پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 03-22-2011 05:46 PM



قبله‌ی ذرات عالم


قبله‌ی ذرات عالم روی توست
کعبه‌ی اولاد آدم کوی توست
میل خلق هر دو عالم تا ابد
گر شناسند و اگر نی سوی توست
چون به جز تو دوست نتوان داشتن
دوستی دیگران بر بوی توست
هر پریشانی که در هر دو جهان
هست و خواهد بود از یک موی توست
هر کجا در هر دو عالم فتنه‌ای است
ترکتاز طره‌ی هندوی توست
پهلوانان درت بس بی‌دلند
دل ندارد هر که در پهلوی توست
نیست پنهان آنکه از من دل ربود
هست همچون آفتاب آن روی توست
عقل چون طفل ره عشق تو بود
شیرخوار از لعل پر للی توست
تیربارانی که چشمت می‌کند
بر دلم پیوسته از ابروی توست
گفتم ابرویت اگر طاقم فکند
این گناه نرگس جادوی توست
گفتم ای عاقل برو چون تیر راست
کین کمان هرگز نه بر بازوی توست
این همه عطار دور از روی تو
درد از آن دارد که بی داروی توست


شیخ فریدالدین عطار

behnam5555 03-22-2011 05:49 PM



http://illiweb.com/fa/empty.gif درس تیرداد پادشاه ایران



http://tradea.org/uploads/y/yasamin/319.jpg

پس از آنکه سپاهیان تیرداد پادشاه ایران ، ارتش یونان را به عقب راند و سلوکوس فرمانروای آنها را به بند کشید در شهر صددروازه ( دامغان امروزی ) بخاطر این پیروزی ارزشمند جشن و پای کوبی بزرگی برپا شد . در میان بزم اشک دوم دید گروهی تن پوش رزم آوران شکست خورده یونانی را بر تن نموده و مردم را می خندانند . پادشاه ایران دستور داد آنها را گرفته و در بند بیندازند . آن شب فرمانروای ایران به مردم گفت : فرزندان ما جانانه جنگیدند و در راه ایران کشته شدند جنگجویان یونانی هم مسخره نبودند و اگر می توانستند یک ایرانی را هم زنده نمی گذاردند آنها به خاطر کشورشان کشته شدند و ما پیروز . خندیدن بر سپاه در هم شکسته آنها در خوی ما نیست .
ارد بزرگ متفکر فرهیخته کشورمان می گوید : فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند .
پس از سه روز به فرمان پادشاه ایران گروهی که در بزم دستگیر شده بودند آزاد گشتند . و این رسم نیک برای آیندگان سرزمین پاک ایران باقی ماند .

behnam5555 03-22-2011 05:52 PM

ژول ورن

ژول ورن (1828-1905) نويسنده نامي و آينده نگر فرانسوي بود که کتابهاي زيادي با مضمون علمي-تخيلي نوشت. ژول ورن در هشتم فوريه 1828 ميلادي در يک خانواده مرفه در جزيره ريدو شهر نانت فرانسه به دنيا آمد. ژول ورن بنا به خواست پدرش تحصيلاتش را در رشته حقوق به پايان برد اما ذوق نمايشنامه نويسي و رمان نويسي او را بر آن داشت که کم کم به سوي ادبيات کشيده شود. در ابتدا هرچند موفق نبود، ولي بعد پيشرفت سريعي کرد. «پنج هفته در بالون» او بسيار موفق بود و هواخواهان بسياري يافت. ناشر آثار او، ژول هتزل براي او دوست و مشاور و همراه بسيار خوبي بود.از اين گذشته، ژول ورن با دقت و نکته بيني به معرفي کشورها مي پرداخت براي نمونه در بخشي از کتاب فاتح آسمان ها به شناساندن ايران نيز مي پردازد. از کوير لوت و خطه شمال و درياي مازندران سخن به ميان مي آورد و در توصيف آن مکانها از خود مهارت به سزايي نشان مي دهد.در آغاز آثار ژول ورن تنها در ميان کودکان طرفداران و علاقمنداني داشت تا آن که منتقد و نويسنده اي به نام مارسل موره (1887-1969) چندين کتاب و رساله درباره ژول ورن نوشت و او را چنان که بود به دنيا معرفي کرد. مارسل موره در دو کتاب: «ژول ورن بسيار شگفت انگيز» (1960) و «اکتشافات ژول ورن» (1963) ژول ورن را به دنيا شناساند و از آن به بعد دوستداران ادب با نظر جدي تري به ژول ورن مي نگرند.ژول ورن در24 مارس1905بر اثر بيماري ديابت، در شهر آميين درگذشت. آثار او همه جا شهرت دارند و به زبانهاي مختلفي نيز ترجمه شده اند.ژول ورن خيالات و روياهايش را به تحرير در آورد کمتر کسي اين کار را مي کند اما او به روياهايش باور داشت و اين رويا نويسي برايش شهرتي عالم گير شد به قول ارد بزرگ : رويا پردازي که عملگرا هم باشد مي تواند سرچشمه دگرگوني هاي بسيار گردد . در 9 مارس1886 هنگامي که ژول ورن به خانه اش بر مي گشت برادرزاده25 ساله اش ، «گستن» به طرف او شليک کرد. گلوله اول به او نخورد اما گلوله دوم به پاي چپ او اصابت کرد. گستن سال هاي باقيمانده از عمر خود را در تيمارستان سپري کرد. اين خبر به صورت محرمانه نگه داشته شد و در هيچ کدام از روزنامه ها انعکاس پيدا نکرد. جراحت ناشي از گلوله با سرعت کمي التيام يافت و باعث شد که ژول ورن تا آخر عمر خود بلنگد. مشخص نشد که گستن چرا دست به اين اقدام زد اما به نظر مي رسد که او دچار مشکلات رواني بوده است. بعد از مرگ هتزل ، ناشر کتاب هاي ژول ورن و مادرش که ژول ورن او را مي پرستيد شروع به نوشتن کتاب هايي با مضامين سياه تر و غم انگيزتر کرد. در سال1888 او وارد سياست شد و به عنوان عضو شوراي شهر آمين انتخاب شد و بمدت15 سال در آنجا به انجام وظيفه پرداخت. بعد از مرگ ژول ورن تنها پسرش ميشل مراحل چاپ آخرين داستان هاي او را بر عهده گرفت. در سال1863 ژول ورن کتابي با عنوان پاريس در قرن بيستم نوشت که درباره مرد جواني بود که در جهاني پر از آسمانخراش هاي شيشه يي ، قطارهاي پرسرعت ، ماشين هايي که با سوخت بنزين حرکت مي کنند، ماشين حساب ها و شبکه هاي ارتباطي جهاني زندگي مي کرد با اين حال احساس خوشبختي نمي کرد. اين کتاب پايان غم انگيزي داشت. هتزل بر اين عقيده بود که اين کتاب با بدبيني و ديدي منفي نگاشته شده و به شهرت در حال شکوفايي ژول ورن آسيب مي رساند و محبوبيت او را خدشه دار مي کند. پس به او پيشنهاد کرد تا 20 سال براي چاپ اين کتاب صبر کند. ورن نصيحت هتزل را پذيرفت و متن دست نويس کتاب را در جاي امني قرار داد. اين متن در سال1989 توسط «نتيجه» ورن پيدا شد و در سال1994 به چاپ رسيد.مدت کوتاهي پس از واقعه تيراندازي به ورن او دوست هميشگي اش هتزل را از دست داد. اگرچه چاپ آثار او بعد از مرگ هتزل توسط پسر هتزل ، ژول ، انجام مي گرفت اما ورن يک محرم راز و معتمد خود را از دست داده بود. ميشل فرزند ورن در نامه يي به ژول فرزند هتزل نوشت هيچ وقت پدرم را به اندازه زماني که خبر مرگ هتزل را به او دادند غمگين نديده بودم. شايد تنها اتفاق مثبت در اين دوره سخت براي ژول ورن نزديک شدن او با پسرش از نظر عاطفي بود. ميشل تا آن زمان فردي سرکش بود و حتي در سن16 سالگي اش توسط پدرش به سفر دريايي18 ماهه يي به دور دنيا فرستاده شد. پدرش گمان مي کرد که زندگي سخت روي دريا مسئوليت پذيري را به او خواهد آموخت اما اين گونه نشد. ولي بيماري پدرش و نزديک شدن ورن به سال هاي پاياني زندگي اش باعث شد تا ميشل بطور جدي تري با زندگي روبرو شود. در سال هاي بعدي ژول ورن کتاب هايي در مورد استفاده غلط از تکنولوژي و تاثير آن بر زندگي انسان ها نوشت. در کتاب جزيره پراپلر او به اظهار تاسف درباره نابودي فرهنگ محلي ...نان جزاير پلي تري پرداخته است. در کتاب ابوالهول يخي او خودکشي دسته جمعي نهنگ ها را پيش بيني مي کند، چيزي که تا آن زمان کشف نشده بود. در کتاب «سرنوشت بگام» درباره اين موضوع که اگر تکنولوژي و علم به دست افراد شرور بيفتد چقدر مي تواند خطر آفرين باشد، هشدار مي دهد. برخي از کتاب هاي او که در زمان مرگش هنوز به چاپ نرسيده بود يا ناتمام بود بعد از آن به چاپ رسيد و کتاب هاي ناتمامش توسط پسرش ميشل ويراستاري و تکميل شد.او بيش از 80 کتاب و صدها شخصيت فراموش نشدني خلق کرد.ميراث ژول ورن تنها کتاب هايش نيست بلکه خوانندگانش نيز هست. يکي از نويسندگان کتاب هاي علمي تخيلي با نام «ري بردبري» گفته است: همه ما به گونه يي جزو فرزندان ژول ورن هستيم. «ويليام بيب» يکي از اولين مرداني که به اعماق دريا سفر کرده است با خواندن کتاب «بيست هزار فرسنگ زير دريا» به اقيانوس شناسي علاقه مند شده است. «رابرت گودارد» پدر موشک شناسي علم ساختن و هدايت موشک در کودکي يکي از پرطرفدارترين خوانندگان آثار ژول ورن بوده است. قوه تخيل ژول ورن که در کتاب هايش جلوه گري مي کند و تئاترها و فيلم هايي که از روي آن کتاب ها نوشته شده امروز که حدود 100 سال از مرگش مي گذرد همچنان انسان را سرگرم مي کند و تحت تاثير قرار مي دهد و به نظر مي رسد براي سال هاي زيادي در آينده همچنان اين امر ادامه يابد.

behnam5555 03-22-2011 05:54 PM


پند استاد

نوجوانی باهوش تمام کتاب‌های استادش را آموخته و چشم بسته آنها را برایدیگر شاگردان می‌خواند.
استادش به او گفت؛ به یک شرط می‌گذارم در امر آموزشدادن مرا کمک کنی. شاگرد پرسید چه امری؟
استاد کفت: آموزش بده اما نصیحت مکن.
شاگرد گفت: چرا نصیحت نکنم؟
استاد پیر گفت: دانش در کتاب هست اما پند آموزیاحتیاج به تجربه و زمان دارد که تو آن را نداری خرد نتیجه باروری دانش و تجربه است.
شاگرد گفت: درس بزرگی به من آموختید سعی می‌کنم امر شما را انجام دهم.
گفتهمی‌شود سال‌ها گذشت و تا استاد زنده بود آن شاگرد ، کسی را اندرز نمی‌داد.
اردبزرگ اندیشمند نامدار کشورمان می‌گوید: سرایش یک بیت درست از زندگی، نیاز به سفری،هفتاد ساله دارد.

