![]() |
تیغ حجابست رها کن حجاب
بر رخ من گرم بزن یک دو مشت |
تا تو نگاه مي كني كار من آه كردنست
جان به فداي چشم تو اين چه نگاه كردنست |
تیغ زدی بر سرم ای آفتاب
تا شدم از تیغ تو من گرم پشت تیغ حجابست رها کن حجاب بر رخ من گرم بزن یک دو مشت |
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام... |
مرغ دلم باز پریدن گرفت
طوطی جان قند چریدن گرفت اشتر دیوانه سرمست من سلسله عقل دریدن گرفت |
تو قرص ماهي و من برکه اي که مي خشکد
و اين خلاصـــه ي غــم هاي روزگـار من اسـت |
تا به شادی می نشینی، غم رسد از گرد راه
بر لبِ خنـدان هر گـل، اشکِ شبـنم دیـده ام |
مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم
هواداران كويش رو چو جان خويشتن دارم |
متصل اوصاف تو با جان ها
یک رگ بی بند و گشای تو نیست |
تو كه بر مراد خويشي مشنو ز نامرادان
نه ترانه محبت نه فسانه جدايي |
یکی گوید که این از عشق ساقیست
یکی گوید که این فعل شراب است می و ساقی چه باشد نیست جز حق خدا داند که این عشق از چه باب است |
تحصيل عشق و رندي آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در كسب اين فضائل |
لحضه هایم همه گیج اند و گره خورده و گنگ
مثل این ساعت بی عقربه ی دیواری! |
يارب سببي ساز كه يارم به سلامت
بازآيد و برهاندم از بند ملامت |
تمام روزها در انتضار یک نفر شب شد
همان کسی که شبی حتا به خوابم هم نمی آید |
2 تا غلط داشتين، نمرتون ميشه 18 ;)
انتضار=انتظار و حتا=حتي :d دردم از يار است و درمان نيز هم دل فداي او شد و جان نيز هم |
من از هوای تو ای سرو راستین چه کنم؟
من از جفای تو ای جان نازنین چه کنم؟ |
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را |
از صبا پرس که ما راهمه شب تا دم صبح
بوي زلف تو همان مونس جانست که بود |
در میان آب وآتش همچنان سرگرم تست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع |
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
گفتم می مینخورم پیش تو شاها داد می معرفتش آن شکرستان مست شدم برد مرا تا به کجاها |
از پی آن گل نو رسته دل ما یا رب
خود کجا شدکه ندیدم درین چندگهش |
شب فراق كه داند كه تا سحر چند است
مگر كسي كه به زندان عشق دربند است |
تا من و تو کنار هم هستیم،این شگفتی همیشه با آن هاست
حق به مردم بده که میبینند،چون،شب و آفتاب را با هم! |
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست |
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم |
ماهم این هفته برون رفت وبه چشـمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
تا که بی توست،شمار شب وروزم گم باد
این رقم عمر،چه بشماری و چه نشماری |
یک قصه بیش نیست سخن عشق واین عجب
از هــر زبـان کـه میـشنوم نـامکـرر اســت |
تا نفس های تو در تاریکی شب،گرم وجاری ست
می شود شب را تحمل کرد با مردارهایش |
شرابش ده بخوابانش برون بر از گلستانش
که تا در گردن او فردا ز غم حبل مسد بیند |
دوستي برگ گلي نيست كه بر باد رود
تـشنه را آب محال اسـت كه از يـاد رود |
دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی دل عالمی زجا شد چو نقاب بر گشودی دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی |
یکی گولی همی خواهم که در دلبر نظر دارد
نمی خواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد |
دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا |
اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند
به جای مفرش و بالی همه مشت و لگد بیند |
در کارخانهای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند |
در تابش خورشیدش رقصم به چه می باید
تا ذره چو رقص آید از منش به یاد آید |
دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است |
تو شمع انجمني يك زبان و يكدل شو
خيال و كوشش پروانه بين و خندان باش |
اکنون ساعت 10:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)