![]() |
روبه روی من سرابه بخت من همیشه خوابه روو دلم جای یه زخمه بی تو زندگیم عذابه توی این شهر سیاهی میدونم تو بی گناهی حتی واسه ی همیشه قشنگ ترین اشتباهی حالا دیگه خوب می دونم به تو رسیدن محاله برای گذشتن از من دل تو چه بی قراره تو غرورمو شکستی دل به یکی دیگه بستی حالا هر شب بی تو قلب من میگیره منو تهدید می کنه بی تو میمیره صدای رفتن تو توو گوشم انگار دیگه از پیشم برو خدا نگهدار می دونم که انتظار فایده نداره دل من همیشه زردو بی بهاره صدای رفتن تو توو گوشم انگار دیگه از پیشم برو....... خدا نگهدار...!! |
دلم تنگ و
خیالم تنگ برایم تنگتر دنیا نمیدانم چه کس امشب چنین ازرده قلبم را ! صدایت میکنم اما صدایم باز میگردد نگاهت سنگ و قلبت سنگ شکستی راز چشمم را.... |
گاهگاهی که دلم می گیرد ، پیش خود می گویم آنکه جانم را سوخت، یاد می آرد از این بنده هنوز سخت جانی را بین که نمردم از هجر مرگ صد بار به از بی تو بودن باشد گفتم از عشق تو من خواهم مرد چون نمردم هستم پیش چشمان تو شرمنده هنوز |
نمیدانم چند سطر از دفتر زندگیم باقی مانده است.. دلم میخواهد همین چند سطر باقی مانده هم نام تو را تکرار کنم .. دلم میخواهد چند سطر باقی مانده هم از تو بنویسم.. بنویسم عشق مرکب بود نه مقصد.. دلم از تو حلقه ای می خواست ولو از خاک.. دلم دستهای تو را طلب می کند.. دلم تو را صدا می کند.. میدانم که فقط چند سطر دیگر خالی دارم.. فقط چند سطر.. نام پاک تو که همیشه تجسم پاکی وجودت برایم بود را هر چند بار که بشود خواهم نوشت.. زمزمه خواهم کرد و با آن با تو شاید وداع کنم.. میدانی دلم نمی خواهد به وداع فکر کنم.. دلم میخواد به حرفهای قشنگ آن روزگاران فکر کنم که دلمان پر بود از گلبوته های عشق....دلم می خواهد فکر کنم که باز خواهی گشت و باز هم برایم از عشـــق خواهی گقت... آینها آرزو های بزرگی است؟
این روزها همه چیز پیچیده شده است.. کاش باز هم همه چیز ساده ساده بود.. به همان سادگی که به پیشوازم آمدی و به همان سادگی که بدرقه ام می کردی.. چرا به دنیای پیچیده ای رفتی که در آن خیلی غریبه بودیم ؟ باید می رفتی ؟ دلم گرفته.. میدانم زود است که بگویم شاید دیگر هرگز تو را نبینم .. من تو را نمی بینم ؟ باورش برایم سخت است ولی حس می کنم سطر های آخر دفتر زندگیم دارد پر می شود و جای تو خالی خالی است! چه کسی خواست که من و تو ما نشویم؟ بگو چه کسی؟ وقتی آن شبهای دور از عشق برایم می گفتی .. یقین داشتم این آسمانی است.. می بینی یقینم درست بود.. نتوانستم بدون تو زمین را تحمل کنم.. دلم نتوانست.. هنوز وقتی صدایت می کنم بغض دارم.. بغضی که شاید در آخرین سطر گشوده شود.. با من حرف میزنی.. هنوز اعتماد نکردی که راهی باز بگذاری که بتوانم با تو وداع کنم ! نمیدانم وداع آخر را چگونه بجای بیاورم.. دلم هنوز به کعبه وجودت معتکف است.. اگر آخرین سطر زندگیم باشد نام تو را تکرار می کنم و مانند اولین بار می گویم دوستت دارم و با ایمان بزرگم به تو با عشق بزرگم به همه وجودت با این دنیای هزار رنگ وداع خواهم کرد.... ر.امینی... |
حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبر نداشتم حیف اون روزها که کلی ناز چشماتو کشیدم حیف شوقی که تو گفتی داری، اما من ندیدم حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم حیف رؤیام که واسه تو از قشنگیاش گذشتم حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب حیف وقتی که تلف شد واسه دیدن تو، توی خواب حیف باوفایی من، حیف عشق و اعتمادم حیف اون دسته گلی که توی پاییز به تو دادم حیف فرصتهای نقرم، حیف عمرم و دقیقم حیف هرچی به تو گفتم ، راس راسی حیف سلیقه ام حیف اشکایی که ریختم واسه تو دم سپیده حیف احساس طلائیم، حیف این عشق و عقیده حیف شادیم توی روزی که میگن تولدت بود حیف عاشقیم که گفتی اولش کار خودت بود حیف قلبم که یه روزی دادمش دستت امانت حیف اعتماد اون روز . حیف واژه خیانت حیف اون همه دعاهام واسه تو، توی شب یلدا حیف اون چیزی که گم شد دیگه هم نمیشه پیدا حیف هرچی که سپردم حیف هرچی که نبودی حیف تکلیفم بیاو روشنش کن تو به زودی |
گاهی شاد ؛
گاهی غمگین ؛ حال خود نمی دانم ... نالانم و شاید پشیمان!!! هیچ گاه حتی رویای این لحظات را هم تصور نمی کردم به تقدیر ناسزا نمی گویم ، چون خود کور بودم ! ولی من می دیدم ... دیده های من همه رویا بود ؟ یا خیالی خام ؟ من اینجا هستم ولی تو را نمی بینم راه رفته را برگشتن سخت است ؛ یا شاید گاهی محال ! نمی دانم ! |
شايد فريادهاي بيپاسخ ساقهي خشكيده چشمانم براي تو از سادهترين حرفها هم سادهتر است كه بيبهانه،نگاه خيس پنجره را به مهماني گُلهايم دعوت ميكني.من با خيال بارانيام زير واژههاي اسمت رسوب كردهام. كاش ميدانستم تو در بُعد كدام اقاقي آبيرنگ ماندهايكه ثانيهها براي سادگي نگاه تو، با مرگ قرار ملاقات ميگذارند.زود باش.اگر دير كني، شايد ديگر صبح كسي براي دل من گريه نكندو چشم شفق سرخ نشود.اگر تو از منطق زنبقهايي كه روي باغچهات طرح زدهام صداي آفتاب را نشنوي، شايد ديگر شعرهايم بدرقه دستانت نشوند.كمي بهانه را به سپيدي كاغذ سنجاق ميكنم،شايد روي تبسم آسمان به اندازه همهي ستارهها كمي ياس مهمان ابرها كني. هنوز در روشنايي مهتاب خندهاي را روي لالايي شبنمها ميپاشي و من كوتاهتر از باورهاي تو،ميان روِياهايم سوختهام.بگذار لحظههاي نوشتهام در انتها،متنهاي خوبي براي تو باشد. مگر مرز تلاقي نگاهمان نجابت ياسيرنگِ چشمهايمان نيست و انديشههايي كه حتي از آسمان هم منطقيترند؟انگار تو هنوز پروانهها را با سادگي نگاه ميكني كه نميداني من نگاهت را پُر از پروانه كردهام. اي كاش ميدانستي تو براي من اهوراييترين ستارهاي
|
من دلم تنگ کسی ست که به دلتنگی من میخندد... باور عشق برایش سخت است ای خدا باز به یاری نسیم سحری میشود آیا باز دل به دل نازک من بربندد؟؟!!.... http://www.3jokes.com/gallery/d/4163...Love_8_001.jpg |
من که دیگر نیستم حالا چه فرقیمیکند؟ بی حضور یک نفر دنیا چه فرقیمیکند؟ لا به لای ازدحام این همه بود ونبود هستیم با نیستی آیا چه فرقیمیکند؟ با شما هستم شمایی که مرا نشنیدهاید! با شما خانوم ویا آقا چه فرقیمیکند؟ اینکه هر شب یک نفر از خویش خالی میشود واقعاً در چشم آدم ها چه فرقیمیکند؟ من به هر حال آمدم تا با تو باشممهربانِ واقعیٌت باش یا رویا چه فرقیمیکند؟ واقعیت باش .رویا باش یا اصلاً نباش من که دیگر نیستم حالا چه فرقیمیکند؟ |
|
اکنون ساعت 09:49 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)