظـــــــــامی

شدم افسر ولی تـــــــاجی نه برسر شدم عـــــــــــــاشق ولی یاری نه دربر

بمـــــــا بگذشت بیهوده دوسالــــــی پز عـــــــالی ولی با جیب خـــــــــــالی

گرفتـــم کارت در پایــــــــان خــدمت شدم راحـــت از آن زنـــــــــــدان نکبت

سپس در جستجــــــوی کـــــار بودم چو خیـــــل دوستـــــان بیکـــــــار بودم

بهر جـــــــــایی که شد، گشتم روانه بــــــه شرکت یا محــــل کــــــــــارخانه

هـــــــــــزاران وعده و پیمان شنیدم ولـــــــــی از آن همـــــــه خیری ندیدم

نه مـــــن وابسته بودم بر نهــــــادی نه شرکت کـــــــــرده بودم در جهـــادی

خلاصه هرچـــه من سگدو زدم بیش نبردم کــــــــــــــاری آخـر بـــاز از پیش

در این اوضـــــــاع و احوال پریشان بدیدم من یکـــی از قــــــوم و خویشان

که بــود او آشنا با کـــــــــــــار بازار شگـــــرد اصلیش قاچــــاق سیگــــــار

به من گفتـــــا چرا بیکـــــــار هستی چـــــرا چون دیگران سربـــــار هستی

بیا اینجـــــــــــــا به نزد دوستان باش نخواهــــــم کـــــــرد اسرار تورا فاش

بـــداد آن خویش گوشی را به دستم ز تحصیـــــــلات طرفی مـــــــن نبستم

بدیدم مــــــایه در بــــــــــــازار باشد فقط ابلــــــــه به فکــــــــــــر کار باشد

پشیمــــــان گشته ام از کردۀ خویش نبرده علــــــم کــــــــار بـــنده را پیش

ز کـــــــار خویشتن من شرمســـارم نمــــودم شعـــــــــــر ایـــرج را شعارم

بگویم بـــــــــــــــا رها با مدٌ و تشدید "کـه گــُــه خوردم غلط کردم ببخشید"

ندیــــــــــدم روی خوش در زندگـانی اگـــــر چـــــه رفته ایــٌــــام جــــوانی

ابریشم 02-09-2011 07:50 PM

حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم

گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی ؟!
نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم
اما تو چی ؟
نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه


در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه
پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ،از اون بالا
نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا
برو خونه تون تورا بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز وتیزه
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟
من نازی جونم
میای بریم کافی شاپ؟
نه جانم
چرا نمی ای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت
آن شد ورفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!
هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟
تو دنیای مجازی
علافی کرد وبازی
خوشحال وشادمونه
رفت ورسید به خونه
باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام
چاهارتا شرعا بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام


حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو
درست وراست وریس کرد
رفت و توو کوچه فیس کرد
یه زن گرفت وشاد شد
زی زی شد و دوماد شد

ابریشم 02-09-2011 07:51 PM

پیغام گیر تلفن پدربزرگ و مادربزرگ ها !

http://persian-star.org/1389/11/18/00.jpg

ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:

اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.

اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.

اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید.

اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید.

اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.

اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.

اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید،
بگویید، ما داریم گوش می کنیم ...


ابریشم 02-09-2011 07:54 PM

ازدواج با مرده شور!


رفته بودم دیدن اهل قبور

عاشقم شد پیرمرد مرده شور!

پای او شل بود و دندانی نداشت

چشمهایش هم کج و هم نیمه کور

روی هر قبری نشستم دیدمش

کم کمک آمد جلو آن لندهور

گفت هفتاد و دو ساله روز و شب

می کنم از توی قبرستان عبور

بوده ام اما مجرد تا به حال

شاید از روی غرض یا از غرور

دیدمت من را پسندیدی تو هم

پس در و تخته شود امروز جور

سکه چون ارزش ندارد توی قبر

مهریه ت یک لا کفن، یک دانه گور!

هفت تا میت بشویم رایگان

از فک و فامیلتان، نزدیک و دور

شیربهایت می شود با نرخ روز

سدر و کافور و کفن، حد وفور

چون تفاهم هم مهم است این وسط

گاه گاهی مرده ای را هم بشور!

روزهایی راحتی از پخت و پز

جمعه شب ها می رسد کلی نذور!

در بهش زهرا برایت قبر خوب

نصف قیمت می کنم من جفت و جور!

