-
شعر
(
http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
ابریشم |
07-27-2010 03:14 PM |
http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif عشق در عرفان اسلامی
(دكتر سید یحیی یثربی)
هر كه شد محرم دل در حرم یار بماند/ و آنكه این كار ندانست در انكار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری كه در این گنبد دوار بماند (حافظ)
1- عشق چیست؟
موضوع بحث، عشق است، كه دریایی است بیكران، موضوعی كه هر چه درباره آن گفته آید، كم و ناچیز خواهد بود. چنانكه مولوی علیهالرحمه میگوید:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آن
به هر حال در این بحث، طبعاً نخستین سوال باید این باشد كه: عشق چیست؟ اكثراً عشق را محبت و دلبستگی مفرط و شدید معنی كردهاند. گویا عشق از «عشقه» آمده است كه گیاهی است، چون بر درختی پیچد، آن را بخشكاند و خود سرسبز بماند.(1) از دیدگاه ماتریالیستها، روانشناسان و پزشكان، عشق نوعی بیماری روانی است كه از تمركز و مداومت بر یك تمایل و علاقه طبیعی، در اثر گرایشهای غریزی، پدید میآید، چنانكه افراط و خروج از حد اعتدال در مورد هر یك از تمایلات غریزی، نوعی بیماری است.
اما از دیدگاه عرفا، عشق یك حقیقت و یك اصل اساسی و عینی است ولیكن این حقیقت عینی به سادگی قابل تعریف نیست. این دشواری تعریف و تحدید به این دلیل است كه:
اولاً، عشق چنانكه گفتیم یك حقیقت عینی است در نهایت وسعت و عظمت، و لذا این حقیقت عظیم در ذهن محدود ما نمیگنجد و این تنها عشق نیست، بلكه حقایق بزرگ دیگر نیز- از قبیل هستی، وحدت و غیره- در ذهن ما نمیگنجد. شعار اسلامی ما، الله اكبر، بدین گونه تفسیر شده است كه خداوند بالاتر از آن است كه در وصف گنجد. چه وصف ما محصول ذهن ماست و ذهن ما فقط چیزهایی را درمییابد و میتواند توصیف كند كه قابل انتقال به ذهن ما باشند و متأسفانه، همه چیز قابل انتقال به ذهن ما نیست. ما در دو مورد كاملاً متضاد مجبوریم در ذهن خود چیزی بسازیم چون از واقعیت، چیزی به ذهن ما نمیآید و آن دو مورد عبارتند از:
در مورد اول، چیزی در واقعیت وجود ندارد تا به ذهن ما انتقال یابد. در مورد دوم آنچه هست عین واقعیت است و در متن خارج و واقعیت بودن برایش ذاتی است و لذا این خاصیت ذاتی هرگز عوض نمیشود و عینیت با ذهنیت نمیسازد. از اینجاست كه در نظام فكری اسلامی، وقتی كه اصالت ماهیت جای خود را به اصالت وجود میدهد و در واقع یك اصل عرفانی به صورت یك اصل فلسفی پذیرفته میشود، ضرورت سیر و سلوك مطرح میگردد. چنانكه ملاصدرا سیر و سلوك را، در كنار عقل و استدلال، ضروری و لازم دانسته است.(3)
در نظام اصالت ماهیت، ذهن میتواند با ماهیتها ارتباط برقرار كند. اما در نظام اصالت وجود، وجود یك امر واقعی و عینی بوده و هرگز قابل انتقال به ذهن نیست. در نتیجه فقط با مفاهیم انتزاعی سر و كار خواهد داشت. طبعاً برای رسیدن به واقعیت، راه و روش دیگری باید در پیش گرفت كه همان سیر و سلوك است. یعنی به جای تلاش برای انتقال واقعیت به ذهن باید بكوشیم كه خود را به واقعیت برسانیم و به مرتبه اتصال و وحدت و فنا نایل آییم وگرنه از تلاش ذهنی نتیجهای نخواهیم گرفت.
به عقل نازی حكیم تا كی؟/ به فكرت این ره نمیشود طی
به كنه ذاتش خرد برد پی/ اگر رسد خس به قعر دریا
بلی در مواردی رابطه ذهن با واقعیت، به دلیل محدودیت ذهن و نامحدود و نامتناهی بودن واقعیت، رابطه خس و دریاست. این نكته در بیان اعجازآمیزی از امام باقر(ع) درباره خدا چنین مطرح شده است:
"كل ما میز تموه باوهامكم، فی ادق معانیه، مخلوق مصنوع مثلكم مردود الیكم."(4)
ثانیاً، همیشه میان "تجربه" و "تعبیر" فاصله هست. شما حوادث لذتبخش یا دردآوری را كه تجربه كردهاید، هرگز نتوانستهاید چنانكه باید و شاید به دیگران منتقل كنید. یعنی در واقع نتوانستهاید از آن تجربه تعبیر رسا و كاملی داشته باشید. حافظ میگوید:
من به گوش خود از دهانش دوش/ سخنانی شنیدهام كه مپرس!
آن شنیدن برای حافظ یك تجربه است كه به تعبیر در نمیگنجد. عینالقضات میان علم معمولی و معرفت شهودی این فرق را مطرح میكند كه حقایق قلمرو عقل و علم با زبان قابل بیان هستند و به اصطلاح تعبیرپذیرند، اما حقایق قلمرو تجربه به بیان درنمیآیند.(5) و از اینجاست كه مولوی میگوید:
گرچه تفسیر زبان روشنگر است/ لیك عشق بیزبان روشنتر است
و اگر بكوشیم تجربههای بزرگ را به مرحله تعبیر بیاوریم، تنها از راه تشبیه و تمثیل و اشاره و ایما ممكن است و لذا حقایق قرآنی را در قالب الفاظ، مثلی میدانند از آن حقایق والا كه با قبول تنزلات مختلف و متعدد، به مرحلهای رسیده كه در قالب الفاظ چنان ادا شده كه در گوش انسان معمولی جا داشته باشد. اما این مراتب به هم پیوستهاند و انسانها با طی مراتب تكاملی در مسیر معرفت میتوانند از این ظاهر به آن باطن و بلكه باطنها دست یابند و همین نكته اساس تفسیر و تأویل آیات قرآن كریم است. اما پیش از سیر در مدارج كمال نباید انتظار درك حقایق والا را داشته باشیم. با توجه به نكات مذكور، تعریف عشق مشكل و دشوار است ولیكن خوشبختانه حقیقتهای بزرگ كه در تعریف و تحدید نمیگنجند غیرقابل شناخت نیستند. بلكه این حقایق والا، از هر چیز دیگر روشنتر و آشكارترند و هر كسی كه بخواهد، مستقیماً میتواند با آن حقایق ارتباط برقرار كند اما بیواسطه، نه با واسطه كه:
آفتاب آمد دلیل آفتاب/ گر دلیلت باید از وی رخ متاب
و عشق هم آن حقیقت والایی است كه از سودایش هیچ سری خالی نیست و چنانكه خواهد آمد، یك حقیقت جاری و ساری در نظام هستی است و نیازی نیست كه عشق را با غیر عشق بشناسیم كه حقیقت عشق، همچون حقیقت هستی، به ما از رگ گردن نزدیكتر است. به همین دلیل انتظار نداریم كه با مفاهیم ذهنی درباره حقیقت عشق، مشكلی را آسان كنیم یا مجهولی را معلوم سازیم كه این در حقیقت با نور شمع به جستجوی خورشید رفتن است. 1- عدم 2- وجود(2)
|
ابریشم |
07-27-2010 03:15 PM |
- نقش عشق در عرفان اسلامی:
عشق در عرفان اسلامی، از جهات مختلف، به عنوان یك اصل، مورد توجه قرار میگیرد كه اهم آنها عبارتند از:
الف- نقش عشق در آفرینش:
از دیرباز میان متفكران این سوال مطرح است كه انگیزه آفرینش چیست؟ جمعی در آفرینش جهان برای خدا انگیزه و اهدافی عنوان كردهاند و جمعی داشتن غرض و انگیزه را نشان نقص و نیاز دانسته و خداوند را برتر از آن میدانند كه در آفرینش غرض و هدفی را دنبال كند.
