![]() |
همه دنيای منی همه رويای منی .. تو شبای بی کسيم ماه بيتای منی .. تو گل ياس منی همه احساس منی .. گو هر وجودمی تو تک الماس منی |
قشنگ ترين خاطره ها با تو و از تو گفتنه .. آرامش وجود من صدای تو شنفتنه .. نم نم بارون چشام گواه عشقه پاکمه .. هم نفسه قسمت من دوست دارم يه عالمه .. |
چرا به سر نمی شود خزان قصه های من چرا نمی رسد به گوش طنین نعره های من مرا به خلوتی رسان ترانه ای ساز کن این شب بی ستاره را تا سحر آواز کن مرا بخوان امید جان که در سکوت خوانده ام گوشه نشین غربتم در انتظار مانده ام بیا بیا عطش شکن بیا بیا که تشنه ام بیا بیا به یاد آن سینه ی ریشه دشنه ام |
سرخ ترین چهار پاره شعر قلبم را تو ساختی...
|
مرا کم اما همیشه دوست داشته باش!
این وزن آواز من است عشقی که گرم و شدید است زود می سوزد وخاموش می شود... من سرمای تو را نمی خواهم و نه ضعفت را عشقی که دیر بپاید شتابی ندارد گویی برای همه عمر وقت دارد مرا کم اما همیشه دوست داشته باش! |
نوشته هاي تنهايي
دلم مي خواهد امشب شعر گويم برايت اي عزيز من نمي دانم تو مي داني ز احوالم يا نمي داني نمي دانم چه مي خواهم ولي سر در گريبانم ميان اين همه افكار پريشان و حيرانم نمي دانم چه بايد كرد ، ولي مي دانم كه بايد رفت تو قف را براي لحظه اي حتي جايز نمي دانم دلم فرياد ها دارد نمي دانم به كي گويم نمي داني چنان پر مي كشد اين دل بسوي تو كه هر لحظه درافغان شيدايست ولي افسوس كه بايد منتظر مانم نمي دانم چرا افسوس بايد گفت كه اين انتظار خود زنده گي و رنگ زيبايست ميان انتخاب واژه هايم هم مات و حيرانم نمي دانم كدام واژه به وصف حال خويش رانم ولي اين را بدان اي عشق كه از عشق تو نالانم ميان سردر گريباني تويي تنها دليل رفتن من نمي دانم چه بايد گفت كه شايد هم نبايد گفت ولي اين را بدان اي عشق كه از عشق تو مي خوانم مران اي دل مرا بيش ازين سوي رسوايي كه رسوا است حالم در اين تنهاي تنهايي بخوان اي دل دمي را همدمي كن ز وصف يار برايم روشني كن بگواخر خدايت مهربان است خدايت خداي صابران است بگو گفتا كه هر كه صبر كند بيشه دهم نعمت همانگونه كه مي خواهم برايش بخوان اي دل برايم همدمي كن دل تاريك تنگم را كمي هم روشني كن |
عشق مشق دوستداشتن است
|
هدفم بود که نشوم عاشق کسی
چونکه رخسار تو دیدم،هدفم باطل شد:53: |
شبی مجنون نمازش را شکست ، بی وضو در کوی لیلی نشست،
عشق آن شب مست مستش کرده بود، فارغ جام المستش کرده بود ، گفت»:یارب از چه خارم کرده ای ، بر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام از این عشق، دل خونم مکن ، من که مجنونم تو مجنونم مکن گفت ای دیوانه لیلیت منم ، در رگت پنهان و پیدایت منم سالها با جور لیلی ساختی ، من کنارت بودم ولی نشناختی |
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند،به جز مداد سفید!
هیچ کسی به اون کاری نمی داد،همه می گفتند:تو به هیچ دردی نمی خوری... یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند،مداد سفید تا صبح کار کرد،ماه کشید،مهتاب کشید و اونقد ستاره کشید که کوچیک و کوچیک و کوچیک تر شد... صبح توی جعبه ی مداد رنگی،جای خالی اون با هیچ رنگی پر نشد...:53::53: |
اکنون ساعت 09:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)