گر جوابت مثبت است افتاده ای

هفت شب جشن و عروسی و سرور

من بله گفتم به او با یک دلیل

چون که شوهر گیر می آید به زور!

یک عدد خرما دهان من گذاشت

با کفن روی سرم انداخت تور!

اشهدی خواند و همان جا روی قبر

عقد کرد آخر مرا آن مرده شور!

sharareh1 02-17-2011 12:21 PM

عجب زمونه ای شده !

http://persian-star.org/1389/11/25/happy.jpg

تو عصر موشک و فضا، الاغ سواری عالیه
کنار بنز و زانتیا، دیدن گاری عالیه

بعد سیگار و پیپ و اکس، چپق کشیدن بهتره
ماهواره ها برن کنار، ستاره چیدن بهتره

بسکه فراوونه کلاغ، قناری قارقار می کنه
از هرچی آوازه خوشه، آدمو بیزار می کنه

سینما و تاتر چیه، سیا بازی قشنگ تره
رو حس و حال آدما، لی لی کنون نمی پره

اصغر آقا اَسی شده، موهاشو های لایت می کنه
زیر ابرو شو بر می داره، تیپ شو ری رایت می کنه

تو این قاراشمیش شدید، صغرا خانم ولنسیاس
عجب زمونه ای شده، دنیا رو باش دس کیاس

پیتزا و استیک ولش، سیخ جیگر نصیب ماس
آبگوش خوراک اعیوناس، اشکنه راس جیب ماس

از رپ و راک و پاپ نگو، ابرام غزل خونو می خوام
شبای صاف و ماه نو، صفای ایوونو می خوام

پپسی کولا ارزونی تون، قرتی بازی دیگه بسه
کاهو سکنجبین می خوام، آب قناتم هوسه

قدیم ندیما یادته؟ تهرون هوای خوبی داشت
شیرونیای حلبی، سقفای تیر چوبی داشت

آپارتمانای عجیب، با برج و بارو مد شده
مدرنه آب حوض کشی، باز دَسه جارو مد شده

عطرای پاریسی چیه، گلاب قمصر بیارین
تو جیبای بی برکت، یه مُش گل یاس بذارین

اینترنت و فکس و موبایل، تلویزیون و رادیو...
رد پای تمدنو، همینجوری بگیر برو...

شلوغ پلوغه سرمون، جا واسه دل نمی مونه
قدر من و تو رو حاجی، هیشکی دیگه نمی دونه

به جای ایمیل جون من، نامه ی دَسی بنویس
شیک بازی رو کنار بذار، اونی که هَسی بنویس

دنیا مثه راز بقاس، از صلح و آشتی بنویس
از روزگار خوبی که، اونوقتا داشتی بنویس

SonBol 02-19-2011 11:29 PM

بر سنگ مزار خودم!
 
بر سنگ مزار خودم!

این که خوابیده است اینجا آدمی جوگیر بود
ظاهرش جیغ و صدایش عینهو آژیر بود

از همان وقت تولد داخل گهواره اش
دایماً دلواپس آمار مرگ و میر بود

این اواخر دستش آمد تازه دنیا دست کیست
سعی کرد آدم شود البته دیگر دیر بود

شعرهایش گرچه از ذوق و لطافت بهره داشت
غُر غُر و زخم زبانش بدتر از شمشیر بود

از لحاظ تیپ و ظاهر هیچ چیزی کم نداشت
مانتویش خفّاشی و پوتین و کیفش جیر بود

بعد ترک مصرف سیگار کنت و ماربرو
فکر مصرف کردن اردیبهشت و تیر بود

آن اوایل ساق و سالم عشق را شوخی گرفت
این اواخر عاشق مردی مریض و پیر بود

بس که تنبل بود حال مردم آزاری نداشت
در عوض یک عمر طفلک با خودش درگیر بود

شر به پا می شد اگر خیرش به جایی می رسید
شیر هم می داد اما گاو نُه من شیر بود

گرچه از خدمت به محرومان نمی شد هیچ سیر
بی تعارف گاه گاهی از خودش هم سیر بود

عینهو دیوانه ها در گوشه ای متروک و دنج
صبح تا شب دست و پاهایش به هم زنجیر بود

سالها جان کند تا چیزی شود اما نشد
کوشش و سعی و تلاشش در خور تقدیر بود!

