پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

raha_10 05-03-2010 04:41 PM

دانم سر آرد غصه را رنگین بر آرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می زنم

Omid7 05-03-2010 05:04 PM

مي سوزم از فراقت روي از جفا بگردان
هجران بلاي ما شد يا رب بلا بگردان

saniz 05-03-2010 06:33 PM

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

peleshk 05-03-2010 07:00 PM

اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاكم اوست
حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم

FereShteH 05-03-2010 07:51 PM

ما در این پرتگه چه میکردیم
مرکب آز گر عنانی داشت

ساقي 05-03-2010 09:17 PM

تویی كه بر سر خوبان كشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج

natanaeil 05-03-2010 10:35 PM

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد گویی کان ندارد

فرانک 05-03-2010 11:37 PM

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به میخانه زدند

topic_sun 05-04-2010 08:16 AM

دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نتواند که برد باد غبارم

Omid7 05-04-2010 10:18 AM

من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست

raha_10 05-04-2010 11:21 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط natanaeil (پست 150077)
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد گویی کان ندارد

درستش که من توی کتاب دیدم اینه:
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

Omid7 05-04-2010 12:34 PM

هر که ما را یاد کرد ایزد مر او را یار باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر راه ما خواری فکند از دشمنی
هر گلی کز باغ وصل بشکفد بی خار باد

آیلین 05-04-2010 03:38 PM

در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش

خیام

natanaeil 05-04-2010 03:40 PM

شنیدم که چو ن قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد

آیلین 05-04-2010 03:57 PM

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
فروغ

peleshk 05-04-2010 04:07 PM

نمی رود همه شب چشم نرگس اندر خواب ............. زبس که بلبل شوریده دل فغان دارد

saniz 05-04-2010 05:29 PM

دادیم به یک جلوه ی رویت دل و دین را
تسلیم تو کردیم هم ان را و هم این را...

Omid7 05-04-2010 07:57 PM

از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

آیلین 05-04-2010 10:11 PM

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند

Omid7 05-04-2010 10:51 PM

دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند
نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند

آیلین 05-04-2010 10:57 PM

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند

Omid7 05-04-2010 11:06 PM

دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آنکه دولت جاودان به

آیلین 05-04-2010 11:24 PM

هر جا که می رسیم تو با ما چه میکنی
خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم

دانه کولانه 05-04-2010 11:38 PM

مرا سر نهان گر شود زير سنگ از آن به كه نامم بر آيد به ننگ

Omid7 05-04-2010 11:40 PM

گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود

آیلین 05-04-2010 11:45 PM

در پشت چارچرخه فرسوده ای / كسی
خطی نوشته بود:
"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!"...

Omid7 05-05-2010 12:07 AM

تا به کنار بودی ام بود به جا قرار دل
رقتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام

آیلین 05-05-2010 12:13 AM

من نمی خواهم
سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
يا بيفتد خسته و سنگين
زير پای رهگذرها

Omid7 05-05-2010 12:19 AM

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی

آیلین 05-05-2010 12:25 AM

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند

topic_sun 05-05-2010 08:38 AM

در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

peleshk 05-05-2010 05:02 PM

منوش از دهر جز پیمانه عشق ............ میاور یاد جز افسانه عشق

دلی کوبابتی عشق نورز د .............. مخوانش دل که او چیزی نیرزد

Omid7 05-05-2010 05:29 PM

در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم ترا

peleshk 05-05-2010 05:54 PM

اگه عشق منی چرا با دیگرونی..............میخوای بری برو چرا دل میسوزونی
ولی یروز میای که دیگه خیلی دیره.........یکی دیگه تو قلبم جای تورو میگیره

Omid7 05-05-2010 06:06 PM

هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد

topic_sun 05-05-2010 07:06 PM

در کوی نیکنامی،ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی،تعغییر کن قضا را

Omid7 05-05-2010 08:33 PM

ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

topic_sun 05-05-2010 08:50 PM

تنش درست ودلش شاد باد وخاطر خوش
که دست دادش ویاری نا توانی داد

Omid7 05-05-2010 09:13 PM

تا به کنار بودیم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام

natanaeil 05-05-2010 09:22 PM

من مرغ لاهوتی بدم
دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان
در وی گرفتار آمدم



اکنون ساعت 04:40 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)