![]() |
ترک درویش نکن ار نبود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر بگیر |
راه درازست برانیم تیز ما به درازا و به پهنای شب |
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم |
مسخره باد گشت هر چه درختست و کشت
و آنچ کشد سر ز باد خار بود خشک و چوب |
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد |
درد مارا نيست درمان الغياث
هجر مارا نيست پايان الغياث |
ثبت است به کار روزگارم
بر دیده وظیفه ی تو دارم |
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی |
ممنون از کمکت ولی داشتم مینوشتما...
ما غصه خور تلخی فریاد شماییم شادیم در آن لحظه که در یاد شماییم. |
مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب
عود را درسوز و بربط را بکوب |
بر خاک بخواب نازنین تختی نیست
آواره شدن حکایت سختی نیست از پاکی اشکهای خود فهمیدم لبخند همیشه راز خوشبختی نیست |
تا خنده گیرد از تک آن لنگ برق را
و اندر شفاعت آید آن رعد خوش خطاب |
به کوی میکده یارب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهدو ساقی و شمع و مشعله بود |
در بن دریا به تک آب تلخ
در طلب گوهر رعنا خوشست |
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شدقسم به شب نمیدانم |
مرغ دلم باز پریدن گرفت
طوطی جان قند چریدن گرفت |
تا سایه ی مبارکت افتاد بر سرم
دولت غلام من شدواقبال چاکرم |
مرا در سایه ات ای کعبه جان
به هر مسجد ز خورشیدست محراب |
بوی خوش تو هر که زباد صبا شنید
از یار آشنا سخن اشنا شنید |
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم چون صبا تن بیمارو دل بی طاقت به هواداری آن سرو خرامان بروم |
موسی نهان آمد صد چشمه روان آمد
جان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمد |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی برکـَن که رنج بی شمار آرد |
دریای دل از لطفش پرخسرو و پرشیرین
وز قطره اندیشه صد گونه گهر سازد |
در حضور خارها هم ميشود يک ياس بود
در هياهوي مترسک ها پر از احساس بود |
دلدار ظریف است و گناهنش اینست
زیبا و لطیف است و گناهش اینست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داری |
یک لحظه ات پر می دهد یک لحظه لنگر می دهد
یک لحظه صحبت می کند یک لحظه شامت می کند یک لحظه می لرزاندت یک لحظه می خنداندت یک لحظه مستت می کند یک لحظه جامت می کند |
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد؟
جز غم که هزار آفرین بر غم باد... |
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست |
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش،
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا. |
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند |
در كوي نيك نامي ما را گذر ندادند
گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را |
امشب زغمت میان خون خواهم خفت ....... وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست ................ تا در نگرد بی تو چون خواهم خفت |
تو سؤال و حاجتی دلبر جواب هر سؤال
چون جواب آید فنا گردد سؤال اندر جواب |
به یک دو قطره که ایثار کردی ای دیده
بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز |
زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
یا که ما خود سایه های سایه های خود هستیم؟ |
مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و هردم زیادت میشود دردم |
من از عالم در این دنیا تورا برمیگزینم
تو پنداری که من غمگین نشینم |
من از آن سياه دارم به غم تو روز روشن
كه تو ماهي و تعلق به شب سياه داري |
اکنون ساعت 08:58 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)