![]() |
تا نپاشي تخم طاعت، دخل عيش
برنگيري، رنج بين و گنج ياب //ه |
هر کاو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذر باد نگهبان لاله بود س |
سلام دزد مگير و متاع ديو مخواه
چرا که دوستي دشمنان ز مکاريست //ف |
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش ح |
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بند بندگی برسان شیخ جام را آ |
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد ح |
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی ست
بناله دف و نی در خروش و ولوله بود ف |
فارغ از خوف و غم و وسواس باش
پخته مثل سنگ شو الماس باش ق |
قد بلند تو را تا به بر نمی گیرم
درخت کام و مرادم به بر نمی آید ش |
شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
آغوش گل این بوی ندارد که تو داری س |
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ش |
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هرچه بادا باد ر |
رازها با اهل گفتن زاهل عرفان خوش نماست
یار یکدیگر شدن از قوم و خویشان خوش نماست ز |
زلف چون عنبرش خامش که ببوید هیهات
ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر ج |
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سوال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد ل |
لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد و |
وای از عاشقی و بخت سیاه
وای از دست پری رویان آه! *ش* |
شاهد شیرین من برد دل و دین من
برد دل و دین من شاهد شیرین من م |
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
ور عشقی ز نیک و بد ندارم جز غم یک همدم با وفا ندیدم جز درد یک مونس نامرد ندارم جز غم |
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشا ملکی که سلطانش تو باشی |
پس حرفت کو؟؟
با( ی )میگم یارب آن زاهد خود بین که بجز عیب ندید دود آهیش در آیینه ادراک انداز ن |
عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيست
تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست عاشقي مقدورهر عياش نيست غم کشيدن صنعت نقاش نيست |
ای داد بیداد
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمایی ب شعر بعدی با ب شروع بشه |
بی وفایی بی وفایی دل من از غصه داغون شدهههههههههههههههههههههههههههه هههههههه
ج |
جانا سخن از دل گویی ما سر به هواییم فکر شما کجا و ما کجاییم م |
منم که دیده بدیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز خ |
خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
پیشر زانکه شود کاسه سر خاک انداز ی |
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند ق |
قتل این خسته بشمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود م |
مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد ش |
شبي که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوري به بام ما افتد بارگاه تو چون باد را نباشد بار کي اتفاق مجال سلام ما افتد // آ |
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد ک |
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ حرسی می آید چ |
چو ذكر خير طلب مي كني سخن اين است
كه در بهاي سخن سيم وزر دريغ مدار ح |
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم ج |
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند می خورم ز |
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نياز به دارالسلام رفت ج |
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت نا گه به سنگی دچار ب |
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه م |
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو |
اکنون ساعت 12:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)