عرفا، در مقابل این پرسش، عشق را مطرح میكنند و همچون حافظ برآنند كه:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری...
از نظر عرفا، جهان برای آن به وجود آمده كه مظهر و جلوهگاه حق بوده باشد. در یك حدیث قدسی آمده كه حضرت داوود(ع) سبب آفرینش را از خداوند پرسید. حضرت حق در پاسخ فرمود: «كنتُ كنزاً مخفیاً لااُعرفُ فاحببتُ انْ اُعرف فخلقتُ الخلقَ لكی اعرف.»(6)
پس جهان بر این اساس بوجود آمده كه حضرت حق خواسته جمال خویش را به جلوه درآورد. این نكته را جامی با بیان لطیفی چنین میسراید:
در آن خلوت كه هستی بینشان بود/ به كنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور/ ز گفتگوی مایی و تویی دور
"جمالی" مطلق از قید مظاهر/ به نور خویشتن، بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب/ مبرا ذات او از تهمت عیب...
رخش ساده ز هر خطی و خالی/ ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش میساخت/ قمار عشقی با خویش میباخت
ولی زان جا كه حكم خوبرویی است/ ز پرده خوبرو در تنگ خویی است
نكورو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از روزن برآرد...
چو هر جا هست حسن اینش تقاضاست/ نخست این جنبش از «حسن» ازل خاست
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس/ تجلی كرد بر آفاق و انفس...
ز هر آیینهای بنمود رویی/ به هر جا خاست از وی گفتگویی...
ز ذرات جهان آیینهها ساخت/ ز روی خود به هر یك عكس انداخت...
"جمال" اوست هر جا جلوه كرده/ ز معشوقان عالم بسته پرده...
به هر پرده كه بینی پردگی اوست/ قضا جنبان هر دلبردگی اوست...
دلی كان عاشق خوبان دلجوست/ اگر داند وگرنی عاشق اوست(7)
جمال حضرت حق در آینه حضرات پنجگانه- كه عبارتند از: عالم اعیان ثابته، جبروت، ملكوت، ملك و انسان كامل- جلوه كرده و در هر موجودی، به نسبت مرتبه وجودی آن، برخی از اسماء و صفات الهی جلوهگر و نمایان شده است. مظهر كامل آن معشوق، وجود انسان كامل است كه خلیفه اوست در جهان آفرینش، و آینه تمامنمای اسماء و صفاتش، و شاید حدیث «خلق الله آدم علی صورته» اشاره به این نكته باشد.(8)
ب- عشق در بازگشت:
عرفا عشق را در بازگشت هم مطرح میكنند، به این معنا كه این عشق از ذات حق به سراسر هستی سرایت میكند. البته عشق حق در مرحله اول به ذات خویش است و چون معلول لازم ذات علت است، پس به تبع ذات، مورد عشق و علاقه حق قرار میگیرد. پس خدا آفریدگان را دوست میدارد و از این طرف نیز هر موجودی عاشق كمال خویش است. بنابراین، در سلسله نظام هستی چنانكه در قوس نزول عشق از بالا به پایین در جریان است، از آن جهت كه هر مرتبه پایین اثر مرتبه بالاست، در قوس صعود هم هر مرتبهای از وجود، عاشق و طالب مرتبه بالاتر از خویش است چون كمال اوست، و چون بالاترین مرتبه هستی، ذات حضرت حق است پس معشوق حقیقی سلسله هستی، ذات مقدس اوست.(9) همین عشق به كمال و عشق به اصل خویش، انگیزه و محرك نیرومند همه ذرات جهان از جمله انسان به سوی حضرت حق است.
هر كسی كو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش
و این عشق، چنانكه گذشت، یك عشق دو سره است كه: «یحبهم و یحبونه.»(10)
ج- عشق در پرستش:
عرفا با گروههای فكری دیگر، در روش شناخت و ابزار شناخت فرق دارند به این معنا كه در كنار عقل، بصیرت را مطرح میكنند و رسیدن به بصیرت و معرفت را نتیجه مجاهده و ریاضت میشمارند. اما در جنبه عبادت و پرستش نیز خود را از عابدان و زاهدان، در چگونگی و اهداف عبادت، جدا میدانند. اینان عابدان و زاهدان را سوداگرانی میشمارند كه عبادت را به خاطر اجر و پاداش، انجام میدهند با این تفاوت كه عابدان، هم دنیا را میخواهند و هم آخرت را و زاهدان از دنیا چشم میپوشند و تنها آخرت را میخواهند. اما عارفان، خدا را نه به خاطر دنیا و آخرت بلكه بدان جهت میپرستند كه او را دوست میدارند. چنانكه از مولای متقیان علی(ع) نقل شده كه: «ما عبدتك خوفاً من نارك و لا طمعاً فی جنتك لكن وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك.»(11)
در متون عرفانی هم از رابعه نقل است كه میگفت:
«الهی، ما را از دنیا هر چه قسمت كردهای، به دشمنان خود ده. و هر چه از آخرت قسمت كردهای، به دوستان خود ده، كه مرا تو بسی.
خداوندا، اگر تو را از بیم دوزخ میپرستیم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت میپرستیم، بر من حرام گردان. و اگر تو را برای تو میپرستیم، جمال باقی دریغ مدار.»(12)
د- عشق در رابطه با دیگران:
از آنجا كه عرفا ذات حضرت حق را معشوق حقیقی میدانند و آفرینش را جلوهگاه و مظهر آن معشوق، طبعاً همه جهان و جهانیان را دوست خواهند داشت. چنانكه سعدی میگوید:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
و اگر بیشتر دقیق شویم از دیدگاه عرفا همه عالم «او» ست، نه «از او» چنانكه جامی گوید:
تو را ز دوست بگویم حكایتی بیپوست/ همه ازوست وگر نیك بنگری همه اوست(14)
|
ابریشم |
07-27-2010 03:15 PM |
- نكتههایی در رابطه با عشق:
الف- سریان و عمومیت عشق:
ابنسینا عشق را یك حقیقت فراگیر نسبت به همه موجودات جهان، از جواهر و اعراض و بسائط و مركبات، میداند و عشق را بر این اساس توجیه میكند كه «خیر» معشوق بالذات است و در موجودات همین عشق ذاتی به كمال، عامل طلب كمال است پیش از یافتن كمال، و سبب حفظ آن كمال است پس از یافتن و رسیدن به آن.(14) پس همه موجودات از عشق بهرهای دارند و این عشق برای آنان ذاتی است.
