![]() |
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها مي كني اي خاك درت تاج سرم |
[IMG]http://*****************/Files/9f6316da154045c18298.jpg[/IMG] |
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند |
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد |
دی گلهای ز طرهاش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند |
دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو بناز خود قزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی |
یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود |
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي |
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار خویش را |
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی |
یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد
تا ذره صفت ما را کی زیر و زبر یابد |
درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود
به که با دشمن نمایی حال زار خویش را |
الهی شعله شوقم فزون ساز مرا آتش كن و در عالم انداز الهي ذره ای آگاهيم بخش رهم بنمای و بر گمراهيم بخش ز دانش گوهر پاكم بر افروز چراغ چشم ادراكم بر افروز |
ز در در آي وشبستان ما منور كن
هواي مجلس روحانيان معطر كن وگر فقيه نصيحت كند كه عشق مباز پياله اي بدهش گو دماغ را تر كن |
نااميدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت |
در همین بیداری ویرانه چشمم را رها کن
لحضه ای مگذار حتا خواب آبادی ببیند! |
دور از رخ تو دم به دم از گوشه ی چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت |
تا بي سر و پا باشد اوضاع فلك زين دست
در سر هوس ساقي در دست شراب اولي |
يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
كز هر زبان كه مي شنوم نا مكرر است |
تا خار غم عشقت آويخته در دامن
كوته نظري باشد رفتن به گلستان ها |
آن جوان بخت كه ميزدرقم خيروقبول
بنده پير ندانم ز چه آزاد نكرد |
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمي زند |
دولت عشق بين كه چون از سر فقر وافتخار
گوشه تاج سلطنت مي شكند گداي تو |
وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو؟
ناله مستانه دلهای غم پرورد کو؟ ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟ |
وگر چنانكه در آن حضرتت نباشد بار
براي ديده بياور غباري از در دوست |
تا عهد تو بربستم عهد همه بشكستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پيمان ها |
ای کوچه های فرعی از بند وا شده
ای تازگی به اصل خیابان رسیده ها |
از آتش سودايت دارم من و دارد دل
داغي كه نمي بيني دردي كه نمي داني |
از شوق نرگس تو که هستیم مست از او
چندان گریست دیده که شستیم دست از او |
وصل تو اجل را زسرم دور همي داشت
از دولت هجر تو كنون دور نمانده است |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت |
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن |
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیمه شب دوش به بالین من آمد و بنشست |
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی |
یا باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد |
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی |
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود |
ديده از اشك و دل از داغ ولب از آه پر است
عشق در هر گذري رنگ دگر ميريزد //صائب تبریزی |
دلم رفت و ندیدم روی دلدار
فغان از این تطاول آه ازین زجر |
رجب بیرون شد و شعبان درآمد
برون شد جان ز تن جانان درآمد |
اکنون ساعت 03:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)