كلید موفقیت

مردی فرزندش را برای به دست آوردن تجربه به خارج شهر فرستاد. پس زمانی که فرزند از شهر خارج شد، روباه مریضی را دید پس مدتی درنگ کرد ...اندیشید ... چگونه روباه غذا به دست می‌آورد؟
در این لحظه شیری را دید که با او شکاری بود. زمانی که به روباه نزدیک شد، از شکار خورد و باقی را ترک گفت و خارج شد.
پس از لحظه‌ای روباه به سختی خود را حرکت داد و به شکار باقی مانده نزدیک شد و شروع به خوردن کرد.
پس پسر با خود گفت: بی‌شک خداوند ضامن روزی است، پس چرا مشقت و سختی را تحمل کنم؟
سپس پسر نزد پدرش رفت و برای پدرش ماجرا را باز گفت.
پدر گفت: فرزندم اشتباه می‌کنی ... من برای تو زندگی شرافت مندانه‌ای را می‌خواستم. به شیر نگاه کن! به دیگران کمک می‌کند. چگونه همان طور که می‌دانی او حیوانی قوی است!
اما به روباه کن ... او منتظر کمک دیگران است ... و از این رو برای او زندگی، شرافت‌مندانه نیست. پس فرزند متوجه شد و دیدگاهش در پیرامون زندگی عوض شد.

توکای پیر

توکای پیری تکه نانی پیدا کرد، آن را برداشت و به پرواز در آمد.
پرندگان جوان این را که دیدند، به طرفش پ...د تا نان را از او بگیرند.
وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می‌کنند، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد؛ وقتی کسی پیر می‌شود، زندگی را طور دیگری می‌بیند، غذایم را از دست دادم؛ اما فردا می‌توانم تکه نان دیگری پیدا کنم.
اما اگر اصرار می‌کردم که آن را نگه دارم، در وسط آسمان جنگی به پا می‌کردم؛ پیروز این جنگ، منفور میشد و دیگران خود را آماده می‌کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می‌انباشت و این وضعیت می‌توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.
فرزانگی پیری همین است: آگاهی بر این که باید پیروزی‌های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.

سخن روز: دانستن کافی نیست، باید به دانسته خود عمل کنید. (ناپلئون هیل)


برگرفته از : مسعود پاکی


behnam5555 03-22-2011 06:00 PM

بسیاری از خانواده‌ های ایرانی کبک را می‌ شناسند و اکثر روستاییان میزبان این پرنده ی زیبا در مزارع خود هستند. گوشت کبک با سابقه ی مصرف طولانی به عنوان گوشتی لذیذ با خواص درمانی زیاد شناخته شده است. امروزه تصور بسیاری از مردم برای به دست آوردن گوشت کبک از طریق شکار است.
در دنیا گونه های متعددی از کبک وجود دارد که معروف ترین آن ها عبارت هستند از: کبک چوکر(Alectoris Chukar)، کبک صخره ای(Alectoris graeca) و کبک پا قرمز اروپایی(Alectoris rufa). البته همه ی کبک ها پا قرمز هستند. گونه های موجود در کشور ما بیشتر از نوع چوکر(Chukar) می باشند.
از دیرباز در بسیار ی از کشورها پرورش و نگهداری پرندگانی از قبیل قرقاول، بوقلمون و کبک، علاوه بر پرورش مرغ جهت تامین گوشت مصرفی انسان به ویژه جهت سلیقه های خاص متداول بوده است. در پاره ای از کشورها نیز پرورش متراکم تعدادی از پرندگان وحشی نظیر کبک متداول شده است.
صنعت تولید و تکثیر و پرورش کبک در ایران حدود سه سال است که توسط تعداد انگشت شماری از دوستداران شکار و طبیعت آغاز شده و دوستان پرورش دهنده موفق به تولید و تکثیر کبک ایرانی نیز گشته اند و تجارب خوبی در این زمینه کسب کرده اند. در حال حاضر مزارعی در استان های فارس، کرمان، سمنان، گلستان و اصفهان به این فعالیت مشغول می باشند.
اگر چه در حال حاضر دسترسی به گوشت این پرنده در کشورمان برای همه مهیا نیست، اما بد نیست بدانید که در برخی استان‌ های کشورمان تولید و عرضه گوشت این پرنده توانسته نیازهای مردم به تنوع گوشت سفید در بازار را برآورده سازد.
گوشت کبک معمولا جزو غذاهای لوکس محسوب می‌ شود و قیمت بالا و مخصوص به خود دارد. این گوشت به لحاظ طعم و مزه به بسیاری از گوشت ‌های سفید همچون مرغ، بوقلمون و شترمرغ ارجحیت دارد.

ویژگی های گوشت این پرنده به شرح زیر است:

کبک از خانواده ی ماکیان با خصوصیات پرندگان وحشی شکاری است.
میزان پروتئین موجود در گوشت این پرنده در مقایسه با دیگر پرندگان 5 تا 10 درصد بیشتر است و انواع اسید آمینه ی ضروری در آن به وفور یافت می ‌شود. به همین دلیل است که در اغلب نقاط دنیا پزشکان برای بیماری‌ هایی چون ضعف اعصاب، ناراحتی‌ های روانی و بی‌ خوابی مصرف این گوشت را توصیه می ‌کنند.
این گوشت به دلیل چربی و کلسترول بسیار پایین از بروز بیماری‌ های قلبی ـ عروقی پیشگیری کرده و به دلیل غنی بودن از پتاسیم، مصرف به اندازه‌ ی آن برای افراد با فشار خون بالا مانعی ندارد.
گوشت کبک می ‌تواند نیاز بدن به فسفر، منیزیم، آهن و گوگرد را تامین کند و به تقویت حافظه و قوای جنسی بیفزاید و ضعف عمومی بدن را هم برطرف سازد.
در هر صد گرم گوشت کبک 5/24 گرم آلبومین، 4/1 گرم چربی و حدود 1 تا 5/1 گرم مواد معدنی وجود دارد. وجود مقدار زیادی از مواد معدنی در گوشت کبک نشان دهنده ی ارزش حیاتی آن است.
املاح معدنی موجود در گوشت کبک به خوبی جذب بدن می شود و به همین جهت در این زمینه مواد مورد نیاز بدن را در دسترس سلول قرار می دهد.
گوشت کبک برای همه ی افراد اعم از کودک و سالمند، غذایی سالم و سلامت بخش است.
گوشت کبک کمتر تولید اسید اوریک می کند، فعالیت کلیه را افزون می سازد و به دفع سموم بدن یاری فراوان می رساند. با توجه به این ویژگی ها برای همه ی افراد و در مورد همه ی بیماری ها، غذایی خوب و موثر است.

گوشت کبک در طب سنتی:

روایت شده به اشخاصی که تب دارند گوشت کبک بدهید زیرا به پاها قوت می دهد و تب را قطع می کند. گوشت کبک غذای لذیذی است.

توصیه ‌ها‌

1 ـ در برخی استان ‌های کشور گوشت کبک به صورت بسته ‌بندی عرضه می ‌شود. پس به تاریخ مصرف و مجوز بهداشت آن توجه کنید و در اولین فرصت آن را به مصرف برسانید.
2 ـ گوشت خام کبک در یخچال به مدت 2 روز، به صورت پخته حداکثر 3 روز و در فریزر تا 3 ماه قابلیت نگهداری دارد.
3 ـ گوشت کبک شکار شده را پس از ذبح با فاصله ی کوتاهی استفاده کنید و بدانید گوشت کبک جوان، نرم و لطیف بوده و در مدت زمان کوتاهی پخته می ‌شود.


behnam5555 03-22-2011 06:26 PM




http://www.mahstar.com/image/gr-265x300.jpg
اینهم آخرین نوشته ی گابریل گارسیا مارکز
اگر خداوند برای لحظه ای فراموش می کرد که من عروسکی کهنه ام و قطعه کوچکی زندگی به من ارزانی می‌داشت، شاید همه آنچه را که به ذهنم می رسید را بیان نمی‌‌داشتم، بلکه به همه چیزهائی که بیان می‌کردم فکر می کردم.
اعتبار همه چیز در نظر من، نه در ارزش آنها که در معنای نهفته آنهاست. کمتر می‌خوابیدم و دیوانه‌وار رویا می دیدم، چرا که می‌دانستم هر دقیقه‌ای که چشمهایمان را بر هم می‌گذاریم٬ شصت ثانیه نور را از کف می‌دهیم، شصت ثانیه روشنایی.
هنگامی که دیگران می‌ایستند٬ من قدم برمی‌داشتم و هنگامی که دیگران می‌خوابیدند بیدار می ماندم. هنگامی که دیگران لب به سخن می‌گشودند٬ گوش فرا می‌دادم و بعد هم از خوردن یک بستنی شکلاتی چه حظّی که نمی بردم.
اگر خداوند ذره‌ای زندگی به من عطا می‌کرد٬ جامه‌ای ساده به تن می کردم. نخست به خورشید خیره می شدم و کالبدم و سپس روحم را عریان می‌ساختم.
خداوندا٬ اگر دل در سینه ام همچنان می تپید تمامی تنفرم را بر تکه یخی می‌نگاشتم و سپس طلوع خورشیدت را انتظار می کشیدم. روی ستارگان با رویاهای “وان گوگ” وار ٬ شعر “بندیتی”(شاعر معاصر اروگوئه ای) را نقاشی می کردم و با صدای دلنشین “سرات” (خواننده ای معروف اهل اسپانیا) ترانه عاشقانه‌ای به ماه پیشکش می‌کردم. با اشکهایم گلهای سرخ را آبیاری می کردم تا زخم خارهایشان و بوسه گلبرگ ها‌یشان در اعماق جانم ریشه زند.
خداوندا٬ اگر تکه‌ای زندگی می‌داشتم٬ نمی‌گذاشتم حتی یک روز از آن سپری شود بی‌آنکه به مردمانی که دوستشان دارم٬ نگویم که “عاشقتان هستم” آن گونه که به همه مردان و زنان می‌باوراندم که قلبم در اسارت (یا سیطره) محبت آنهاست.
اگر خداوند فقط و فقط تکه‌ای زندگی در دستان من میگذارد٬ در سایه ‌سار عشق می‌آرمیدم. به انسانها نشان می دادم که در اشتباهند که گمان کنند وقتی پیر شدند دیگر نمی توانند دلدادگی کنند و عاشق باشند.
آه خدایا! آنها نمی دانند زمانی پیر خواهند شد که دیگر نتوانند عاشق شوند. به هر کودکی دو بال هدیه می دادم٬ رهایشان می کردم تا خود بال گشودن و پرواز را بیاموزند. به پیران می‌آموزاندم که مرگ نه با سالخوردگی که با نسیان از راه می‌رسد.
آه انسانها، از شما چه بسیار چیزها که آموخته‌ام. من یاد گرفته‌ام که همه می‌خواهند در قله کوه زندگی کنند٬ بی آنکه به خوشبختی آرمیده در کف دست خود نگاهی انداخته باشند. چه نیک آموخته‌ام که وقتی نوزاد برای نخستین بار مشت کوچکش را به دور انگشت زمخت پدر میفشارد او را برای همیشه به دام خود انداخته است.
دریافته ام که یک انسان تنها زمانی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پائین چشم بدوزد که ناگزیر است او را یاری رساند تا روی پای خود بایستد.
من از شما بسی چیزها آموخته ام و اما چه حاصل٬ که وقتی اینها را در چمدانم می‌گذارم که در بستر مرگ خواهم بود …
مرگ خیلی آسان میتواند الآن بسراغ من بیاید، من تا میتوانم با مرگ مبارزه می کنم … مهم نیست، مهم آن است که زندگی و یا مرگ من چه تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد.

behnam5555 03-22-2011 06:31 PM



باید دنبال شادی ها گشت، غمها خودشان ما را پیدا می کنند.