ملاصدرا با نقل بیان ابنسینا و تحسین آن، اظهار میدارد كه بیان خودش در تحلیل سریان و عمومیت عشق، كاملتر است و آن اینكه بر اساس مكتب وحدت وجود، وجود یك حقیقت است با مراتب متفاوت از لحاظ نقصان و كمال، و وجود ذاتاً خیر است. پس هر موجودی ذاتاً عاشق ذات و كمالات ذات خویش است چون خیر و كمال، معشوق بالذات است و چون ذات هر علت، كمال معلول خویش است و چون هر معلولی از لوازم كمال علت است، پس هر علتی نسبت به معلول خود، و هر معلولی نسبت به علت خویش، عشق خواهد داشت.(15)
ب- عشق و اختیار:
ابنسینا عشق را طوری مطرح میكند كه آزادی و ادراك را شرط نمیداند. او عشق را به طبیعی و اختیاری تقسیم میكند.(16) اما صدرالمتألهین عشق را به دور از حیات و شعور قابل تحقق نمیداند و اگر كسی كلمه عشق را در موجودات بیجان و بیشعور به كار برد، به عنوان تشبیه و مجاز خواهد بود.(17)
مرحوم طباطبایی در حاشیه همین قسمت از اظهارات ملاصدرا میگویند: در سریان عشق حیات و شعور شرط نیست و چون در حقیقت، عشق همان وابستگی مراتب وجود به یكدیگر است بنابراین، علم و شعور از مفهوم عشق خارجند. اگرچه از دیدگاه عدهای هرگز عشق از شعور جدا نبوده باشد.(18)
در اینجا تذكر چند نكته را لازم میدانم. یكی اینكه در صورتی كه عشق را ذاتی بدانیم، دیگر مطرح كردن شرط شعور و حیات لازم نخواهد بود و عملاً هم عشق با عقل و انتخاب و اختیار چندان سازگار نیست. و دیگر اینكه از دیدگاه عرفا، حیات و شعور هم، در سراسر عالم هستی جریان دارد و این شعور و حیات یك امر نسبی است كه تابع میزان كمال موجودات است. به این معنا كه هرچه موجود كاملتر باشد، آگاهی بیشتر است به موضوع عمومیت حیات و شعور. در قرآن كریم و احادیث و اخبار هم اشاره شده و ملاصدرا و عرفا هم بر این مطلب تأكید دارند(19) چنانكه مولوی میگوید:
گر تو را از غیب چشمی باز شد/ با تو ذرات جهان همراز شد
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم/ با شما نامحرمان ما خامشیم
بر این اساس، شرط شعور و حیات هم منافاتی با سریان عشق ندارد.
ج- عشق حقیقی و مجازی:
چون عشق بر اساس كمال است، پس معشوق حقیقی همان كمال مطلق خواهد بود. اما در سریان عشق، در قوس نزول و صعود، طبعاً عشق هم دارای مراتب و درجات شده و عاشقها و معشوقها هم متفاوت خواهند بود و عشق برای هر موجودی نسبت به كمال آن موجود جلوهگر میشود. اما از آنجا كه هر كمالی نسبت به كمال بالاتر از خویش ناقص است، عشق در هر مرتبهای به مرتبه بالاتر از آن تعلق خواهد گرفت و چون بالاترین مرتبه كمال، كمال حضرت حق است پس معشوق حقیقی، ذات حضرت حق بوده و عشق حقیقی عشق به ذات او خواهد بود و بقیه عشقها و معشوقها به صورت مجازی و واسطه مطرح خواهند شد.(20)
د- غزالی و عشق:
امام محمد غزالی عشق را یك اصل اساسی میداند و تمام درجات و مقامات را یا مقدمه عشق میداند یا نتیجه آن. و عشق را مشروط به معرفت و ادراك دانسته و انگیزه عشق را چند چیز میداند كه عبارتند از: حب نفس و علاقه انسان به خویش و محبت و علاقه انسان به كسی كه به او نیكی كند و علاقه به نیكان به طور مطلق و علاقه به زیبایی به خاطر زیبایی و علاقه به موجودات مناسب و مشابه با خویش. پس انگیزه محبت این چند چیز است. سپس نتیجه میگیرد كه این انگیزهها در مورد خدا از هر محبوب و معشوق دیگری بیشتر است، پس معشوق و معبود حقیقی، ذات حضرت حق است و بس.(21)
|
ابریشم |
07-27-2010 03:15 PM |
ه- عشق و شوق و اشتیاق:
چنانكه گفتیم، عشق به كمال در موجودات یك حقیقت ذاتی و عمومی است. این كمال اگر بالقوه باشد، عشق با شوق همراه خواهد بود و اگر بالفعل بوده باشد، در آن صورت عشق بدون شوق خواهد بود. با این لحاظ در جهان ماده، كه كمال موجودات هرگز صورت فعلیت كامل پیدا نمیكند، عشقها همیشه همراه با درد و رنج عاشق خواهد شد. پس در جهان ماده عشق همیشه با درد و رنج همراه است.
بنابراین، شوق مانند عشق عمومیت و سریان نخواهد داشت.(22)
و اما اشتیاق عبارت است از: حالتی كه پس از وصول به معشوق حاصل میشود. در صورتی كه شوق، به پیش از وصول مربوط است و این اشتیاق عبارت است از تلاش عاشق برای رسیدن به نهایت اتحاد و فنا در معشوق. و لذا عرفای بزرگ گفتهاند: «شوق با دیدار خاموش میشود، اما اشتیاق فزونی میگیرد.»(23)
و- آثار عشق مجازی:
چنانكه گفتیم، عشق در غیر معشوق حقیقی عشق مجازی است. و عشقهای مجازی، كه نمونه عمده آن عشق به زیباییها و زیبارویان است، در نظام هستی یك امر ضروری و ذاتی است. اما ببینیم این موضوع، یعنی عشق مجازی، چه نقش و اثری میتواند داشته باشد. عرفا برای عشق مجازی آثار زیر را مطرح میكنند:
1- عشق یك بشارت است: از آنجا كه انسان موجودی است با تركیب مادی و معنوی، با نیمی از فرشته و نیمی از حیوان، طبعاً وجودش تحت تأثیر گرایشهای متضاد و مختلفی خواهد بود:
جان گشاید سوی بالا بالها/ در زده تن در زمین چنگالها
در اینجاست كه اگر نشانههایی از عشق به كمال و جمال در او مشاهده شود، بشارتی است از حركت او به سوی كمال و بریدنش از جهان ماده. از اینجاست كه عرفا در عشق به زیبارویان، عفت را مطرح میكنند. یعنی عشقی كه در آن به تعبیر ابنسینا شمایل معشوق حاكم باشد نه سلطه ****.(24)
و لذا عرفا توجه به زیباییها را میستایند و بیتوجهی نسبت به آنها را نكوهش میكنند. چنانكه شیخ بهایی میگوید:
كل من لم یعشق الوجه الحسن/ قرّب الجلّ الیه و الرّسن!
