![]() |
من خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم
آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد |
دلا مباش چنين هرزه گرد و هرجايی
که هيچ کار ز پيشت بدين هنر نرود |
دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل
غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟ |
تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پديد
تبارک الله از اين ره که نيست پايانش |
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری |
يك قطره اش گوهر شود يك قطره اش عبهر شود وز مال و نعمت پر شود كفهاي كف خاران ما |
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی |
ياران همنشين همه از هم جدا شدند |
واعظ شهر چو مهرملك وشحنه گزيد
من اگر مهر نگاري بگزينم چه شود |
در دل چو عشقت آید، سودای جان نماند
در جان چو مهرت افتد، عشق روان نگنجد |
دوران همینويسد بر عارضش خطی خوش
يا رب نوشته بد از يار ما بگردان |
تاگریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم
در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم تا گرفتی از حریقان جام سیمین چون هلال چون شفق خونابه ل می چکد از ساغرم |
منم در شيوه و در شيون تو
غلام هندوي چوبك زن تــــــو |
وگر عقلست آن پر فن چرا عقلي بود دشمن كه مكر عقل بد در تن كند بنياد صورت را |
آه، به یکبارگی یار کم ما گرفت
چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت |
تشبيه ندارد او وز لطف روا دارد زيرا كه همي داند ضعف نظر ما را |
آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر
از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد |
دوش در خيل غلامان درش میرفتم
گفت ای عاشق بيچاره تو باری چه کسی |
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم |
محراب ابرويت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت |
تا کی کنی به عادت در صومعه عبادت؟
کفر است زهد و طاعت تا نگذری ز میقات |
تو سرو رواني و سخن پيش تو باد
مي گويم و سر بخيره مي جنباني |
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد |
در آن ره كو دويدي هر زماني بهر منزل شراب نو چشيدي |
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هـرچند در این عـهد خریدار نـدارد |
دولتی را که نباشد غم از آسيب زوال
بی تکلف بشنو دولت درويشان است |
تا چند همچو شمع زبان آوري كني
پروانه مراد رسيد اي محب خاموش |
شيرينتر از آنی به شکرخنده که گويم
ای خسرو خوبان که تو شيرين زمانی |
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوتر م
افکند وکشت و عزت صید حرم نداشت |
يا رب ز كرم دري به رويم بگشا راهي كه در او نجات باشد بنما |
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آيي |
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر |
روز اول که سر زلف تو ديدم گفتم
که پريشانی اين سلسله را آخر نيست |
تا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تخت افكند دلم برابر تخت تو رخت |
تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين
خدا گواه که هر جا که هست با اويم |
مشق عشق هر دو عالم،یک دو بیتی بیش نیست
عصری از پرسش در این و،صبحی از پاسخ در آن |
نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم |
مجنون تو كوه را ز صحرا نشناخت
ديوانه عشق تو سر از پا نشناخت |
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمی از نو به مبارک بادم |
مثل سر آغازی پراز تکلیف نا معلوم
آواره ام در کوره راه بی سر انجامی |
اکنون ساعت 07:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)