(فردریش نیچه)

اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می‌گوید: “سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می‌کنی. به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو... لبخند آدمیان اندیشه‎های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. ”


behnam5555 03-22-2011 07:06 PM

نان.....


نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر می کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری ، پدر از این کار آنان ناراضی بود اما به خاطر خواست پیگیر آنها پذیرفت و به همراهشان به سوی اردو رفت .

دو جنگاور در کنار درختی ایستاده بودند که با دیدن پدر و سه پسرش پیش آمدند : جنگاوری رشید که سیمایی مردانه داشت پرسید چرا به سپاه ایران نزدیک می شود . پدر گفت فرزندانم می خواهند همچون شما سرباز ایران شوند .

جنگاور گفت تا کنون چه می کردند . پدر گفت همراه من کشاورزی می کنند .

جنگاور نگاهی به سیمای سه برادر افکند و گفت و اگر آنان همراه ما به جنگ بیایند زمین های کشاورزیت را می توانی اداره کنی ؟

پیرمرد گفت آنگاه قسمتی از زمین ها همچون گذشته برهوت خواهد شد .

جنگاور گفت : دشمن کشور ما تنها سپاه آشور نیست دشمن بزرگتری که مردم ما را به رنج و نابودی می افکند گرسنگی است کارزار شما بسیار دشوارتر از جنگ در میدانهای نبرد است .

آنگاه روی برگرداند و گفت مردم ما تنها پیروزی نمی خواهند آنها باید شکم کودکانشان را سیر کنند . و از آنها دور شد .

جنگاور دیگری که ایستاده بود به آنها گفت سخن پادشاه ایران فرورتیش ( فرزند بنیانگذار ایران دیاکو ) ! را بگوش بگیرید و کشاورزی کنید . و سپس او هم از پدر و سه برادر دور شد .


فرزند بزرگ رو به پدر پیرش کرد و گفت : پدر بی مهری های ما را ببخش تا پایان زندگی سربازان تو خواهیم بود . ارد بزرگ خردمند برجسته کشورمان می گوید : فرمانروایان همواره سه کار مهم در برابر مردم دارند . نخست : امنیت ، دوم : آزادی و سوم : نان .

سخنان پادشاه ایران فرورتیش نشان می دهد زمامداران ما از آغاز تلاش می نمودند نان مردم را تامین کنند .

behnam5555 03-23-2011 06:32 PM


خواص هفت سین عید نوروز


http://www.roozeshadi.com/wp-content.../03/7sin-1.jpg


رایحه پاکیزگی به فضای خانه، روح سرسبزی و طراوت بخشیده است. لباس های نو بر تن کرده ایم و درکنار سفره هفت سین به انتظار نو شدن نشسته ایم. سفره زیباست و همه منتظر حلول سال نو. هیجانی زیبا، تمام وجوداعضای خانواده رادربرگرفته است. این سفره یک سفره خیالی و پوچ و بی معنی نیست، بلکه نشانه ای از آن است که در آغاز سال که روز و سال نو می شود ما نیز نفس خویش راتهذیب کنیم و بر آن تزکیه ارج نهیم تا خداوندی که هفت آسمان را آفریده و هفت دریا را زیر آن نشانده ، بدین وسیله هفت نماد را فرا روی ماقرار داده و به ما نشان می دهدکه به کدامین وجه زندگی خویش را سپری کنیم و با نشستن و برخاستن در کنار این سفره، اسطوره عشق و صفا و پاکی ای را که درآن وجود دارد، در جسم و روح خود منعکس کنیم.


http://www.roozeshadi.com/wp-content.../03/7sin-4.jpg

سین اول، سنجد

سنجد نماد سنجیده عمل کردن است.سنجد را بر این باور بر سفره می گذارند که هرکس با خویشتن عهد کند درآغازسال هرکاری را سنجیده انجام دهد.سنجد نشانه گرایش به عقل است؛ احترام به تفکر و ترویج و خردمندی.


http://www.roozeshadi.com/wp-content.../03/7sin-6.jpg

سین دوم، سیب

دومین سینی که برسفره می نهند سیب است که نماد سلامتی و عشق می باشد.


http://www.roozeshadi.com/wp-content.../03/7sin-2.jpg

سین سوم، سبزه
سبزه پس از سنجد و سیب بر سر سفره گذاشته می شود که نشانه خرّمی و شادابی و خوش اخلاقی است.سبزی با خود شادابی ، نیکویی و سرزندگی را به همراه می آورد. رنگ سبز ارتعاش افکار ما را موزون نگه می دارد و به ما آرامش می دهد.


http://www.roozeshadi.com/wp-content.../03/7sin-3.jpg

سین چهارم، سمنو

سمنو مظهر صبر و مقاومت و عضو عدالت و قدرت است.


http://www.roozeshadi.com/wp-content.../03/7sin-7.jpg

سین پنجم، سیر
سیر به نشانه رعایت حدود و مرزهاست. به سفره هفت سین راه یافته تا پای را از گلیم خویش بیرون ننهیم .سیر نماد مناعت طبع است یعنی انسان باید همواره با قناعت بر جهان بنگرد. پس سیر که نشانه قناعت و یادآور امتناع از تجاوز است را بر سر سفره می نهیم تاانسانی عاقل ،سالم ،شاداب، قوی و قانع باشیم.سیرچشمی و چشم سیری از بزرگ ترین صفات انسان برتر است.


http://www.roozeshadi.com/wp-content.../03/7sin-5.jpg

سین ششم، سرکه

سرکه نماد پذیرش ناملایمات و نماد رضا و تسلیم است.واقف بر این نکته هستیم که زندگی پیوسته توام با رنج و مشقت و زحمت است و هیچ انسان متعهد و با مسئولیتی نیست که بدون دغدغه بتواند به زندگی ادامه دهد.خداوند، زمین و آسمان و انسان را آسوده و بی غم نیافرید و در هر مشقتی که می رسد ،حکمتی نهفته است و سرکه گویای تسلیم در برابر حکمت خداوند بزرگ و حکیم است.


http://www.roozeshadi.com/wp-content.../03/7sin-8.jpg

و سین هفتم، سماق

آخرین سین سفره هفت سین سماق است.سماق نمادصبر و بردباری وتحمل دیگران است.صبر به انسان می آموزد که درگذر زندگی، خستگی راباید خسته کرد و کامیابی را باید یافت.
پس بیایید با ایمان به چنین ارزش هایی سال نو را آغازکنیم و با گرایش به عقل و غلبه بر ترس و اضطراب، تصمیم بگیریم زندگی را ازنو بسازیم….


behnam5555 03-23-2011 06:37 PM

طنز....

پیغام گیر تلفن مادربزرگ پدربزرگ ها


ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:

اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.

اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.

اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید.

اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید.

اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.

اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.

اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید،
بگویید، ما داریم گوش می کنیم ...






behnam5555 03-23-2011 06:38 PM


چرا دکمه لباس خانمها بر خلاف آقایان سمت چپ است؟


چون بیشتر مردم با دست راست کار می کنند به همین سبب دکمه های لباس را سمت راست میدوزند تا افرادی که به اصطلاح راست دست هستند به آسانی بتوانند دکمه های لباس خود را باز کرده یا ببندند.
البته این موضوع در مورد لباس های مردانه کاملا صادق است اما بانوان چطور؟


چرا با آنکه بیشتر خانم ها مانند آقایان راست دست هستند دکمه لباسشون سمت چپ دوخته شده است؟


http://iranjoke.ir/images/18/n2zj1jlf.jpg


برای پاسخ به این پرسش باید عقربه های زمان را به عقب بچرخانیم و به گذشته های دور برویم. یعنی زمانیکه نخستین بار دکمه لباس ساخته شد و این دکمه کالایی لوکس و گرانبها به شمار می رفت و تنها مردمان طبقه مرفه اجتماع استطاعت خرید آنرا داشتند.
این در حالی بود که زنان اشرافی در آن زمان هیچگاه لباس خود را شخصا به تن نمی کردند بلکه خدمتکاری داشتند که این کار را برایشان انجام می داد.

چون خدمتکار برای بستن یا گشودن دکمه لباس بانوی خود می بایستی مقابل او قرار می گرفت دوزندگان لباس زنانه معمولا دکمه لباس را در سمتی قرار می دادند که خدمتکار بتواند به راحتی با دست راست خود آنها را باز کرده یا ببندد! از این رو دکمه لباس زنان را سمت چپ می دوختند.

هر چند امروزه استفاده از دکمه عمومیت یافته و دیگر از آن خدمتکاران خبری نیست با این حال هنوز هم این اصل به قوت خود باقی مانده و دکمه های لباس های زنانه سمت چپ دوخته می شود.

منبع: عصرایران


behnam5555 03-23-2011 06:42 PM

عادل فردوسي پور کيست؟


عادل فردوسي پور در مهرماه 1353 در محله شهر آرا تهران متولد شد.