kiana 02-21-2011 11:09 AM

يارو نشسته بوده پشت بنز آخرين سيستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان ميرفته، يهو ميبينه يك موتور گازي ازش جلو زد! خيلي شاكي ميشه، پا رو ميگذاره رو گاز، با سرعت دويست از بغل موتوره رد ميشه. يك مدت واسه خودش خوش و خرم ميره، يهو ميبينه متور گازيه غيييييژ ازش جلو زد! ديگه پاك قاط ميزنه، پا رو تا ته ميگذاره رو گاز، با دويست و چهل تا از موتوره جلو ميزنه. همينجور داشته با آخرين سرعت ميرفته، يهو ميبينه، متور گازيه مثل تير از بغلش رد شد!! طرف كم مياره، راهنما ميزنه كناره به متورويه هم علامت ميده بزنه كنار. خلاصه دوتايي واميستن كنار اتوبان، يارو پياده ميشه، ميره جلو موتوريه، ميگه: آقا تو خدايي! من مخلصتم، فقط بگو چطور با اين موتور گازي كل مارو خوابوندي؟! موتوريه با رنگ پريده، نفس زنان ميگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بيامرزه واستادي... آخه ... كش شلوارم گير كرده به آينه بغلت

ساقي 05-27-2011 03:58 PM

واقعن اینکارو میکنم :d

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
تَرک تسبیح و دعا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند..


...

behnam5555 05-27-2011 06:27 PM


حکایات شیخ و مریدان


روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول! پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی …

***
مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد: یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدای سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی.
شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی. گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند.
حیرانم ازاین عجایب تودرتو***دگران را برق بگیرد مارا جرقه ی پتو!
و مریدان همی گریستند.
***
مریدی «تگری زنان» نزد شیخ برفت و گفت یا شیخ حالم دریاب که بغایت رسید.
شیخ فرمود : مریدا تو را چه شده ؟
عرض کرد : مرادا ! چشمانم ز حدقه درآمده ، خون در کله ام جمع بشده ، جهان در پیش چشمانم تیره گشته و شاخی بر سرم سبز شده.
شیخ فرمود : چیزی نیست ، یحتمل بعد از اخبار BBC ، اخبار بیست و سی بدیده ای.
و مریدان نعره ها و فغان ها زدند.
***
شیخ را پرسیدند : از برای چه ساکتی ؟
فرمود : سکوتم از رضایت نیست ، دلم اهل شکایت نیست.
و مریدان از هوش برفتندی.
***
روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول!
پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی.
نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و …
بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم
پس شگفتی مریدان را درگرفت. شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این دیگر چرا ؟
شیخ بگریست …
لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطی داشت به سیاست و پو.ر.نو
که چنینش کردند پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟
و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت.
***
مریدی بر سر زنان نزد شیخ برفت رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد.
فغان و ناله از مریدان برخاست.
شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم.
مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است.
فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده.
پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از قبض برون زده بود.
فرمود : به گمانم هیزم نیز گران گشته. بگردید و تپاله جمع کنید که گر آن هم گران شود بی گمان بیچاره ایم.
خوشا تپاله و وفور بی مثالش *** نه به این گاز و بهای بی زوالش
و مریدان خون بگریستند .
***
شیخ را پرسیدند : اینترنت ایران به چه ماند ؟
فرمود : به زنبور بی عسل.
عرض کردند : یا شیخ ، اینکه قافیه نداشت.
فرمود : واقعیت که داشت .
و مریدان رم کردندی و به صحرا برفتندی.



***
شیخ بگفت که نان بر اهل طریقت از هرچیز مهلک تر آید
مریدان ساعتی چند در اندیشه شدند
یکی از یاران خالص فریاد همی برآورد که مرتضی علی به نان اکتفا همی کردی و دو خورشت نخوردی چگونه نان مهلک بود شیخا
شیخ آهی کشید و گفت آن نان که فاطمه زهرا بدان کیفیت پختی و پس از او زینب کبری همی از تنور برآوردی گر شیطان رجیم بخوردی مسجود ملک گشتی اما نان که ۱۲۵تومان به شاطری بدهی وآنگه خمیری سوخته و ناپخته پر ز جوش شیرین بگیری نسل را منقطع و حرص را بالا آورد
یاران همه از زکاوت شیخ خرسند شدندی و دستار بر سما بکردندی.


م : تریبون



shokofe 06-02-2011 01:25 PM

نگو بار گران بودیم و رفتیم
نگو نامهربان بودیم و رفتیم
دلیل بهتری پیدا کن ای دوست
بگو با دیگران بودیم و رفتیم
:d:d


اکنون ساعت 05:05 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)