یعنی هر كس را نباشد عشق یار/ بهر او پالان و افساری بیار!(25)
2- عشق به عنوان یك رهبر و راهنما:
از آنجا كه ادراكها، لذتها و عشقها نسبت به مراتب وجود از لحاظ كمال و نقص متفاوتند لذا هر مرتبهای از وجود، به نخستین مرتبه بالاتر از خویش بهتر و بیشتر متوجه شده و طالب آن مرتبه میشود و پس از وصول به آن مرتبه طالب و عاشق مرتبه بعدی میگردد. و همینطور در مدارج و مراتب كمال به سوی معشوق حقیقی پیش رفته، به آن مقصد اعلی و كمال مطلق نزدیكتر میشود و از این لحاظ است كه گفتهاند: «المجاز قنطرة الحقیقة.»(26)
3- عشق مجازی عامل تمرین برای تحمل زحمات عشق:
به اقرار همه عرفا، عشق با مشكلات و رنج و درد طاقتفرسایی همراه است كه سراپا آتش است و آتشافروز. بسا مردان كه در نیمه راه سلوك، به خاطر همین مشقات و دشواریها، از راه وامانده و به مقصد نرسیدهاند. تصویری از این مشكلات را در سفر مرغان در «منطقالطیر» عطار میتوان مشاهده كرد. از این روی، عرفا عشق مجازی را یك تمرین برای تحمل عشق حقیقی میدانند. چنانكه اشتغال انبیا به شغل شبانی تمرینی بود برای تحمل مسئولیتهای بزرگتر. عینالقضات میگوید:
«عشق لیلی را یك چندی از نهاد مجنون مركبی ساختند تا پخته عشق لیلی شود، آنگاه بار كشیدن عشق الله را قبول توان كردن.»(27)
غازیان طفل خویش را پیوست/ تیغ چوبین از آن دهند به دست
تا چو آن طفل مرد كار شود/ تیغ چوبینش ذوالفقار شود(28)
4- عشق مجازی عامل فهم زبان عرفا:
بیتردید، عرفای اسلام برای طرح مسائل عشق حقیقی از عشق مجازی و مسائل آن بهره گرفتهاند. به تعبیر مولوی «سرّ دلبران» را در «حدیث دیگران» گفتهاند. بنابراین، عشق مجازی در فهم مسائل عشق حقیقی میتواند عامل مؤثری بوده باشد.
|
ابریشم |
07-27-2010 03:16 PM |
ز- دو مرحلهی عشق مجازی:
عشق مجازی در دو مرحلهی سیر و سلوك عرفانی مطرح میشود: یكی در آغاز سلوك و دیگری در پایان سلوك. در آغاز سلوك، چنانكه گفتیم، عشق مجازی یك بشارت و یك عامل جذبه و كشش گام به گام عاشق به سوی معشوق حقیقی است و اما در نهایت سلوك، عبارت است از عشق عارف به تمامی موجودات جهان به عنوان آثار معشوق و جلوههای معشوق. و از اینجاست كه چنین عشقی را هم برای مبتدیان جایز میدانند– كه در مبتدیان نشانه حركت و آغاز سیر و سلوك معنوی است– و هم برای كاملان– كه در كاملان هم نشانه كمال است.(29)
ح- مشروعیت عشق:
از دیرباز میان علما و عرفا در مورد عشق اختلاف نظر وجود داشته است. جمعی آن را مذموم و ناپسند دانسته و نتیجه شهوات حیوانی یا نوعی جنون و بیماری روانی به شمار آوردهاند و جمعی آن را ستوده و از فضایل انسانی شمردهاند. گروهی كاربرد كلمه عشق را در رابطه با خدا و خلق ممنوع دانسته و جمعی دیگر آن را، به استناد آیات و روایاتی، جایز شمردهاند.(30) ملاصدرا عشق را، از آن جهت كه در نفوس ملتهای مختلف به صورت طبیعی و فطری وجود دارد، یك امر الهی دانسته كه حتماً به خاطر مصلحتی و هدفی در وجود انسانها نهاده شده است.(31) و اما عرفا، علاوه بر تأییدات حاصل از كشف و شهود، به دلالتهایی از قرآن و حدیث هم استناد میكنند. شیخ روزبهان بقلی این نكته را گواهی بر تأیید عشق میداند كه خدای تعالی قصه یوسف و زلیخا را «احسن القصص» نامیده است.(32) پس از آن روایات متعددی را در تأیید مطلب مطرح میكند.(33)
ط- تصعید عشق:
عرفا عشق مجازی را در بدایت وسیله سیر و ترقی گام به گام میدانند و چنانكه گفتیم، مجاز را به عنوان پلی به سوی حقیقت ارزیابی میكنند. از این نكته نتیجه میگیریم كه توقف در عشق مجازی روا نبوده، بلكه عارف باید از معشوقهای مجازی دست برداشته، ابراهیموار، فریاد «لااحب الافلین» برآورد و اگر عارفی در عشق مجازی متوقف بماند، در حقیقت نوعی بیماری خواهد بود. چنانكه شمس تبریزی به اوحدالدین كرمانی كه عشق مجازی خویش را اینگونه توجیه میكرد كه: «ماه را در آب طشت میبینم»، گفت: «اگر در گردن دمبل نداری، چرا بر آسمانش نمیبینی؟»(مناقبالعارفی� �� �4/27)
مولوی میگوید:
زین قدحهای صور كم باش مست/ تا نباشی بتتراش و بتپرست
عشق آن زنده گزین كو باقی است/ وز شراب جان فزایت ساقی است
هر چه جز عشق خدای احسن است/ گر شكر خوارسیت، آن جان كندن است
عشقهایی كز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود
ی- ذوق حضور:
چنانكه ابنفارض قصیده گرانقدر «تائیه»اش را با این نكته آغاز میكند كه: «من جام عشق را از دست چشمانم نوشیدم»(34) همه عرفا بر نقش دیدار در پیدایش عشق تأكید دارند كه به قول باباطاهر: «هرآنچه دیده بیند دل كند یاد.»
این دیدار و حضور پس از پیدایش عشق نیز همچنان ارزش خود را حفظ میكند. به نظر میرسد كه انسان به هیچیك از قوای ادراكی خویش به اندازه چشمش اطمینان ندارد. این نكته را در جریان حضرت ابراهیم(ع) كه درخواست كرد تا چگونگی زنده كردن مردگان را به چشم خود ببیند(35) و نیز در جریان درخواست دیدار حضرت موسی(36) در كوه طور آشكارا مشاهده میكنیم. به نظر نگارنده این ذوق حضور و علاقه به دیدار انسانها در رواج دو مكتب مؤثر بوده است:
1- مكتبهای بتپرستی و مظهر پرستی
2- عرفان و تصوف.
در مورد اول انسانها چون هنوز به معشوق حقیقی دست نیافتهاند غم فراق را با توجه به مظاهر و نشانهها تسكین دادهاند كه:
نقش تو اگر نه در مقابل بودی/ كارم ز غم فراق مشكل بودی
دل با تو و دیده از جمالت محروم/ ای كاش كه دیده نیز با دل بودی
و در مورد دوم میتوان گفت كه یكی از علل رواج و گسترش عرفان، همان وعده دیدار معشوق است كه در عرفان، انسان نه به خانه بلكه به صاحب خانه میرسد.
|
ابریشم |
07-27-2010 03:16 PM |
ك- نكتهای از ابنعربی:
بدون شك، ابنعربی بزرگترین شخصیت عرفان اسلامی است و ابداعات و ابتكارات وی در عرفان غیرقابل تردید است. پس چه بهتر كه این مقال را با سخنی از وی به پایان بریم.
ابنعربی علاوه بر رسالات و كتب مختلف خویش در جلد دوم «فتوحات مكیه»(ص362-319) بحث مفصلی دارد درباره عشق، و تحلیلهای جالبی كه مطرح كردن آنها در این مختصر نمیگنجد. تنها به ذكر نكتهای اكتفا میكنیم و آن اینكه تعلق عشق، به معدوم است نه به موجود. و این اشتباه و غلط است كه موجود را معشوق بدانیم، بلكه موجود را همیشه به عنوان مظهری از معشوق حقیقی باید در نظر گرفت و حتی گاهی خیالی از موجود به عنوان معشوق یا مظهر معشوق مطرح میشود.(37) چنانكه آنچه در ذهن مجنون بود، خیالی از «لیلا» بود كه شاید چندان هم با واقعیت مطابق نبود. و شاید عامل تفاوت دید مجنون با دیگران همین صورت خیالی لیلا باشد كه تنها در ذهن مجنون بود و لذا دیگران «مو» میدیدند و مجنون «پیچش مو»!