وي فرزند نخست خانواده است و يک خواهر و يک برادر نيز دارد. پدرش از اهالي رفسنجان و کرماني الاصل است. وي دوران دبستان را در مدرسه "ذوقي" گذراند. از همان زمان علاقه اش به فوتبال نيز نمود پيدا کرد، علاقه اي که بعدها خانواده را نگران کرد. عادل دوره راهنمايي را در مدرسه طالقاني گذراند و چهارسال دبيرستان را به مدرسه البرز رفت و با معدل 18 ديپلم گرفت.
وي علاقه زيادي به نشريات ورزشي داشت؛ تمام اميد و آرزويم مجله "دنياي ورزش" يا "كيهان ورزشي" بود كه هر هفته براي بدست آوردنش كلي تلاش مي كردم. خانواده اش اهل فوتبال نيستند، وي در اين باره گفته است که "هضم اين موضوع که من فوتبال را دوست دارم براي خانواده ام بسيار دشوار بود، با التماس پدرم چند باري مرا به استاديوم برد، اما موضوع آن بود که آنها اصلا به فوتبال علاقه اي نداشتند."
همزمان با آغاز دوره دبيرستان به دليل علاقه فراواني که به زبان انگليسي داشت به يادگيري زبان پرداخت. با ورود به دانشگاه شريف در رشته مهندسي صنايع، توانست يادگيري زبان انگليسي را نيز ادامه دهد و در سال سوم دانشگاه انگليسي را بخوبي فرا بگيرد. او تحصيل را در دانشگاه شريف تا مقطع کارشناسي ارشد در رشته صنايع ادامه داد و در همان دانشگاه به تدريس زبان تخصصي مشغول شد.
فردوسي پور فوتبال را دوست دارد و خوب نيز بازي مي کند. شعر دوست نيز هست و با سپهري ميانه اي دارد.

"راستي اگر سهراب سپهري زنده بود، مي توانست در برنامه "نود" به عنوان يك كارشناس حاضر باشد. حيف شد!" او در سال 1384 با گروه اجرايي نمايش "فنز" به نويسندگي و کارگرداني محمد رحمانيان همکاري کرد. نمايش "فنز" درباره يک خانواده انگليسي بود که همگي از طرفداران متعصب تيم منچستر يونايتد بوده و پرويز پرستويي در اين نمايش نقش برادر بزرگ‌تر را ايفا مي‌کرد که گزارشگر راديو بود و عادل نيز به جاي او گزارش انگليسي مي کرد.

از روزنامه نگاري تا اجراي برنامه

وي فعاليت رسانه‌اي خود را در سال 1372، با روزنامه‌نگاري در اولين روزنامه ورزشي کشور، روزنامهٔ ابرار ورزشي به سردبيري اردشير لارودي آغاز کرد. در آن زمان، سال سوم مهندسي بود.


خود وي در اين باره مي‌گويد: "اردشير لارودي در رابطه با حيطه کاري ام پرسيد و پاسخ دادم ترجمه. متني به دستم داد. صبح فرداي آن روز کارم را تحويل دادم و از چند روز بعد کار را شروع کردم." بزرگترين علاقه مندي اش حضور در صدا و سيما بود، وي در اين باره مي گويد: "n بار تست دادم تا در نهايت قبول شدم. آخرين باري که تست دارم اواخر سال 1373 بود. اوايل هم پاسخ مثبت بود، اما مي گفتند صدات جوان است و پخته نيست."
پس از چندين آزمون به صدا و سيما راه يافت اولين بار در سال 1374 در جريان بازي فوتسال جام رمضان صدايش از صدا و سيما پخش شد.

در ابتدا به گزارش برنامه منتخب ورزشي پرداخت و با گزارش بازي ها در جام جهاني 98 به شهرت رسيد. آن زمان کسي اسم فردوسي پور را نمي دانست، درباره اش مي گفتند "همان مجري که مي داند شب قبل بازيکنان ليورپول چه خورده اند!" فردوسي پور به روز بود و اطلاعات تازه اي داشت، اسامي بازيکنان خارجي را درست تلفظ مي کرد و در شيوه گزارشگري و خواندن اسامي، در صدا و سيما تحولي ايجاد کرد.

هوشنگ نصيرزاده درباره وي مي نويسد:
"جواني است قد بلند، عاشق فوتبال، بسيار کم رو و خجالتي، سر به زير، کم حرف، طرفدار انتقاد، نوگرا و داراي خانواده اصيل و معتقد به اصول."


مازيار ناظمي در باره حضور عادل فردوسي پور در صدا و سيما مي نويسد: "اگر اشتباه نکنم سال 1375 بود که به عنوان گوينده و تهيه کننده در گروه ورزش شبکه سه سيما فعاليت داشتم يادم مي ايد جوان قد بلند و موفرفري آمده بود که تست گزارشگري فوتبال بدهد. کلي مجلات "ورد ساکر" هم زير بغلش بود و قرار شد روي يکي از فوتبالهاي اروپائي صدا بگذارد وقتي کارش را شروع کرد به حدي صدايش بد و اجرايش مشکل داشت که همه مي خنديدند.
کمتر کسي از بچه هاي حاضر در آن زمان فکر مي کردند عادل بتواند با جواد خياباني که براي خودش اسم و رسمي بهم زده بود، رقابت کند و در نهايت هم او را کنار بزند. گزارشگري تنيس، مسابقات اتومبيلراني، نوشتن اطلاعات لازم براي برخي گزارشگران قديمي تر و کم کم وارد شدن به عرصه گزارشگري فوتبال مسيري بود که عادل در سيما طي کرد."

درباره کمک همکارانش به پرسپوليس مي گويد: "سعي كرده ام از همه آنها چيز ياد بگيرم؛ از وارث، شفيع، كوتي و بهروان گرفته تا جواد خياباني كه خيلي به من كمك كرد. و حتي همكاران نسل جديد مثل آقاي عليفر، مزدك[ميرزايي]، پيمان[يوسفي] و بقيه." اگر برنامه هاي ورزشي صدا و سيما را در خاطر مرور کنيم، از جام جهاني 98، عادل فردوسي پور مهمترين بازي هاي ايران را به همراه جواد خياباني گزارش کرده، هرچند که اين روزها، حرفه اي گري اولي موجب کسادي کار دومي شده است.

او مي گويد طرفدار هيچ تيمي نيستم، با جوي که ايران دارد نمي شود طرفدار تيمي بود. اما به ليورپول انگليس از قديم علاقه داشته است.


وقتي برنامه "نود" کليد خورد

فردوسي پور در سال 78، طرحي را از روي يک برنامه پر مخاطب ايتاليايي ارائه داد که در خرداد همان سال در قالب برنامه 90 ارائه شد، برنامه اي که شهرتي براي او به ارمغان آورد.

وي درباره برنامه "نود" مي گويد: "ماهيت برنامه "نود" نقد و بررسي بازي هاي ليگ و اتفاقات پيرامون فوتبال است. نمي توان اصل آن را تغيير داد." فردوسي پور متاهل است و از نظرات همسرش در خصوص برنامه بهره مي گيرد. او از نظرات ديگران استقبال مي کند، اما براي برنامه اش اسلوبي دارد.

داور پيشکسوت فوتبال ايران در اين باره مي گويد: "عادل سعي مي کند برنامه نود را به هيچ کس و هيچ چيز نفروشد و از بهترين دوستش هم انتقاد مي کند. او مهارت دارد که وارد ماجراهايي شود که براي افکار عمومي جالب است و متخصص کشيدن مو از ماست است."
وي همزمان با برنامه نود بزرگ شد و با آغاز دوره ليگ برتر فوتبال و برنامه هاي هفتگي اش که به تحليل رويدادهاي ورزش فوتبال کشور مي پرداخت، چهره شد. آنچنان که برنامه هايش تاثير مستقيمي در تيم هاي مطرح کشور، فدراسيون و تربيت بدني داشت.

وي در اين سال ها هميشه يک روند رو به رشد را طي کرده و سعي کرده به خطوط قرمز احترام بگذارد. به قول خودش هرگاه که کسي نيز به اين خطوط احترامي نگذارد، پرچم مي زنم و بالا و پايين مي پرم.
در اين سال ها که برنامه "نود" را ارائه مي دهد، در استوديوي شماره 14 به اجراي برنامه مي پردازد، استوديوي کوچکي که به يمن دستگاه هاي ديجيتالي بسيار بزرگ به نظر مي رسد.

معمولا در زمان تعطيلي ليگ، برنامه نود نيز تعطيل است. سرقفلي "نود" نيز به نام عادل زده شده، هرچند که تاکنون چهار بار مزدک ميرزايي و رضا جاوداني به جاي او ايفاي نقش کرده اند، اما کسي آن ها را به ياد نمي آورد، همه نود را به نام فردوسي پور مي شناسند.


دشمنان نود چه کساني هستند؟

ــ علي پروين
؛ از ديرباز با فردوسي پور مشکل داشته، جمله "عادل را دوست دارم اما برنامه‌ هايش را نه!" در دهه هفتاد از قول پروين بر زبان همه بود. اما اين روزها رابطه ي خوبي بين اين دو برقرار است.

ــ علي دايي؛
در بازي آخر ايران در جام جهاني با جمله فردوسي پور تحت عنوان "خداحافظ علي دايي؛ خداحافظ جام جهاني." مشکلات آغاز شد. در زماني که دايي مربي سايپا بود وي تلويحا برنامه 90 و مجري اش را متهم کرد به اينکه آنها نمي خواهند ما قهرمان شويم. فردوسي پور در باره دايي مي گويد او فکر مي کند همه با او دشمن هستند، مگر اينکه خلافش ثابت شود.
ــ امير قلعه نوعي؛
فردوسي پور اينقدر از وي انتقاد کرد و اينقدر دلايل ماندنش را در نيمکت مربي گري استقلال پرسيد که سرانجام قلعه نوعي در اظهار نظري گفت که عادل کارشناس فوتبال نيست، او در زمان مدرسه پينگ پونگ بازي مي کرده!

ــ معمولا سيستم داوري کشور
با برنامه "نود" مشکل دارند، اما همين که بازنشسته شدند يا از کار برکنار، تلاش دارند تا نظرات شان را در برنامه به سمع عموم برسانند.

ــ مسئولين فدراسيون و ليگ؛

کم و بيش با برنامه "نود" مشکل دارند. سيستمي که سال هاست پاسخگو نبوده و هم اينک نيز رياست اش نيز پاسخگو نيست، فشار بر خود احساس مي کند اگر از او بازخواست شود، مجموعه فدراسيون و مديران ارشد تربيت بدني نيز همين گونه اند.


منبع: سایت علمی دانشجویان ایران

behnam5555 03-23-2011 06:46 PM


بازخوانی چند سند تاریخی
نامه‌های زنان حرم به ناصرالدین‌شاه

در حرم هم از قبل، بین امینه اقدس و انیس الدوله، رقابت بود که البته این رقابت را در آخر انیس الدوله برد و شد ملکۀ ایران. باقی زن‌ها ماندند در حرمسرا، دعاگو تا شاه از سفر برگردد...
تا قبل از سفر ناصرالدین به فرنگ، سفر شاهانه مختص شکار و جنگ بود اما ناصرالدین تنها چند جنگ مختصر کرد، از شکار خسته شد و این سنت شاهانه را شکست.

