![]() |
دوش وقت سحر ار غصه نجاتم دادند
ون در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
دل من چون صدف باشد خیال دوست در باشد
کنون من هم نمیگنجم کز او این خانه پر باشد |
دل ما به دور رويت ز چمن فراق دارد
كه چو سرو پايبند است و چو لاله داغ دارد |
دیده بد بین بپوشان ای کریم عیب پوش
وین دلبریها که من در کنج خلوت می کنم |
مستم ز مي عشق چنان كز پس مرگم
صد ميكده از خاك من آباد توان كرد |
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من وجان شما |
آن عشق كه در پرده بماند به چه ارزد؟
عشق است و همين لذّت ديدار و دگر هيچ |
چنان دان که دادست و بیداد نیست
چو داد آمدش جای فریاد نیست |
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلك شيوه او پرده دري بود |
دل از من برد و روي از من نهان كرد
خدا را با كه اين بازي توان كرد |
دیری ست که هو بره ی این دشتم ودیگر
افسوس ندارم رمقی نای رمیدن |
نــو بهـــار آید و گلـزار شکـوفــا گـردد
بی گمان کوتهی عمر خزان خواهی دید |
دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول |
لب دندانت را حقوق نمك
هست بر جان و سينه هاي كباب |
بر او تاختن برد یک بامداد
گل عمر او چید و بر باد داد |
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد |
در کيش عشق بازان راحت روا نباشد
اي ديده اشک ميريز اي سينه باش افگار |
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
دل و دين و عقل و هوشم همه را به باد دادي |
یکی را دوست میدارم .ولی افسوس او هرگز نمی داند..
|
دلي ديرم خريدار محبت
كزو گرم است بازار محبت |
تشنه ام ،تشنه ی یک رود رها ،تشنه سیلی سنگین
نه که آیا دو سه باران سبکریز،بباری ،یا نه |
همه كارم ز خود كامي به بد نامه كشيد اخر
نهان كي ماند ان رازي كز او سازند محفل ها |
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی |
یادم آمد گه شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم |
میخواد دلم رو به زانو در بیاره.............برای هر چیز یه بهونه میاره
تا میگم آخه میگه آخه نداره...............میگم بیا تا یکی باشیم دوباره |
هر که بهر تو انتظار کند
بخت و اقبال را شکار کند |
داني كه چرا راز نهان با تو نگفتم
طوطي صفتي طاقت اسرار نداري |
یار مرا عارض و عذار نه این بود
باغ مرا نخل و برگ و بار نه این بود |
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشينان
گر حال بنده پرسي از باد صبحگاهي |
یا رب این بوی که امروز به ما میآید
ز سراپرده اسرار خدا میآید بوستان را کرمش خلعت نو میپوشد خستگان را ز دواخانه دوا میآید |
آقا مهدي، شما هم گير دادي به "د" ;)
ديده ما چو به اميد تو درياست چرا به تفرج گذري بر لب دريا نكني |
شما هم گیر دادی به ی
یا رب آن آهوی مشکین بختن بازرسان وان سهی سرو خرامان بچمن بازرسان |
ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی |
یارب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت |
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا میداری |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
روزي تو خواهي آمد از سوي مهرباني
امـــا ز مـن نبيني ديگـر به جـا نشاني |
یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من
آب حیاتی ندهد یا گهری مینشود |
اکنون ساعت 08:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)