![]() |
از غم دوست دراین میکده فریاد کشم
دادرس نیست که از هجر رخش داد کشم |
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد نیت خیر مگردان که مبارک فالیست |
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
تو که از کوچـۀ معشـوقۀ ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست |
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل |
لازمه عاشقيست رفتن و ديدن ز دور
ورنه ز نزديك هم فرصت ديدار هست |
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آنکه او عالم سر ست بدین حال گواست |
نقل قول:
نقل قول:
... -------------------- تو به من خندیدی و ندانستی که من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم این شعر قبل از پست تاپیک جان می باشد و به دلیل ویرایش جا به جا شده است. |
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
تعبیر رفت یار سفر کرده می رسد
ای کاج هرچه زودتر از در درآمدی |
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از شر حسود چمنش |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
كاين سر پرهوس شود خاك در سراي تو |
وای از آن روزی که از من چشم هایت را بگیری
بی نگاه تو،دلم می ماند ودیوارهایش |
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار منست |
تا دم،غزل پشت غزل،می نوشمت
ای شراب سبز!ای شعر،ای شکر در شوکران! |
نرســد دسـت من ســوخته بـر دامن یـــار
چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز |
ز دست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد |
دلـنِشان شد سُخنم تا تـو قبولش کردی
آری آری سخـن ِعـشــق نشـانی دارد |
دلم رمیده ی لولی وشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز |
زان باده که در میکده ی عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش |
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام
بار عشق و مفلسی صعب است می باید کشید |
در دادگاه عشقش ، محكوم حكم مرگم
شايد كه بي گناهي ، تنها گناه من بود |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست |
تا خار غم عشقت آويخته در دامن
كوته نظري باشد رفتن به گلستان ها |
اگر چه لطف شمس الدین تبریزی گذر دارد
ز باد و آب و خاک و نار جان هر چهار آمد |
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد |
در آن بحری که خضرانند ماهی
در او جاوید ماهی جاودان آب |
بارها گفته ام و بار دگر مي گويم
كه من دلشده اين ره نه به خود مي پويم |
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد |
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم ان است كه مجنون باشي |
یک لحظه ات پر می دهد یک لحظه لنگر می دهد
یک لحظه صحبت می کند یک لحظه شامت می کند |
در زير كتابت همه كس نام نويسند
من گمشده عشق توام نام ندارم |
مستی سلامت می کند پنهان پیامت می کند
آن کو دلش را برده ای جان هم غلامت می کند |
در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي |
یک سو رو از گرداب تن پیش از دم غرقه شدن
زیرا بقا و خرمی زان سوی شش سویی بود |
دانم سر آرد غصه را رنگین بر آرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم |
ما شب روی آموخته صد پاسبان را سوخته
رخ ها چو گل افروخته کان بیذق ما شاه شد |
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا درگل بود |
اکنون ساعت 10:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)