سفر ناصرالدین در دورۀ آداب دیپلماتیک بود. مشکل این نبود که ایران آن روز این آداب را نمی‌دانست، بالاخره رنگ‌های پرچم را می‌شد یک ترتیبی برایش قایل شد و شیر و خورشیدش هم که از قبل بود، به مطرب‌های همراه هم می‌شد گفت یک چیزی همین جور دلی بزنند ولی ملکه داشتن دیگر گرفتاری بود. از ابتدای قصدِ سفر، این انتخابِ ملکه، دردِ شاه و اطرافیان بود، در حرم هم از قبل، بین امینه اقدس و انیس الدوله، رقابت بود که البته این رقابت را در آخر انیس الدوله برد و شد ملکۀ ایران. باقی زن‌ها ماندند در حرمسرا، دعاگو تا شاه از سفر برگردد. این نامه و تلگراف‌ها شرح فراقِ زن‌های حرم و اهل حرم است به شاهِ در سفر.


تلگراف مهدعلیا به ناصرالدین شاه

12 شهر ربیع الاول

جواب حسب الامر به حضور مبارک عرضه می‌دارد

از سلامتی وجود مبارک در ورود رشت تلگراف شده بود، شکر خدا را بجا آوردیم. احوال من و شاهزادگان و جمیع اهالی حرم الحمدلله خوب است. خبر تازه که قابل عرض باشد نیست. دو روز است به جهت دعاگویی نشستن کشتی به حضرت عبدالعظیم آمده‌ام، ان شاءالله دعای بی ریای من اجابت خواهد بود. خداوند در همه جا حافظ آن وجود پاک هست، ان شاءالله.

مهدعلیا

نامۀ مهدعلیا به ناصرالدین شاه

هو

قربانت شوم تصدقت گردم

ان‌شاءالله امروز صبح چهارشنبه تلگراف سلامتی وجود مبارک رسید، در حقیقت عید مبارک شد، از احوالات بخواهید، امروز عید حرمها را به ناهار در بالاخانۀ شمس الدوله مهمانی کردم، الان از ناهار فارغ شده نشسته‌ایم، به‌جز دعای دولت شما کاری نیست، وردِ زبان همه شب و روز همه‌مان است. احوالِ جمیع حرم‌ها خوب است ولی از دوری حضور مبارک همه کاهیده و افسرده هستند. من هم هر روز می‌آیم اینها را مثل بچه بازی می‌دهم ولی تاثیری ندارد، درد خودم از همۀ اینها بالاتر است، شب و روز بجز اشک چشم کار دیگر ندارم، ببینید چه خبر است که هر کاری می‌کنم شیرازی کوچکه خنده کند، ممکن نمی‌شود. خداوند عالم ان‌شاءالله وجود مبارک شما را از جمیع بلیات حفظ کند. این روزها دیگر رسیدن انزلی و نشستن دریا نزدیک است، همه را به گرفتن ختم و دعا مشغولم، ان‌شاءالله به شما خوش خواهد گذشت از تماشاها و سیاحت‌ها ولی ان‌شاءالله به فراموشخانه تشریف نخواهید برد، اگر ببرید شیر هشت ماه داده را حلال نخواهم کرد. ان‌شاءالله فراموش نخواهید کرد. قربانت شوم احوال .... خان با بچه‌هایش الحمدالله خوب است. همیشه ماچش می‌کنم. احوال .... خوب است همان اتاق ...... نشسته است درس می‌خواند گاهی با شاهزاده‌ها بازی می‌کند. ان‌شاءالله روزی باشد که مژدۀ تشریف آوردن پادشاه را با تلگراف بشنویم، قربانت شوم، دست‌بند مرا فراموش نفرمایید. خداوند جان مرا به قربان شما بکند. ان‌شاءالله.

مهدعلیا

قبل از سفرِ شاه یکی از مقربان ناصرالدین ببری‌خان بود. گربه‌ای آلاپلنگی که وسیله‌ای بود برای تقرب به سلطان. در غیاب شاه هم زن‌های حرم با تر و خشک کردن ببری‌خان سعی می‌کردند خودشان را در دل او جا کنند.



نامۀ یکی از زنان حرم به ناصرالدین شاه

تصدق وجود مبارکت شوم

از احوالات کمینه بخواهید بعد از لطف خداوند و از تصدق فرق همایون الحمدلله سلامت هستم و از گرمای تهران جان در بُردم. قبلۀ عالم مرخص فرموده بروم اقدسیه، بعد فکر کردم مبادا مردم دربارۀ بنده حرف کم زیادی بزنند باعث تلف آبروی من باشد، ترک اقدسیه را کردم، گرما را خوردم، الحمدلله گرما هم تمام شد، حالا شب و روز خودم را نمی‌دانم، از شوق ذوقی که دارم قبلۀ عالم تشریف فرما می‌شود. ان‌شاءالله روزی باشد به سلامت موکب همایون تشریف فرما شود، به زیارت خاک پای همایون مشرف شوم. زمین را سجده نمایم. شکرانه خداوند را بجا آورم. عرض دیگر قبله عالم نمی‌داند کمینه امسال چقدر غصه دربارۀ ببری خوردم، یک روز دستش باد کرد، نشستم گریه کردم، دوا درمان کردم خوب شد. یک دفعه دیگر یک دانه دندانش افتاد باز گریه کردم. آن وقت به خاطر کمینه آمد، بارها قبله عالم می‌فرمود سر سفره ببری خان ..... من است حالا درستش کردند، شد. دیگر روز که می‌شد ببری خان بغلم بود، هرگوشه خنک بود او را می‌بردم، مبادا گرما صدمه بخورد، حالا خوب چاق شده است. ان‌شاءالله مراجعت فرمودید باز هم ببری خان سر شما را گرم می‌کند هر گاه بخواهید بدانید در چکار هستم، عکس خانه را درست می‌کنم، ببری خان که ..... دندان افتاده است، پیش من است، ان‌شاءالله از در دولت که وارد شدید ..... دندان افتاده روی شانه من است. خاک پای مبارک را می‌بوسم. دیگر آرزویی ندارم و یک سرداری پیشکش ارسال خدمت شد. چون عادت موران است ران ملخی نزد سلیمان برند، ان‌شاءالله قبول می‌فرمایید. فیل غوز را فرستادم قبلۀ عالم احوالپرسی بکند تعریف نماید، قدری خنده بکنید، جواب عریضه را التفات فرمایید. ذوق نمایم. باقی عمرکم طویل عدوکم دلیل.

غیرت شاهی طاقتِ شاه را طاق کرد. زنِ آفتاب مهتاب ندیدۀ حرم بایستی در مجالس می‌آمد و با مردانِ نامحرم همراهی می‌کرد، همین شد که شاه انیس‌الدوله را برگرداند ایران و باقی سفرش را تنها رفت. انیس الدوله هم شد دست به دعایِ شاه در سفر.

تلگراف انیس الدوله به ناصرالدین شاه

بادکوبه

از نیاوران به حضور مبارک اعلیحضرت قدرقدرت شاهنشاه روحنافداه عرض می شود؛ از مژدۀ سلامتی وجود مبارک تشکر نمودم، خاصه باری ورود به انزلی. به این مژده گر جان فشانم رواست. زبان کمینه عاجز است به شکرانۀ این نعمت. نمی‌داند چگونه شکرگزاری نماید که سزاوار خداوند یگانه باشد. الحمدلله کمینه هم با همراهان نهایت صحت را داریم، هیچ یکی را تکسری نیست. کمینه هم از دیر آمدن تلگراف مشوش بود، حالا آسوده شدم، خاطرمبارک از هر بابت آسوده باشد.

انیس الدوله

تلگراف امین اقدس به ناصرالدین شاه

از التفات حضرت اقدس شهریاری روحنا فداه الحمدلله احوالم بسیار خوب است، از تشریف آوردن قبله عالم جان رفته دوباره به تن آمد و از این خوشحالی ساعتی هزار مرتبه شکرانه خدا را به‌ جا می‌آورم. عکس قبله عالم رسید، قسمت شد، عکس علی حده که مرحمت فرموده بودید در روی صندلی در میان حیاط گذاشتم، خانم‌ها عصرها می‌آیند زیارت می‌کنند. ببری‌خان عرض بندگی می‌رساند. صبح تا شام مشغول درست کردن عکسخانه‌ خانه قبله عالم هستم.

امین اقدس

به تاریخ 23 شهر رجب‌المرجب سنه 1290

منبع: همشهری

behnam5555 03-23-2011 06:48 PM


ابراهیم بن مالک اشتر نخعی که بود؟

از افرادی که در تاریخ برای خود یل و قدرت عظیمی بود وبزرگان پیرامون او بسیار سخن گفته اند ، ابراهیم بن مالک اشتر می باشد که در این مقاله به آشنایی بیشتر پسر مالک اشتر ، آن مرد رزم آور و شجاع سپاه علی (علیه السلام ) می پردازیم .


به گزارش مشرق به نقل از تبیان، ابراهیم فرزند برومند مالک اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین علی(ع) است.
[1]

اوصاف ابراهیم


ابراهیم سرور قبیله نخع و یکه تاز آنان
[2] از فرماندهان شریف و با سیادتی بود که به شجاعت و تدبیر مشهور بود.[3] بسیاری از مورخان او را در شجاعت ستوده اند.[4] و از قهرمانی ها و شجاعت هایش در میدان جنگ که به مانند صاعقه بی امان بر قلب دشمن می تاخت و از یمین و یسار از کشته پشته می ساخت با شگفتی یاد کرده ، سخن ها گفته اند.

از دیگر مواردی که مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفین است. او با وجود آن که نوجوانی کم سن و سال بود، در این جنگ حضور یافت و در کنار امیرالمؤمنین(ع) و پدرش مالک اشتر رشادت ها از خود نشان داد.
[5]

ا
براهیم نه تنها در شجاعت و شهامت ؛ بلکه در سخاوت و جوانمردی و ایمان و اخلاق و محبت به اهل بیت(ع) نیز برترین مردم عراق بود .[6]

علامه سید محسن امین نیز او را در کتابش اعیان الشیعه چنین می ستاید:

« ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئیس بود، او دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود و دارای طبع شعر و زبانی فصیح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نیز دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود و حق هم همین است که چنین فرزندی مجسمه چنین پدری باشد .»[7]

ابراهیم و قیام مختار


یکی از افرادی که در قیام مختار نقش مهم و مؤثّری داشت ، ابراهیم ابن مالک اشتر بود که به جرأت می توان گفت که در این قیام نقشی فعّال داشت .


چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیشتر مختار را فراهم آورده بود و موفقیت های بسیاری را نصیب قیام کرده بود.

ابراهیم پذیرفت و با مختار بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید.


