![]() |
صورت عقل جمله دلتنگیست صورت عشق نیست جز مستی مولانا |
گویند بهشت با حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار که آواز دهل شنیدن از دور خوش است خیام |
«دوستت دارم»؟ ولی بسیار از آن بیشتر «عاشقت هستم»؟ نه تا این حد فدایی نیستم... |
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی بلند است |
تک بیتی های ناب
در حیرتم از مرام این مردم پست این طایفه زنده کش و مرده پرست تا شخص بود زنده کشندش به عذاب چون مرد به عزت ببرندش سر دست "خیام" |
چون از اینجا نیستم , این جا غریبم من غریب چون در اینجا بیقرارم , آخر از جاییستم مولانا |
چقَدَر تلخ شده آخر فال من و تو تف به گور ِ پدر ِ عشق ِ زلال ِ من و تو |
ایدل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت خیام |
این محنتی که از قفس تنگ می کشیم،
کفران نعمتی است که در باغ کرده ایم ... |
یار مفروش به دنیا که کسی سود نکرد
آنکه یوسـف به زر ناســره بفروخته بود ... https://lh3.googleusercontent.com/-D...5_468746_n.jpg |
دوره ، دوره ی تنهایی دستها نیست
دوره ، دوره ی تنهایی دلـ هاست... http://meme.zenfs.com/u/17fe218642dd...b187ea4da.jpeg |
تمومِ ساعتا رو خواب کردم...شايد اين لحظه تکراري نباشه! شايد احساسِ امروزِ تو، فردا،...اين احساسي رو که داري نباشه! |
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی |
حج زیارت کردن خانه بود حج ِ رب البیت مردانه بود مولانا |
غم دنیای دنی چند خوری باده بخور حیف باشد دل دانا که مشوش باشد |
زاده ی دنیا چو دنیا بی وفاست گر چه رو آرد به تو ,آن رو قفاست مولانا |
نفس اگر چه زیرکست و خرده دان قبله اش دنیاست , او را مرده دان مولانا |
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را
این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را وحشی بافقی |
چون عهده نمیشود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را خیام |
من چو آب و روغنم هرگز نیامیزم به کس زانک من جان غریبم این سرایی نیستم مولانا |
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا از جوانی حسرت بسیار میماند به جا صائب تبریزی |
تك بيتي هاي ناب-خيام نيشابوري
عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتاء ای شکم خیره به نانی بساز تا نکنی پشت به خدمت دوتا خيام |
من از دل و دل از من ِ ديوانه گريزان ديوانه نديديم ز ديوانه گريزد |
سحرگه عزم بستان کن صبوحی در گلستان کن
به بلبل میبرد از گل صبا صد گونه بشری را کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی برای گلبن وصلش رها کن من و سلوی را عطار |
غنچهٔ دلگیر ما را برگ شکرخند نیست
ای نسیم عافیت، شبگیر کن از کوی ما صائب تبریزی |
پیری
پیمانه ام ز رعشه پیری به خاک ریخت ........بعد از هزار سال که نوبت به ما رسید
|
حلقه ای بر گردنم افکنده دوست ........می برد هر جا که خاطر خواه اوست
|
منی که لفظ می از هر کتاب می شستم ...........زمانه کاتب دکان می فروشم کرد
|
ساز چنگ آهنگ عشرت صحن مجلس جای رقص
خال جانان دانهٔ دل زلف ساقی دام راه |
همه خوش دلند که مطرب بزند به تار چنگی .... من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی |
نقل قول:
|
گر سیر نشد تو را دل از ما یک لحظه مباش غافل از ما عطار |
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را |
به حسن خلق توان گرد صید اهل نظر بدام و دانه نگیرد مرغ دانا را |
من نوشتم که نگویم هستم... خواستم بگویم تو نیستی
|
همان ساقی که در روز ازل بود لبش شیرین تر از قند وعسل بود به هرکس جرعه ای از عشق می داد نصیب ما دوبیتی وغزل بود :53: |
در باغ چو شد باد صبا دایه گل
بربست مشاطه وار پیرایه گل از سایه به خورشید اگرت هست امان خورشید رخی طلب کن و سایه گل |
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما |
الا ای آسمان مرد یگانه
به حق مرغک بی آشیانه ندارد بیش از این طاقت شقایق بگیر از دست قنفذ تازیانه |
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند |
اکنون ساعت 08:07 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)