![]() |
در آسمان،عطر غزل های تو را گویا پراکندند
این گونه که منظومه های کهکشان تا صبح میخندیدند |
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد |
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد |
در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه |
همگی دیگر از این خواب فراری باشیم
بهر تندیس هوس خنجر کاری باشیم // شعر از مینا توکلی |
مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد |
در هوای مردمی از کید مردم سوختیم
در دل ما آتش از موج سراب افتاده است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است |
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک |
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد اجر دوصد بنده که آزاد کند |
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند |
دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیده ام که دم به دمش کار شست و شوست |
تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار ؟
برگ خشکم در کف باد صبا افتاده ام |
مثل سر آغازی پر از تکلیف نا معلوم
آواره ام در کوره راه بی سرانجامی |
يار در پرده و ما پرده بر انداخته ايم
از ازل او به چنان ما به چنين ساخته ايم گر كمان ميكشد اينك به كمين امده ايم ور كه شمشير زند ما سپر انداخته ايم |
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هردم از نو غمی آید به مبارکبادم |
مستم کن آنچنان که ندانم زبیخودی
در عرصه خیال که آمد کدام رفت |
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ کس می نپسندم که به جای تو بود |
درویش در و دیرم
ای دوست بده خیرم گر هست نمیخواهم گرنیست بده خیرم |
مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند |
در این دریای طوفانی همه در قایق وهمند
بدان ساحل غریقان را دمی محرم نمی داند |
دل و دینم دل و دینم ببردست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش |
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز |
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی |
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیم |
منم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است |
تو وفا با دگران كن كه من سوخته دل
زنده از بهر همينم كه جفاي تو كشم |
مرغ روحم که همی زد ز سر سدره صفیر
عاقبت دانه خال تو فکندش در دام |
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم |
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست |
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام |
تا نزند راهروی را بپای
به که بکوبند سر مار را |
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی |
يوسف به زر قلب فروشان دگرانند
ما وقت خوش خود به دو عالم نفروشيم |
من از دلبستگی های تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی |
یار من باش که زیب فلک وزینت دهر
از مه روی تو واشک چو پروین من است |
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که همی سپرم |
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم |
ما را به دعا كاش فراموش نسازند
رندان سحرخيز كه صاحب نظرانند |
اکنون ساعت 03:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)