شخصیت نافذ ابراهیم و فکر بلند و شجاعت و کاردانی او در امور جنگ از یک سو و علاقه شدید و اخلاص او نسبت به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر(ص) از سوی دیگر و سایر صفات برجسته ای که در وجود ابراهیم جمع شده بود، مختار و سران شیعه عراق را به پیوستن او به قیام امیدوار کرده بود. آن ها او را مایه امید و پشتیبانی قوی و فرماندهی لایق برای قیام می دانستند،[8] پس تصمیم گرفتند که با ابراهیم ملاقات و او را به قیام دعوت نمایند ؛ از این رو پس از فراهم آمدن مقدمات قیام و پیش از اعلان آن تنی چند از سران شیعه با مختار ملاقات کردند و پیشنهاد دادند که اگر مردی چون ابراهیم فرزند مالک اشتر به ما بپیوندد، امید زیادی به پیروزی خواهیم داشت.

مختار از این پیشنهاد استقبال کرد و آن ها را نزد ابراهیم فرستاد تا مسأله را با او در میان بگذارند. در مذاکراتی که بین سران و مختار با ابراهیم پیش آمد ، آن ها نزد ابراهیم رفتند و ضمن بیان موضوع هدف از قیام خود را تنها خون خواهی امام حسین(ع) و اهل بیت او بیان کرده و متذکر شدند که از سوی اهل بیت پیامبر(ص) در این کار اجازه نیز دارند . ابراهیم در این جلسه در پاسخ به بزرگان کوفه شرط کرد که در صورتی دعوتشان را می پذیرد که فرماندهی قیام با او باشد ؛ اما سران شیعه نپذیرفته ، رهبر قیام را مختار معرفی کردند که از سوی محمد بن حنفیه عهده دار این امر گردیده است.
[9]

سه روز پس از این جلسه مختار و ده نفر از سران قوم به خانه ابراهیم رفتند، پس از تعارفات معمول مختار، نامه ای به ابراهیم داد و مدعی شد که نامه حنفیه است که برای ابراهیم فرستاده است.
[10]

ابراهیم به جهت عنوان نام «مهدی» بعد از نام محمد حنفیه، در صحت نامه تردید کرد؛ اما مختار و بزرگانی که همراه مختار آمده بودند، به صحت مفاد نامه شهادت دادند.[11] ابراهیم پذیرفت و با مختار بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید .


بارزترین عرصه ظهور ابراهیم


جنگ نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این فرمانده شجاع بود. در این جنگ سپاه بیست هزار نفری عراق بر لشکر هشتاد و سه هزار نفری شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد فائق آمد و ابن زیاد نیز در نبردی تن به تن با ابراهیم کشته شد .
[12]
ابراهیم بعد از اتمام کار از موصل به نصیبین رفت و کارگزاران خود را به نواحی مختلف جزیره فرستاد و آنجا را فتح کرد .[13]

دشمن از هر ابزاری برای تفرقه استفاده می کند !


در میان راه دشمن ، در میان مختار وابراهیم اختلاف افکنده وبه تفرقه افکنی پرداخت .این حیله دشمن موجب شد که میان ابراهیم ومختار جدایی وفاصله ایجاد شده و گویا ابراهیم در ادامه کار از نهضت مختار کناره گرفته بود، از این رو در پی حادثه حمله مصعب بن زبیر در پیوستن به مختار تعلل و سستی می ورزید[14] و حتی گفته شده به نامه های مکرر و پشت سر هم مختار پس از شکست اولیه اش از قوای مصعب ، توجهی نکرده، نزد او باز نگشت.
[15]

همین کناره گیری او از مختار باعث شده بود که بعد از شهادت مختار ، مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع ببندند تا ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود ، را با خود همراه سازند؛ از این رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد .
[16] نامه ی مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان - خلیفه اموی شام - به دست ابراهیم رسید . ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود ، پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین - مقر حکومت خود - حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد .[17]

سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری در پی شکست لشکر عراق از سپاهیان عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمیر فرستاده شده بودند، در 13 جمادی الاولی در سن چهل سالگی کشته شد[18]-[19] و نزدیک سامراء به خاک سپرده شد .[20]

پی نوشت ها :

[1].ابن حزم اندلسی؛جمهرة انساب العرب،دارالکتب العلمیه،بیروت،1418،ص415وطبری؛تاری الطبری،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم،چاپ دوم،1967،ج11،ص664.

[2].امین؛محسن؛اعیان الشیعه،چاپ اول1983،ج2،ص200

[3]. ذهبی؛ تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چاپ دوم، 1993، ج5، ص344.

[4]. بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج6، ص389 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص19 و مسکویه، ابو علی؛ تجارت الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، ج2، ص148.

[5]. منقری، نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین، تحقیق عبد السلام محمد هارون، ص441 و ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، ج8، ص81.

[6]. اعیان الشیعه، پیشین، ص200.

[7]. همان ، ج2، ص200.

[8].انساب الاشراف، پیشین، ص385 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص30 و تجارت الامم، پیشین، ص141 و اخبار الطوال، پیشین، ص288.

[9]. تجارت الامم، پیشین، ص142.143و تاریخ الطبری،پیشین، ص15-16و ابن اعثم کوفی؛الفتوح،تحقیق علی شیری، چاپ اول،1991،ص229.
[10]. انساب الاشراف، پیشین، ص385. 386و تاریخ الطبری،پیشین،ص16- 17 و ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص215.

[11]. همان و انساب الاشراف، پیشین، ص385 - 386 و الکامل، پیشین، ص215.

[12]. الکامل، پیشین، ص261 و تاریخ الطبری، پیشین، ص86.

[13]. انساب الاشراف، پیشین، ص447 و تاریخ الطبری، پیشین، ص92 و اخبار الطوال، پیشین، ص296 و تجارب الامم، پیشین، ص236.

[14]. تاریخ الطبری، پیشین، ص95.

[15]. الفتوح، پیشین، ج6، ص287.

[16].تاریخ الطبری،پیشین،111- 112و الکامل،پیشین،ج4،ص275و الفتوح،پیشین، ص294 و تجارت الامم، پیشین، ص213

[17]. الکامل، پیشین، ص275 و الفتوح، پیشین، ص294 و تجارت الامم، پیشین، ص213.

[18]. انساب الاشراف، پیشین، ج7، ص91 و الکامل، پیشین، ج4، ص326 و تجارب الامم، پیشین، ص236.

[19]. البته این سن با توجه به روایت منقری و ابن ابی الحدید که او را با وجود سن کمش، یکی از حاضرین در جنگ صفین می دانند بعید به نظر می رسد. وقعة صفین، پیشین، ص441 و شرح نهج البلاغه، پیشین، ص81.

[20]. زرکلی، خیرالدین؛ 1986، ج1، ص58.


behnam5555 03-23-2011 06:53 PM


چه کشکی چه پشمی !!!

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت،...
خواست فرود آید، ترسید.
باد شاخه ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. در حال مستاصل شد…
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.
قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا كرده و خود را محكم گرفت. گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم…
قدری پایین تر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می كنی؟ آنهار ا خودم نگهداری می كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی كمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم كه بی مزد نمی شود كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: مرد حسابی چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم غلط زیادی كه جریمه ندارد.

كتاب كوچه// احمد شاملو


behnam5555 03-23-2011 06:56 PM





عاشق نشدي زاهد، ديوانه چه مي داني؟
در شعله نرقصيدي، پروانه چه مي داني؟


لبريز مي غمها، شد ساغر جان من

خنديدي و بگذشتي، پيمانه چه مي داني؟


يك سلسله ديوانه، افسون نگاه او

اي غافل از آن جادو، افسانه چه مي داني؟


من مست مي عشقم، بس توبه كه بشكستم

راهم مزن اي عابد، ميخانه چه مي داني؟


عاشق شو و مستي كن، ترك همه هستي كن

اي بت نپرستيده، بتخانه چه مي داني؟


تو سنگ سيه بوسي، من چشم سياهي را

مقصود يكي باشد، بيگانه چه مي داني؟


دستار گروگان ده، در پاي بتي جان ده

اما تو ز جان غافل، جانانه چه مي داني؟


ضايع چه كني شب را، لب ذاكر و دل غافل

تو ره به خدا بردن، مستانه چه مي داني؟

هما ميرافشار

behnam5555 03-23-2011 07:03 PM


حکایات

دهقان پیر
دهقان پیر، با ناله می گفت:ارباب! آخر درد من یکی دو تا نیست، با وجود اینهمه بدبختی، نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم دخترم را چپ آفریده است؟! دخترم همه چیز را دو تا می بیند!
ارباب پرخاش کرد که بدبخت!چهل سالست نان مرا زهر مار میکنی! مگر کور بودی ندیدی که چشم دختر من هم چپ است؟!
گفت چرا ارباب دیدم..اما..چیزی که هست، دختر شما همه ی …این خوشبختی ها را دوتا می بیند…ولی دختر من اینهمه بدبختی ها را…


کشیش و قهرمان
کشیش به قهرمان در حال مرگ : شیطان را لعنت کن پســـــــرم ! قهرمان : الان وقت این نیست که برای خودم دشمن بتراشم پـــــــدر!


کلیه
دکتر به زن گفت : شما به کلیه نیاز دارید و در حال حاضر تنها گروه خونی موافق، گروه خونی همسرتان است.
مرد بعد از این که شنید گفت : من این کار را انجام نمی دهم.
- اما بابا ما پولی برای خریدن کلیه نداریم. یعنی نمی خوای یکی از کلیه هاتو به مامان بدی؟
مرد چطور می توانست بگوید که یکی از کلیه هایش را چند سال پیش فروخته است.



پیرمرد
پیرمرد بخت برگشته شکمش آب آورده بود.
بچه های ولگرد با مسخره میگفتند: یارو آبستنه! فردا می زاد!
یک روز که از کوچه ی کثیفی که پناهگاه زندگی فلک زده ی او بود، میگذشتم…دیدم لاشه اش را به تابوت میگذارند:
پیرمرد بخت برگشته زائیده بود!
فرزند بدبختی چه می توانست باشد؟!
…مرگ…


مترسک
روزی از مترسکی پرسیدم : ”لابد از ایستادن در این دشت خلوت , خسته شده ای؟”
گفت : ”لذت ِترساندن عمیق و پایدار است , من از آن خسته نمی شوم”
درنگی کردم و گفتم :”آری چنین است ؛ چونکه من نیز چنین لذتی را چشیده ام”
و او گفت :” تنها کسانیکه تنشان از کاه پر شده باشد این لذت را میشناسند”
و من ندانستم که منظور او ستایش از من …بود یا تحقیر؟
یک سال گذشت ودر این مدت مترسک فیلسوف شد.
هنگامیکه باز از کنار او میگذشتم دو کلاغ را دیدم که زیر کلاهش لانه میساخت..


مرد احمق
صدای ملودی دلنشین فضای خانه را پر کرده بود!.مرد، به صفحه ی تلفن نگاه کرد و با تومانینه کلید پاسخ را فشرد.