مولوی میگوید:
ز تو هر هدیه كه بردم به خیال تو سپردم/ كه خیال شكرینت فر و سیمای تو دارد
به هر حال:
به پایان آمد این دفتر حكایت همچنان باقی/ به صد دفتر نشاید گفت وصفالحال مشتاقی
و پایان سخن این دعای عینالقضات باشد كه:
در عالم پیر هر كجا برنایی است/ عاشق بادا كه عشق خوش سودایی است!
|
ابریشم |
07-27-2010 03:17 PM |
اهمیت دوستی با جنس مخالف
بچه ها این مطلب خیلی قشنگه درسته طولانیه
اما حوصله به خرج بدید و بخونید
زندگی زیباست,انسان زیباست,ارتباطات انسانی و عشق ورزی زیباست.صمیمیت و محبت زیباست.
ولی در این راه آرزوها و خواسته ها و کمبود ها و عقده ها سنت ها و بی مهری ها ظلم ها و هر چیز که
به گذشته و آینده وابسته است, موانع بزرگی هستند و ما را دچار حالت مستی و خواب سنگینی می
کند.پدیده های زندگی نباید ما را از یاد خود غافل کنند.زندگی و تمام پدیده های خوب و بدش، نباید ما را
از عشق و انسانیت و پاکی غافل کنند.تمام پدیده ها بهانه اند.وسیله اند.به عشق فکر کنید.با عشق
روح خود را پاک تر و پاک تر کنید.وجودتان مهم ترین است.زندگی و ارتباطاتتان و مسائل جانبی اهمیت
زیادی ندارند.راستی را از یاد مبرید.زندگی و تمام پدیده های آن را به چشم وسیله ببینید.وسیله ای
برای به دست آوردن معصومیت از دست رفته.برای درک هر چه بیشتر عشق و رهایی و زندگی در آغوش
عشق...رسیدن به شادی ی ملکوتی و جاویدان...
- این روزها روابط بین دخترها و پسرها بسیار زیاد شده،بسیاری از این روابط راضی نیستند،دوستی ها
مقطعی و بسیار سطحی و زودگذر شده، با این حال،هنوز بسیاری از دخترها و پسرهای ایرانی دوستی
با جنس مخالف را تجربه نکرده اند.و برخی از این بابت ناراحتند.بخصوص پسرها.
پسرها برای ارتباط با دخترها به هر شیوه ای متوسل می شوند.البته نیاز جنسی هم دخیل است،
ولی برای کسی که رابطه را تجربه نکرده نیاز روحی اول را می زند.
- پسرها و دختر ها در ارتباطاتشان نباید آداب معاشرت درست را فراموش کنند.همه ما جوانان باید
آداب معاشرت درست را از بزرگتر ها و کتابهایی که در این زمینه نوشته شده یاد بگیریم،اینگونه روابط
باید باعث پیشرفت روحی و اجتماعی ما شوند،نه اینکهمشکلی بر مشکات زندگی ما بیافزایند.
روابط انسانی باید بر پایه عشق و محبت وانسانیت و پاکی باشد،نه دشمنی و دروغ و...
- متاسفانه عدم تناسب بین عرضه و تقاضا باعث شده که پسرها برای جلب رضایت ودوستی دخترها
بی گدار به آب بزنند و در اینگونه روابط شرافت انسانی خود را فراموش کنند، و همین طور دختر هابه
هرگونه ای که بخواهند رفتار می کنند،چون می دانند که معمولا پسرها اعتراض نمی کنند.وبه هر صورت
هرگز تنها نخواهند ماند.بلکه همواره پسرهایی هستند که رفتارهای غیرقابل تحمل آنها را تحمل
کنند.برای ایجاد تعادل در روابط بین دختر ها و پسرها راه حل هایی وجود دارد که در این مطلب به آنها
اشاره خواهد شد.
- توصیه من به پسرهایی که در ایجاد ارتباط با دخترها مشکل دارند، شجاعت است،فقط شجاعت.به
خودتان اعتماد کنید،تجربه کنید،شجاعانهو آگاهانه تجربه کنید.
مهم ترین نکته در ایجاد ارتباط،ارتباط چشمی ست،نگاه قدرتمندانه به همراه لبخند.و البته همان طور
که اشاره شد،شجاعت.شجاعت در پیشرفت و ایجاد مهارت های ایجاد ارتباط، بسیار موثر است.
-توصیه من به دخترهایی که در ارتباط با پسرها مشکل دارند این است که کسب توانایی ارتباط پسرها
را از اینترنت شروع کنند و با مکالمات تلفنی و سپس دیدار و رابطه واقعی، مشکلات خود را حل کنند.
- از این ناراحتم که هنوز جامعه به آن سمتی نرفته و آنقدر پیشرفت نکرده است که ارتباطات اجتماعی
آسان برای همه باشد.
پسرانی را می بینم که تشنه اند و دخترانی که...
این ها ناراحتم می کنند.
نادانی ها ناراحتم می کنند.ماها عشق و محبت را فراموش کرده ایم و به چیز های بیهوده فکر می
کنیم.هر کسی به گونی ای نمایش می دهد،
نادانیرا...
هر رابطه ای باید باعث پیشرفت ما شود و زندگی ما را شیرین تر کند نه بر مشکلات ما بیفزاید.البته با
گسترش استفاده از اینترنت ارتباطات انسانی نیز گسترش یافته و اینترنت به ابزاری ساده و امن برای
ارتباط با جنس مخالف تبدیل شده است.
- برخی دختر ها احساس تنهایی می کنند،به محبت نیاز دارند،و نیز برخیاز پسرها...همه ما به محبت
نیاز داریم و به هر شیوه ای از جمله خانواده،دوست،همسر،..باید به نیاز خود پاسخ دهیم.ولی گاهی
مشکلات موجود در جامعه باعث می شود که بسیاری از نیازهای و خواسته های طبیعی خود را( از
جمله نیاز به محبت)فراموش کنیم.
- توصیهمن به دخترهایی که دوستی را تجربه نکرده اند این است که پاکی خود را حفظ کنید.رابطه اصلا
مهم نیست.خودتان مهمید.ولی ارتباطات معمولی خود را گسترش دهید و بر اطلاعات خود درباره
ارتباطات انسانی بیفزایید.آری،پاکی و همه عشق و احساس خود را برای موفقیت در زندگی آینده خود
حفظ کنید.
این را به این خاطر می گویم که کم اند پسرانی و دخترانی که در رابطه به طرف مقابل زیان نرسانند.
متاسفانه عشق و آگاهی و پاکی فراموش شده.
ولی اگر می خواهید رابطه را تجربه کنید با شناخت و آهسته آهسته و آگاهانه.و افراط نکنید.
- داشتن دوست دختر و یا دوست پسر های فراوان نمی تواند مانع احساس تنهایی در فرد شود،بلکه
چند رابطه ای می تواند مشکلات ما را بیشتر کند.
مهم ترین عامل چند رابطه ای شدنطرف مقابل عدم توجه شما به نیازهای اوست.
- داشتن رابطه یا دوست به خودی خود کار بزرگی نیست.داشتن رابطه موفقیت آمیز کار بزرگی ست.
