![]() |
آتش در دل فکن ! بر پا کن صد شرر! سوزان،کوبان شکن! بر کش جامی دگر! زین شامُ زین پگاه جانی دیوانه خواه! با من بیگانه ایی،بیگانه ایی! خویشم خوانُ خموش! زهرش در خون من بادا هماره نوش! . . در سکوتی ماتم افزا من کناریُ مرغ شیدا با من دل خسته گویت از چه بنشسته ایی تو تنها؟ . . یک شیدایی در دل دارم می دهد هر دم آزارم! شِکوه ها تا بر دل دارم می گریزم از رسوایی می ستیزم با تنهایی جام نوشین بر لب دارم! . . مرغ شیدا بیا،بیا! شاهد ناله ی حزینم شو! با نوایی به روزُِ شب هم صدای دل غمینم شو! ای صبا گر شنیده ایی راز قلب شکسته ام،امشب با پیامی به او رسان رهگذار دل حزینم شو! لحظه ایی آسمان تو بنگر چهره ی ارغوانیم! با غم عشق او خزان شد نو بهار جوانیم!نو بهار جوانیم!!! |
درمانده از این دنیا
من بی تو و تو تنها تو گمشده ی صحرا من تشنه ی گشتن ها من خسته ی رفتن ها تو قفل همه در ها من ریشه این خاکم تو لحظه چیدن ها بوئیدن و بگذشتن از باغ اقاقی ها از اشک گل لاله ییوستن دریا ها من لحظه دیدارم تو وقت گذشتن ها تو زخمه ی هر سازی من ناله رفتن ها در ساکت چشمانت فریاد شکستن ها من زائر درگاهم تو اوج رسیدن ها |
حال دل با تو گفتنم هوس است *** خبر دل شنفتنم هوس است طمع خام بين که قصه فاش *** از رقيبان نهفتنم هوس است شب قدرى چنين عزيز و شريف *** با تو تا روز خفتنم هوس است وه که دردانهاى چنين نازک *** در شب تار سفتنم هوس است اى صبا امشبم مدد فرماى *** که سحرگه شکفتنم هوس است از براى شرف به نوک مژه *** خاک راه تو رفتنم هوس است همچو حافظ به رغم مدعيان *** شعر رندانه گفتنم هوس است |
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است...
|
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم ز سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم ؟ |
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ویرانه ندارد دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد |
يك لحظه بايست
اي معناي انتظار،يك لحظه بايست
ديوانه شدن به خاطرت كافي نيست؟ يك لحظه بايست و يك جمله بگو تكليف دلي كه عاشقش كردي چيست؟ |
ديدي اي دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با يار وفادار چه کرد |
مشت می کوبم بر در پنجه می سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم، خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيزبگذاريد هواری بزنم های با شما هستم، اين درها را باز کنيد من به دنبال فضايی می گردم لب بامی، سر کوهی، دل صحرائی که در آنجا نفسی تازه کنم می خواهم فرياد بلندی بکشم که صدايم به شما هم برسد!!! |
بي تفاوت, بي هدف, بي آرزو
مي روم در چاه تاريکي فرو عاقبت يک شب نفس گويد که: بس وزتپيدن باز ماند نفس مرغ کوري مي گشايد بال خويش مي کشد جان مرا دنبال خويش باد سردي مي وزد در باغ ياد برگ خشکي مي رود همراه باد!!! |
اکنون ساعت 08:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)