![]() |
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی |
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد |
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کيميای عشق بيابی و زر شوی |
يارب اندر دل آن خسرو شيرين انداز
كه به رحمت گذري بر سر فرهاد كند |
يكدم غريق بحر خدا شو گمان مبر
كز آفتاب هفت بحر به يك موي تر شوي |
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما |
آنكه مدام شيشه ام از پي عيش داده است
شيشه ام از چه مي برد پيش طبيب هر زمان |
نيک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود |
دشمنان را زخون كفن سازيم
دوستان را قباي فتح دهيم |
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود |
در خرابات مغان نور خدا مي بينم
اين عجب بين كه نوري زكجا مي بينم |
مرا نصیب غم آمد به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم محبت تو گزیدم |
مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقه پشمين به گرو نستانند |
داستان در پرده مي گويم ولي
گفته خواهد شد به دستان نيز هم |
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را |
اي در گه اسلام پناه تو گشاده
بر روي زمين روزنه جان ودر دل |
دنيا ديدي و هرچه ديدي هيچ است
و ان نيز كه گفتي وشنيدي هيچ است |
لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پی ديدن او دادن جان کار من است |
تا عاشقان به بوي نسيمش دهند جان
بگشود نافه اي و در ارزو ببست |
تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهانی |
يوسف گمگشته باز ايد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور |
راز سربسته ما بين که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر |
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت |
تو گر خواهی که جاويدان جهان يک سر بيارايی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رويت |
تا بي سر و پا باشد اوضاع فلك زين دست
در سر هوس ساقس در دست شراب اولي |
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به |
هر كه در اين بزم مقربب تر است جام بلا بيشترش ميدهند |
در سینهء دردمند من راحت نه
بر دیدهء اشکبار من رحمت کن |
نرگس ساقي بخواند ايت افسونگري
حلقه اوراد مامجلس افسانه شد |
در نمازم خم ابروی تو با ياد آمد
حالتی رفت که محراب به فرياد آمد |
در تنگنای حيرتم از نخوت رقيب
يا رب مباد آنکه گدا معتبر شود |
دل درد تو را بجحان مداوا نکند
در عشق تو جان زغم محابا نکند |
دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر
نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ |
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند |
در دام سر زلفش ماندیم همه حیران
وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند |
در کوی خرابات، کسی را که نیاز است
هشیاری و مستیش همه عین نماز است آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است |
تا چند کنم توبه و تا کی شکنم
ای توبه ده و توبه شکن دستم گیر |
روزها گر رفت گو رو باك نيست
تو بمان اي آنكه چون تو پاك نيست |
تا همه خلوتيان جام صبوحی گيرند
چنگ صبحی به در پير مناجات بريم |
اکنون ساعت 11:59 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)