-اگر تنها هستید اصلا ناراحت نباشید،دوستی و رابطه هم معایبی دارد،تنهایی هم محاسن و لذت های
خاص خود را دارد.از کسانی که رابطه را تجربه کرده اند بپرسید،بیشترشان ناراضی اند،ولی کسی که
آگاهانه و عاشقانه زندگی می کند موفق تر و راضی تر است.می توانید به تنهایی خود افتخار کنید!
- احساس تنهایی حالتی کاملا غیر طبیعیست و یک نوع مشکل روحی است.احساس تنهایی یعنی
ضعف و ناتوانی.با تجربه آگاهانه دوستی می توان آن را درک کرد.و پس از درک دیگر عذاب نیست،
لذت است.فقط با درک احساس تنهایی و دوستی می توان از تنهایی لذت برد،لذتی جاودانه...
- دوستی می گفت من ذاتا خیانتکارم!!
بسیاری از پسرها و دختر هایی کهدر روابط با جنس مخالف افراط می کنند، در دام شهوت پرستی
گرفتار می شوند.
بسیاری از پسرها و دختر ها نیز از این روابط راضی نیستند.
دلیل اصلی اش این است که ما ها "خود" را فراموش کرده ایم.ما ها هنوز از دشمنی لذت می
بریم،محبت و عشق را فراموش کرده ایم.اهل گفت و گو نیستیم.هنوز به راستی ایمان نیاورده ایم.
هنوز...
-در مورد ارتباط جنسی باید آگاهانه رفتار کنید،مبادا به خاطر نیاز، در دام شهوت پرستی و هوس بازی
گرفتار شوید .مبادا عشق وانسانیت را فراموش کنید.
به این متن از اوشو توجه کنید :
پیوند جنسی هرگز کسی را ارضا نکرده است.این پیوند بیشتر و بیشتر عدم رضایت ایجاد می
کند.پیوند جنسی هرگز کسی را به کمال نرسانده-با کمال بیگانه است.پیوند جنسی زمانی معنا می یابد که با عشق همراه باشد.پس عشق و پیوند جنسی به هم می آویزند.و عشق مرکزیت عظیم تری است،مرکزیتی والاتر.آنگاه که پیوند جنسی به عشق گره می خورد،بالا و بالاتر جریان می یابد.
پیوند-اشو-ترجمه محسن خاتمی
- برخی دختر ها هم به خاطر مشکلات خانوادگی و عوامل دیگر تاکنون نخواسته یا نتوانسته اند با کسی
ارتباط برقرار کنند.و برخی هم شاید از این بابت ناراحتند.آنهایی کهاصطلاحا اهل دوستی نیستند می
توانند آشنایی هایی داشته باشند تا بتوانند از این طریق توانایی ها و تجربه هایی کسب کنند و هم
اینکه فرد مناسب و دلخواه خود را برای ازدواج پیدا کنند.
چرا دخترانو پسران ما باید در حسرت محبت باشند؟چرا باید اینگونه باشد؟این کمبود ها و رنج ها
دردهای بسیار مهم جامعه ماست،که باید برایش چاره ای اندیشید،.ولی بدانید دوستی و پیوند و ..
واسطه و وسیله است،مهم ترین خودتان اید.
بهتر است در پی پیشترفت خودتان باشید و خود را ارتقاء دهید.
اصل وجود شماست،نه زندگی تان.زندگی و هر چیزیغیر از شما وسیله است.
پیوند و دوستی زیباست،عشق را باید تجربه کرد،باید با عشق و صمیمیت و صفا زندگی کرد،
آری،
ولی دوستی و رابطه نباید مایه رنجش ما انسان ها شود.در اینگونه رابطه ها باید به چیز جدیدی دست
یابیم و تجربه و دانسته جدیدی به دست بیاوریم نه اینکه زندگی خود را سخت تر کنیم.باید شاداب تر و
خوشحال تر شویم،باید شاد تر شویم،نه اینکه وقت خود را بهبیهودگی و دررنج بگذرانیم.
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
- توصیه من به پسرها این است که :
اگر رابطه با جنس مخالف را تجربه نکرده اید،حتما تجربه کنید،ولی آگاهانه.
با مطالعه و با مشورت و به آهستگی.
راستی و عشق را فراموش کنید.
یادتان باشد بی مهری های دیگران باید درس عبرت شما باشد نه اینکه از نیکی روی گردان شوید.
ادب را باید از بی ادب آموخت!
یادمان باشد صورت مسئله را پاک نکنیم.باید قدرتمندانه زندگی کرد...
هر مشکلی با گفت و گو قابل حل است.
- منت کشی و التماس مطلقا ممنوع!
معنی مطلقا ممنوع را که می دانید؟
دلیل نمی خواهد،از خود بپرسید،جواب پیش خودتان است.
آیا کسی که به شما اجازه می دهد کهالتماس کنید ،شایسته شماست؟
التماس یعنی تحقیر.التماس یعنی خراب کردن پل های پشت سرتان.
با التماس کردن به او احساس خوبی می دهید.شاید هم طرف مقابل ،ماجرای التماس های شما را
برای دوستانش تعریف کند و از این کار لذت ببرد و یا در پیشرفت رابطه اش با شخص دیگری استفاده کند.
- چاپلوسی و تعریف و تمجید ممنوع!
تنها نتیجه چاپلوسی انحراف رابطه از مسیر اصلی اش است.با چاپلوسی و تملق به دوستتان اجازه می
دهید که به هرگونه ای که می خواهد، با شما رفتار کند، با تعریف بیجا مغرور خواهد شد،آنگاه که
مشکلی در رابطه ایجاد شد خواهید فهمید که چاپلوسی چه نتایجی را در پی دارد.
- پیشنهاد دوستی ممنوع!
اجازه دهید که همه چیز روال عادی و طبیعی خود را طی کند،پیشنهاد دوستی یک ضعف است.
اگر جواب منفی باشد موجب ناراحتی شما خواهد شد
و اگر مثبت باشد ممکن است ،طرف مقابل،در طول رابطه، از آن استفاده ابزاری کند.پبشنهاد دوستی
یعنی اظهار نیاز.اظهار نیاز یعنی ضعف.
پس اجازه دهید که همه چیز به صورت طبیعی پیش رود.
- هیچ رابطه ای را قطع نکنید.هر رابطه ای را می توان به گونه ای ترمیم کرد.به هر حال ارتباط بهتر از قطع
ارتباط است.پس ازقطع رابطه ممکن است پشیمان شوید،ولی در صورت عدم قطع رابطه ابتکار عمل در
دست شماست.
قطع رابطه کاملا غیر منطقی ست،می توان شکل یا عمق رابطه را تغییر داد،ولی قطع رابطه کاملا مضر و
موجب پشیمانی شماست.
- بی توجهی طرف مقابل ممکن است نشانه چند رابطه ای او باشد،ممکن است تمایلی به شما نداشته
باشد،یا اهل دوستی و روابط جدی نباشد،یا این بی توجهی نتیجه بی توجهی شما باشد،شاید می
خواهد با این کار تحریکتان کند که در مورد ازدواج صحبت کنید وشاید هم یک استراتژی باشد.و شاید
شخصیتش به همین گونهاست.
- بی توجهی شما به دوستتان و عدم توجه به نیازهای عاطفی اش ممکن است باعث چند رابطه ای
شدنش شود.
چون همه ما نیازهایی داریم و به هر صورت این نیازها باید به طریقی تامین شوند.
- وابستگی ممنوع!
می توان عاشق بود،صمیمی بود وعشق ورزید ولی وابسته نبود.
می توان پاک بود،ولی ساده نبود.
بعضی ها چون از وابستگی می ترسند، از صمیمیت و عشق ورزی هم روی گردان شده اند،این ها
انسان های ترسویی هستند،
باید شجاعانه زندگی کرد،وابستگی را تجربه کنید تا بتوانید درکش کنید.
- رابطه هرچقدر آزادانه تر باشد ،واقعی تر و طبیعی تر است.و البته موفقیت آمیز تر.
-لحظه ها را عاشقانه زندگی کنید،به آینده فکر نکنید،خود بودن مهم تر است،
اجازه دهید همه چیز سیر طبیعی خود را طی کند.
نیازت را عاشقانه زندگی کن،لحظه ها را عاشقانه زندگی کن و به گذشته و آینده فکر نکن.
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
-اختلاف سنی،مانعی برای دوستی و صمیمیت دو دوست یا همسر نیست.
سن هر انسانی می تواند تا حدودی گویای موارد زیر باشد:
میزان تجربیات و دانسته ها،درك و فهم،وضعیت جسمی یا روحی،احراز یا عدم احراز شرایط ازدواج،
وضعیت مالی و…
و اینكه بعضی به دنبال گروه سنی خاصی هستند به خاطر این است كه انها دنبال فردی با شرایط خاصی
هستند و یا به دنبال هدف خاصی هستند.البته اینكه هر فردی به دنبال گروه سنی خاصی باشد،منطقی
ست.ولی نباید فراموش كرد كه شما دنبال انسانی هستید با خصوصیات مورد نظرتان،حال ممكن است
این انسان از لحاظ سنی بزرگتر و یا كوچكتر از شما باشد.
پس سن یك فرد نمی تواند مانعی برای دوستی با شما باشد.چه بسا انسانی از شما بزرگتر باشد و
احساس كنید كه از لحاظ فكری در حد شما نیست و یا با انسانی كوچكتر از خود آشنا شوید و ببینید كه
از لحاظ فكری و اخلاقی ایده آل است.
- در مورد کسی زود قضاوت نکنید.عجله نکنید.با آگاهی به رفتارهایشفکر کنید.با یک نگاه یا چند بار
صحبت یا دیدار نمی توان در مورد کسی قضاوت درستی داشت.احتیاط کنید تا از بی مهری های
نامهربانان در امان باشید.
-از مکافات عمل غافل مشوید،
بی گدار به آب نزنید و به نتیجه رفتارهایتان فکر کنید،همه انسانیم،
برخیرفتارها که از روی حسن نیت و پاکی و یکرنگی ست، ممکن است دقیقا جواب معکوس دهد.آری
پاکیو یکرنگی خوب است،ولی بی گدار به آب نزنید و به نتایج رفتارهایتان و تاثیر رفتارها بر طرف مقابل
توجه کنید.
-عشق و محبت آنجایی بهشر تبدیل می شود که عامل رسیدن افراد به اهدافشان شود.عشق و
محبت ابزار نیست.عشق می ورزیم فقط به خاطر عشق ،نه به خاطر خودمان و زندگی و آینده و آرزوها و
خواسته هاو ...عشق دلیل نمی خواهد،عشقی که برای رسیدن چیزی یا هدفی بخشیده شود،هیچ
ارزشی ندارد،کم اند کسانی که پاکی و بی آلایشی عشق را درک کنند...عشقی که بی حد و حصر و
بی قاعده نیست، چگونه می تواند باشد ؟
-پذیرفتن عشق و محبت قبل از شناخت ،محکوم به شکست است و ممکن است آن احساس دلچسب و
زودرس به عذابی دردناک تبدیل شود.مراقب باشید با احساساتتان بازی نکنند!
-صمیمیت زود هنگام محکوم به شکست است.شناخت لازمه صمیمیت است.صمیمیت همراه با
شناخت، صمیمیتی مطمئن محسوب می شود.بین رفتارهای دو طرف باید تناسب وجود داشته
باشد.بهتر است به پاسخ های طرف مقابل توجه کنید.و زود قضاوت نکنید و سعی کنید مشکلاتتان را با
طرف مقابل در میان بگذارید.آری،اهل گفت و گو باشید.
البته در عشق ورزی خسیس نباشید.
عشق برایبخشیدن است!
آری کسی از عشق ورزی و محبت پشیمان نشده،ولی همواره آگاهانه رفتار کنید
* شجاعانه و آگاهانه تجربه کنیم تا به درک درستی برسیم،آزمون و خطا بهترین معلم ماست.
شجاع و آگاه زندگی کنیم و بی حد و حصر عشق بورزی
|
ابریشم |
07-27-2010 03:18 PM |
چطور بفهمیم که تمام عشق و علاقه ی یک پسر مربوط به یکی است
از کجا بفهمیم که یک پسر وجودش عشق و علاقه و محبت نسبت به دختر دارد و فقط با وی است؟
فهمیدن این مسئله به خصوص برای دختران جوان مشکل است. مشکل از دو جهت ناشی میشود:
یک جهت مربوط به دختر میشود و دیگری مربوط به پسر.
برای دختر از این جهت مشکل است که چون احساسات و عواطف در او رقیق، لطیف، صادقانه و شدید است، با اظهار عشق و دوستی توسط پسر، زود تحت تأثیر قرار میگیرد، به خصوص اگر از نظر عاطفی در خانواده یا جامعه، یا میان دوستان احساس کمبود نماید، یا کمبود داشته باشد.
تحت تأثیر قرار گرفتن، موجب میشود که نتواند قضاوت درستی از عشق و علاقه پسر داشته باشد و به عمق درون او راه یابد.
جهت دیگر رفتارهای ساختگی پسران است. اغلب پسران به خاطر غریزه و کشش جنسی تمایل به برقراری ارتباط دارند و برای این که به این هدف بهتر دست یابند، اظهار عشق و دوستی میکنند. همه پسران در ارتباط اوّل، اوّلین سخنشان این است که تنها عاشق او شده است و به کسی غیر از او علاقه و عشق، یا رابطه ندارد، اما مطمئناً نمیتواند همه آنها درست باشد.
پسران با آگاهی از نقطه ضعف عاطفی و احساس دختران و هرچه نزدیکتر شدن به آنها و ایجاد ارتباط، در اظهار دوستیها و عشقها ترفندهایی به کار میبرند و غالباً دختران را فریفته و عاشق خود میسازند.
اما راهکار صحیح شناخت:
بهترین راه شناخت صداقت آن است که
اوّلاً: دختران، خودشان برای شناخت اقدام نکنند. از راه غیر مستقیم، خانواده، دوستان خود یا پسر یا محل زندگی و محل کار و... این آگاهی را کسب کنند.
دوم: پسر سعی در طولانی کردن ارتباط و نزدیک کردن خود به دختر را نداشته باشد.
پس از آشنایی اولیه و مختصر، در اولین فرصت اقدام به خواستگاری کند، نه این که با وعده خواستگاری بخواهد ارتباط را نزدیکتر کند. اگر شرایط ازدواج را نداشت، خودش زود ارتباط ببُرد.
|
ابریشم |
07-27-2010 03:21 PM |
دوست داشتن با شيوه هاي مختلفي شروع مي شود . گاهي با علم است و بسيار آشكار است و در مواردي هم كاملا نا آشكار و آرام آرام .. شايد بتوان گفت با عادت كردن .
گاهي اين دوست داشتن ناشي از توهمات ماست . از افراد چهره اي مي سازيم كه صرفا در ذهن ما است و وجود خارجي ندارد آنچه در بين عوام " عشق " لقب گرفته و البته در ديد من چيزي نيست جز توهم. اين سبك دوست داشتن ها چندان دوام ندارد چون گذر زمان باعث خواهد شد به حقيقت آدمها واقف شويم در اين حالت چون آنچه دليل دوست داشتن بوده ديگر وجود ندارد احساس نارضايتي اولين چيزي كه جايگزين حس دوست داشتن مي شود .
اما دوست داشتني كه از روي علم و شناخت باشد هميشگي است حتي گذر زمان خللي روي اين حس نخواهد گذاشت . دوستشان خواهيم داشت . چون آنچه موجب دوست داشته شدن بوده حقيقي است و حقيقت هميشه مقدس به نظر مي رسد . وقتي دوست داشتن تو از روي حساب گري نباشد و آدمها را براي آنچه هستند دوست داشته باشي نه آنچه خواهند شد نه آنچه در فكر تو است اين دوست داشتن مقدس است و آرامش كوچكترين ثمره آن مي تواند باشد .
بعضي وقت ها اين دوست داشتن در اثر گذر زمان رخ مي دهد بدون اينكه بفهيد ممكن بعد از چند وقت احساس كنيد به كسي عادت كرده ايد . فقط افرادي كه روي خودشان مسلط هستند و قدرت تجزيه و تحليل را در وجود خودشان مي بيند قادر به تشخيص اين حس خواهند بود چون عامه مردم عادت كردن را با دوست داشتن اشتباه مي گيرند . البته گاهي عادت كردن همان دوست داشتن است وقتي در عين عادت كردن شناخت خوبي هم از افراد بدست بياوريد . اما اگر با خودت رو راست بودي و ديدي دانسته هاي تو آنقدر نيست كه اسم عادت كردن را دوست داشتن بگذاري بايد شهامت آنرا داشته باشي كه قبول كني شايد اشتباه مي كني . بايد آنقدر قوي باشي كه با خودت كنار بيايي . به خودت كمك كني تا برگردي به جايي كه بتواني بگويي احساس اسير بودن نمي كنم . خيلي دشوار است ولي اگر دست نگه داري هميشه حس اسيري را بدنبال خودت خواهي كشيد و لاجرم شك واژه اي كه جرات مي كند هر لحظه كه مي خواهد در زندگي تو مثل يك مزاحم پرسه بزند . يك شكل ديگر هم از دوست داشتن هست كه فقط مختص افرادي مي شود كه با تو نسبتيدارند . يا دوستشان داريم براي نسبتي كه با ما دارند و براي چيزي كه هستند يا صرفا براي نسبتي كه با ما دارند . در حالت دوم ممكن آنها را دوست داشته باشيم ولي باورشان نداشته باشيم حتي ممكن است آنها را تحمل كنيم ولي در عين حال دوستشان داشته باشيم " فقط براي نسبتي كه با هم داريم " .
خوب است كه يك بار بنشينيم و افرادي را كه دوستشان داريم يكبار به ذهن بياريم و ببينيم هر كدام را چطور دوست داريم ؟ براي چه چيز هايي آنها را دوست داريم ؟ اين حس نسبت به آنها هميشگي خواهد بود ؟ اين دوست داشتن از كدام دسته است ؟ از كجا ناشي مي شود ؟
اميدوارم حداقل آنهايي كه ما را دوست دارند فقط براي آنچه هستيم ( خود دروني ما ) ما را دوست داشته باشند چون در اين صورت اين دوستي جاودانه خواهد بود
|
ابریشم |
07-27-2010 03:30 PM |
وابستگی آفت عشق
دوست عزیزم تو بیشتر به چه یا کی وابسته ای؟
به پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ یا شغل ، مدرک ، موقعیت و ثروت؟ یا به سلامتی ات؟ تفکراتت؟ احساساتت؟ یا اعتقاداتت؟ فرقی نمی کنه ، وابستگی یعنی اینکه خودت را به شیئی غیر از اصل خودت ، چنان ببندی که آزادیَت را بگیرد.
انسان نامحدود و البته آزاد آفریده شده است . و همه هستی مسخّر و در اختیار اوست. هیچ چیزی ارزش آن را ندارد تا انسانی را به خود ببندد و وابسته و زندانی خود کند. و همه هستی رشد و ارتقاءاشان در اینست که در خدمت آدمی باشند نه بر عکس. اشرف مخلوقات و سرور کائنات یعنی این.
حالا وقتی خودت را وابسته به موقعیت یا فردی می کنی ، در واقع خود را از موقعیت برتر و آزادی که داری به جایگاه پَست و محدودی تنزّل داده و گره می زنی. خود را شکننده می کنی. افراد و اشیاء دیگر زوال پذیر و رفتنی اند. شغل ، مدرک ، ثروت ، سلامتی ، احساس و ... ، همه تغییر پذیر و از بین رفتنی اند. و هرکس به آنها وابسته باشد نیز رنج فرسودگی ، تنهایی، جدایی و پست شدن را ناچاراً ، همواره با خود دارد.
و اما عشق
عشق فراتر از هر گونه وابستگی هاست. اگر تو به یک نفر وابسته شدی و بدون او می میری ، نام آن را عشق مگذار. مثل نوزادی که به شیر مادر وابسته است ، اگر شیر مادر نباشد کودک می میرد، چون وابسته است. عشق وابستگی نیست که با نبود معشوق ، فرد مردنی شود. اصلاً معشوقی که اکنون باشد و فردا نباشد ، چگونه می تواند عشق ایجاد کند، صرفاً یک نوع وابستگی می آورد. و صد البته هنگام از بین رفتن هم تاثر و اندوه.
آری عشق همیشه رو به تزاید است. عشق آزاد و رهاست و پیرو آن عاشق و معشوق هم چنین اند. عشق ، عاشق را هر روز فربه تر می کند. شادتر می کند. حرکت عشق فقط رو به جلوست. غم و شادی در عشق واقعی ، مساوی و لذت بخش است. معشوق شکستنی نیست، مردنی نیست، پژمردنی نیست ، بی وفا نیست. لذا عاشق هم به همین صورت پایدار ، قوی و رو به رشد است. و بیت زیر نیز توصیف چنین عشقی است.
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
وابستگی ، انسان را از بی نهایت هستی ، به محدوده ای گره می زند، به مانند چشمی که از این همه رنگ ، فقط رنگ سیاه و سفید را ببیند. مانند این همه اندام آدمی که به هنگام سرطان ، صرفاً یکنوع از سلولهایش شروع به رشد و توده شدن، می نماید. کسی که معتاد به مواد مخدر می شود ، از بی نهایت لذتی که می تواند از تمام اعضاء و جوارح خود ببرد ، صرفاً به یک لذت بسنده می کند، کسی که به یک فرد وابسته می شود ، از تمامی انسانها ، و بی نهایت هستی، فقط یکی را به عنوان مجرای تنفس خود بر می گزیند. کسی که خود را به شغل ، ثروت ، ... ، وابسته می کند، از تمام جنبه های آدمی ، و موفقیت های گوناگون خود چشم پوشی می کند.
عشق را از هر کجا شروع کنید به زودی متوجه می شوید بسیار سیار و روان است. و همه آفرینش را در خود جای می دهد. وقتی عشق چنین عظیم و بزرگ است ، پس در انحصار شئی یا شخصی نیست، که آن را از ما بگیرد و ما را تنها بگذارد. همه هستی در وجود ماست ، پس، از دست دادن هیچ چیز ، موجب کاستی در این بی نهایت عشق ما ، نمی شود.
ارزش تو به اندازه آن چیزی است که به آن دل می بندی پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق ، دلبسته نشوی.
|
اکنون ساعت 04:20 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)