صدای آنطرف تلفن گفت:”خیلی دلم واست تنگ شده بود، خوابم نمیبرد، زنگ زدم بگم خیلی دوستت دارم”

مرد به چشمان زن مقابلش نگاهی کرد و گفت:” چشم آقای رییس، فردا حتما میرسم خدمتتون”

سپس لبخندی محو روی لبانش نقش بست:” منم همینطور، شب بخیر”
نگاه زن پر بود از ناگفته ها .

زمستان سخت
مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟» پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟» پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟» پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!! رییس: «از کجا می دونید؟» « پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن.


مـــــرد بی جنبه
مردی می‌خواست زنش را طلاق دهد.
دوستش علت را جویا شد و او گفت: این زن از روز اول همیشه می خواست من را عوض کند.
مرا وادار کرد سیگار و مشروب را ترک کنم..
لباس بهتر بپوشم، قماربازی نکنم، در سهام سرمایه‌گذاری کنم و حتی …
مرا عادت داده که به موسیقی کلاسیک گوش کنم و لذت ببرم! دوستش گفت: اینها که می‌گویی که چیز بدی نیست!مرد گفت: ولی حالا حس می‌کنم که دیگر این زن در شان من نیست


پیـــــر مـــــرد نا امید
پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد.
دست برد و از جیب کوچک جلیقه‌اش سکه‌ای بیرون آورد.
در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر را زیاد می‌کند، منصرف شد و رفت.


فرق دیوانه و احمق
خودرو مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد.
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت وآنها را به درون جوی آب
انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حیران مانده بود که چکار کند.
تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ دیگر
ماشین، از هرکدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا بهتعمیرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟ دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام.
ولی احمق که نیستم



behnam5555 03-23-2011 07:07 PM


میوه های چربی سوز و لاغری!

http://yordfun.com/wp-content/uploads/2011/02/miveh.jpg
بعضی از میوه ها قند دارند و باعث چاقی می شوند و بعضی دیگر بالعکس لاغر می کنند اما آیا تا کنون درباره میوه هایی که چربی را بسوزانند شنیده اید و این میوه ها را می شناسید؟…
یک سری مواد غذایی وجود دارد که به نام ” غذاهایی با کالری منفی ” (NEGATIVE CALORIE FOODS) معروف هستند، این مواد غذایی نسبت به سایر مواد، انرژی بیشتری برای هضم خود نیاز دارند، یعنی بدن انرژی بیشتری برای هضم آنها می سوزاند و در عین حال بدن نمی تواند کالری زیادی از آنها برای خود ذخیره کند، پس علاوه بر اینکه باعث سوخت چربی ها می شوند، کمتر به چربی تبدیل شده و ذخیره می شوند، مواد غذایی دارای چربی،پروتئین،کربوهیدرات،کالری، ویتامین و املاح هستند، ویتامین ها،بافت های بدن را تحریک می کنند تا آنزیم تولید کنند که این آنزیم ها باعث تجزیه و مصرف انرژی موجود در غذاها می شوند، بنابراین غذاهایی با کالری منفی، غذاهای غنی از ویتامین و املاح هستند که نه تنها باعث مصرف انرژی حاصل از خود می شوند،بلکه انرژی اضافی موجود در طی عمل هضم را مصرف می کنند که البته مصرف اینگونه مواد غذایی زمانی در کاهش وزن مؤثر است که غذاهای پُرکالری و فاقد مواد مغذی مثل انواع تنقلات، چیپس و … را مصرف نکنید.
مواد غذایی با کالری منفی (NEGATIVE CALORIE FOODS) یاچربی سوز شامل انواع مختلفی از میوه ها و سبزی ها است که شامل مواد غذایی زیر می باشد:
از سبزی ها:
مارچوبه – چغندر – کلم – کلم بروکلی – هویج – گل کلم – کرفس – کاسنی – فلفل قرمز – خیار – شاهی – سیر – لوبیا سبز – کاهو – پیاز – تربچه – اسفناج – شلغم و کدو سبز است.
از میوه ها:
سیب – زغال اخته – طالبی و گرمک – گریپ فوروت – لیمو ترش – انبه – پرتقال – هلو – آناناس – تمشک – توت فرنگی – گوجه فرنگی – نارنگی است.


منبع: tabnak.ir




behnam5555 03-23-2011 07:11 PM

راهی برای لاغری با ۲ لیوان آب!

http://yordfun.com/wp-content/upload.../02/Wather.jpg
بعد از ۱۲ هفته، افرادی که قبل از هر وعده غذایی آب نوشیده بودند ۷ کیلوگرم کاهش وزن پیدا کردند…
خوردن دو لیوان آب قبل از صبحانه، ناهار و شام در کاهش وزن مؤثر است.
در یک تحقیق دانشمندان از دو گروه زنان و مردان چاق و دارای اضافه وزن خواستند همزمان با پیگیری از رژیم غذایی کم‌کالری، قبل از هر وعده غذایی دو لیوان آب بنوشند.
بعد از ۱۲ هفته، افرادی که قبل از هر وعده غذایی آب نوشیده بودند ۷ کیلوگرم کاهش وزن پیدا کردند، گروه دیگر که فقط از رژیم غذایی کم‌کالری پیروی کرده بودند شاهد ۴ کیلوگرم کاهش در وزن خود بودند. علاوه بر این افرادی که نوشیدن آب قبل از غذا را به مدت یک سال ادامه دادند به ۲۴ کیلوگرم دیگر کاهش وزن طی یک سال دست یافتند. این آزمایش نشان داد این روش ساده اما بسیار مؤثر در همه سنین و همه گروه‌ها قابل اجراست.
محققان معتقدند نوشیدن ۲ لیوان آب قبل از صرف وعده‌های اصلی نه تنها در افزایش سرعت متابولیسم و کاهش وزن مؤثر است بلکه میزان مصرف نوشیدنی‌های شیرین را در بین افراد کاهش می‌دهد. آنها معتقدند کاهش مصرف نوشیدنی‌های شیرین حتی به میزان بسیار کم نیز فشار خون را کاهش می‌دهد. علاوه بر این کاهش مصرف این نوع نوشیدنی‌ها ریسک فاکتورهای ابتلا به دیگر بیماری‌ها را نیز کاهش می‌دهد.


منبع: شبکه ایران



behnam5555 03-23-2011 07:55 PM

آیا میدانید...

آیا می دانستید که کرم های ابریشم در پنجاه وشش روز ھشتاد و شش ھزار برابر خود غذا میخورند .
آیا می دانستید که تیز پروازترین حیوانات جھان پرندگانیند که « پرستوک دم خاردار نامیده میشوند , که در آسیا زندگی میکنند , پرستوک قادر است با سرعتی بیش از صد و شصت کیلومتر در ساعت پرواز کند و با بالاترین میزان سرعت یک قطار سریع السیر رقابت کند .
آیا می دانستید که کره مریخ با سرعت ٢۴٠ کیلومتر درساعت به دور خورشید می چرخد .

آیا می دانستید که ھرچه از مرکز زمین فاصله بگیریم نیروی جاذبه کمترمی شود, در نتیجه وزن کاھش می یابد , وزن فردی که در خط استوا ایستاده از وزن ھمین شخص در قطب شمال و جنوب کمتر است ; زیرا در خط استوا زمین بر آمده تر و در قطب ھموارتر است این تفاوت وزن حدود پنج درصد است .
آیا می دانستید که ظروف پلاستیکی تقریبا پنجاه ھزار سال در برابر تجزیه و فساد مقاومند .
آیا می دانستید که رشد کودک در بھار بیشتر است
آیا می دانستید که یک چھارم خاک روسیه در سال پوشیده از برف است .
آیا می دانستید حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می کند.
آیا می دانستید که طول تقریبی رود نیل که بزرگترین رود جھان است در حدود۶۶۰۰کلیومتر است .
آیا می دانستید که سرعت صوت در فولاد ١۴ بار سریعتر از سرعت آن در ھواست .
وقتی مگس بر روی یک میله فولادی می نشیند آیا می دانستید که میله فولادی به اندازه دو میلیونیم میلیمتر خم میشود .
آیا می دانستید که عدد ٢۵٢٠ را می توان بر اعداد ١ تا ١٠ تقسیم نمود بدون آنکه خارج قسمت کسری داشته باشد .
آیا می دانستید که شیشه در ظاھر جامد به نظر میرسد ولی در واقع مایع است که بسیار کند حرکت می کند .
آیا می دانستید یک لیتر سرکه درزمستان سنگین تراز تابستان است.
آیا می دانستید که وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش …ش …شما آرام خواھد شد و این به دلیل صدای آبی است که اطراف نوزاد را در دل مادرفرا گرفته است .در ضمن این یکی از دلایلی است که صدای ساحل دریا به انسان آرامش می دھد .


behnam5555 03-25-2011 09:19 PM


اولین فراماسون ایرانی کیست؟

http://khabar.khabaronline.ir/images...-24-937701.jpg


تاریخ - در ماهنامه یغما جلد سوم سال 1329 نقلی از خازرات فتحعلی شاه دارد که در زیر می خوانید:

نایب‌السلطنه عباس میرزا پسر فتحعلی‌شاه در دوران حاکمیت خود بر تبریز، شش نفر را روانه انگلستان کرد. این شش نفر عبارت بودند از: میرزا صالح شیرازی، میرزا جعفر مهندس، میرزا جعفر طبیب، میرزا رضا (مترجم فارسی ناپلئون بناپارت)، محمد‌علی شاگرد قورخانه و میرزا حاجی بابا که خود در لندن مشغول تحصیل علم طب بوده است.
در میان این عده، میرزا صالح شیرازی، به خط خود سفرنامه‌ای نوشته که از روز حرکت کردن از تبریز به همراه کلنل «میجر دارسی» به سوی روسیه و از آنجا به انگلستان تا روز بازگشت به استانبول و سپس ورود به ایران را روز به روز یادداشت کرده است. وی در این سفرنامه، تاریخ روابط روس و فرنگستان و شمه‌ای از تاریخ ناپلئون و حمله به روسیه و حریق مسکو و غیره تا ایام توقف او در جزیرة سنت هلن برشتة تحریر کشیده است.
داستان تحصیل او و پنج تن از شاگردان ایرانی در لندن و اشکالات عجیب و غریبی که در راه پیشرفت کار ایشان بوجود می‌آمده است، براستی داستان غم فزائی است که تا کسی نخواند نتواند باور داشت.
میرزاصالح مذکور در ضمن داستان خود بوسیلة بعض رجال خیر‌اندیش وارد در انجمن فراماسون‌ها می‌شود، و خود در دو جای سفرنامة خود که به خط اوست باین موضوع تصریح کرده به تاریخ پنجشنبة بیستم رجب مطابق سیزدهم ماه مه 1233 هجری قمری می‌نویسد:

«... چون مدتها بود که خواهش دخول مجمع فراموشان را داشته فرصتی دست نمی‌داد تا اینکه مستر‌پارس، استاد اول فراموشان را دیده که داخل به محفل آنها شده باشم و قرارداد روزی را نمودند که در آنجا روم... روز 20 رجب مطابق 13 می‌ به همراه مستر پارس و «دارسی» داخل به فراموشخانه گردیده شام خورده در ساعت یازده مراجعت کردم. زیاده ازین درین باب نگارش آن جایز نیست...»
باز در وقایع چهارشنبة 1323 (13 نوامبر 1818) می‌نویسد:
«... در صحن کلیسا مستر هریس نامی را که بزرگ‌خانة فراموشان بود و بنده را به دو مرتبه از مراتب مزبور رسانیده بود مرا دیده مذکور ساخت که یک هفته دیگر عازم ایران هستید و فردا فراموشخانه باز است اگر فردا شب به آنجا خود را رسانیدی مرتبة اوستادی را به تو می‌دهم و اگرنه ناقص به ایران می‌روی ـ خواستم زیاده در خصوص رفتن گفتگو کنم فرصت نشد...»
«... روز پنجشنبه مطابق چهارم نوامبر هنگام صبح از مهمانخانة مزبور سوار شده دو ساعت از ظهر گذشته وارد به لندن گردید و چون روزی بود که بنده بایست داخل به فراموشخانه شود، یک ساعت بعد از آن که در سه ساعت از ظهر گذشته باشد داخل به فراموش خانه شده و هفت ساعت از ظهر گذشته بعد از شام از فراموش خانه بیرون رفتم...»
پس در این صورت میرزا صالح نخستین کسی است که از ایرانیان وارد این جمعیت شده و به قراری که نوشته‌اند همو اول کسی است که مطبعة حروفی وارد ایران کرده و خود او هم در سفر‌نامه‌اش اشاره به فرا گرفتن طریقة چاپ و مرکب سازی کرده و از خریداری اسباب و ابزار کار چاپ هم ذکری می‌کند.
و همواست که به عقیدة پروفسور براون در عهد محمد شاه نخستین روزنامة فارسی دایر کرده است و شنیده‌ام که اولین لژماسونی را هم او در ایران راه انداخته است.




behnam5555 03-25-2011 09:22 PM


صدای مظفرالدین‌ شاه قاجار/ فایل صوتی

تاریخ - سخنان مظفرالدین‌ شاه در کاخ گلستان تهران شنیدنی است. خصوصا آنجا که می گوید: خدا و هم سایۀ خدا که خودمان باشیم به شما عوض خواهیم داد.

متن سخنان مظفرالدین‌ شاه خطاب به علی‌اصغر خان امین‌السلطان اتابک اعظم صدراعظم و وزراء عظام به شرح زیر است:
" جناب اشرف اتابک اعظم از خدمات سابق و لاحق شما که تا به حال چهل سال است خدمت می‌کنید، از همه خدمات شما راضی هستم، به خصوص از خدمات این سه چهار ساله‌ای که در صدارت خود حساب می‌کنیم و ان‌شاءالله از عوض اینها را همه را به شما مرحمت خواهیم فرمود و شما هم ابداً ذره‌ای در خدمات خودتان ان‌شاءالله قصور نخواهید کرد و مرحمت ما به اعلای درجه نسبت به خودتان بدانید.
ان‌شاءالله رحمن بعد از چهار صد سال که خدمت بکنید امیدوار هستیم که همیشه خوب باشه، و این خدماتی که به من می‌کنید و به مملکت ایران می‌کنید البته خداون او را بی [مکث] بی عوض نخواهد گذاشت، ان‌شاءالله عوض او را هم خدا و هم سایۀ خدا که خودمان باشیم به شما خواهم داد و از خدمات همه وزرا هم راضی هستیم و شما هم خدمات همه را حقیقتاً خوب عرض می‌کنید و همه را به موقع عرض می‌کنید."

http://www.khabaronline.ir/images/20...zhardari_1.jpg



فایل صوتی این صدا را اینجا بشنوید.




behnam5555 03-25-2011 09:25 PM


ازدواج محمدرضا با فوزیه پیشنهاد چه کسی بود؟/ نقش دکتر متین دفتری در ایرانی الاصل کردن فوزیه

http://khabar.khabaronline.ir/images...ah-foziye2.jpg

تاریخ - ماجرای ازدواج محمدرضا شاه با ملکه مصر
از نهم اسفند 1300 که ایران دولت مصر را به رسمیت شناخت و دفتر حفاظت منافع ایران در قاهره به سطح سفارت ارتقاء یافت تا انتخاب میرزا فتح الله خان امیر ارفع (فتح الله پاکروان) نوه دختری امیرکبیر به عنوان وزیر مختار مصر (8 فروردین 1301) یک ماهی طی شد، اما 9 سال بعد عهدنامه دوستی ایران و مصر امضا شد که اولین عهدنامه مصر با یک کشور مسلمان بود.
در سال 1317 "قرارداد مودت و دوستی" میان دولت پادشاهی ایران و مصر امضا شد.عقد قراردادهای مودت و بازرگانی و راه اندازی سالنامه تجاری و تاسیس اتاق بازرگانی موسوم به "دائره تجاریه" یا اطاق تجاریه ایران در مصر بدست محمد رفیع مشکی و تدوین نظامنامه تجاری ایرانیان مقیم مصر از تحولات بعدی این روابط محسوب می شود.
در همان سال‌ها ایران با عراق(ملک غازی اول)، افغانستان (محمد ظاهرشاه) و ترکیه (مصطفی کمال آتاترک) پیمان امنیتی سعدآباد را امضا کرد که طبق آن دولت‌های امضا کننده این پیمان متعهد شدند از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند، مرزهای مشترک را محترم بشمارند، از هرگونه تجاوز نسبت به یکدیگر خودداری ورزند و از تشکیل جمعیت‌ها و دسته‌بندی‌هایی که هدف آن‌ها اخلال در صلح میان کشورهای هم‌جوار و هم‌پیمان باشد جلوگیری کنند.
کابینه مصر هم درصدد پیوستن به قرارداد سعدآباد برآمد و بهمین منظور گفت‌وگوهایی بین تهران و قاهره آغاز شد.اما در نهایت مصریان از پیوستن به پیمان سعدآباد منصرف شدند. گرچه مصر حاضر نشد به پیمان سعدآباد بپیوندد، تقدیر چنین بود که رفت و آمدهای جواد سینکی، سفیر ایران در قاهره منجر به آشنایی او با فوزیه خواهر جوان و زیباروی ملک فاروق، پادشاه مصر -پسر ملک فواد، شاه سابق- شود. وی طی تلگرافی به رضا شاه پیشنهاد ازدواج خواهر ملک فاروق با ولیعهد جوان را مطرح کرد که با موافقت رضاشاه مواجه شد.
سینکی برادر زاده میرزا علی خان امین الدوله صدراعظم قاجار بود که در سال 1309 با سمت وزیرمختاری عازم مصر شده بود و سه سالی آنجا بود. در سال 1317 که مساله ازدواج ولیعهد ایران با خواهر ملک ‏فاروق مطرح بود و احساس می‏شد که وزیر مختاری که مناسبات دوستانه با دربار مصر دارد باید به قاهره اعزام شود، سینکی برای بار دوم وزیر مختار ایران در مصر شد. وی همسری قفقازی داشت که به زبان‌های خارجی مسلط بود و در ماموریت اول همسرش در قاهره، مناسبات نزدیکی با دربار مصر به هم زده بود.
از این رو خانم سینکی در این ماموریت اطلاعات لازم را به دست آورد و به دربار ایران گزارش داد و موجبات ازدواج محمدرضا پهلوی را با شاهزاده فوزیه فراهم کرد. یک ماهی قبل از عقد محمدرضا پهلوی و فوزیه، سفارتخانه‌های ایران و مصر به سفارت کبری تبدیل شدند (14 بهمن 1317) و این نوید فصل جدیدی در روابط تهران- قاهره را می داد.
سفارت کبری شاهنشاهی ایران در آن تاریخ دومین سفارتخانه خارجی مقیم مصر محسوب می‌شد زیرا قبل از سال 1317 فقط دولت بریتانیا در مصر سفارت کبری داشت.
البته رضاشاه به ایران‌الملوک دختر بزرگ احمد شاه برای ازدواج با پسرش نظر داشت، ولی کینه وی از قاجار از یکسو و مصوبه قانون اساسی که تصریح کرده بود ولیعهد ایران نباید زاده مادری از طایفه قاجار باشد، سبب انصراف او از فرزند احمد شاه شد. با این حال پس از موافقت با وصلت با خانواده پادشاهی مصر، علاقه رضاشاه به فوزیه چنان شد که وی درصدد تغییر یکی دیگر از مصوبات قانون اساسی درباره همسر شاه آینده و مادر ولیعهد برآمد.
طبق ماده 37 قانون اساسی ایران، مادر ولیعهد حتما باید ایرانی‌الاصل باشد، لذا رضا شاه، دکتر متین دفتری، وزیر دادگستری را فراخواند و چاره کار را از او خواست، متین دفتری پس از مشورت با جمعی از قضات دیوان عالی کشور و مشورت با وزیران، لایحه‌ای تهیه کرد که به موجب آن به "شاهزاده فوزیه مصری" صفت "ایرانی‌الاصل" داده شد، او این لایحه را در نهم آبان 1317 به مجلس شورای ملی داد و پس از چند روز گفت‌وگو در جلسه چهاردهم آبان به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
تصمیم ازدواج شاهزادگان ایران و مصر در پنجم خرداد سال 1317 که دربارهای دو کشور طی اعلامیه‌ای خبر برگزاری قریب‌الوقوع مراسم ازدواج این دو نفر را منتشر کردند فاش شد. این اعلامیه 3 سال پس از شروع پادشاهی فاروق و 3 سال قبل از شروع پادشاهی محمدرضا پهلوی منتشر شد.
با این حال مراسم ازدواج، عملاً در اسفند 1317 در قاهره و سپس در تهران برگزار شد. وقتی تصمیم ازدواج محمدرضا و فوزیه قطعی شد، هیاتی به ریاست محمود جم (مدیرالملک، پدر ارتشبد بازنشسته فریدون جم)، که در آن زمان سمت رئیس دربار را داشت، به قاهره رفتند و پس از 15 ـ 10 روز تشریفات مراجعه کردند و موافقت ملک فاروق را اعلام داشتند.
رضاشاه آنقدر از ازدواج صورت گرفته خشنود بود که محمود جم رئیس دربار را که با سفر خود به قاهره زمینه این وصلت را به وجود آورده بود، نشان درجه اول تاج داد و دختر خود "شمس‌ پهلوی" را به عقد پسر وی فریدون جم درآورد.
گفت‌وگو درباره‌ ازدواج محمدرضا و فوزیه در اواخر کابینه نحاس پاشا رهبر حزب وفد در قاهره انجام شد، عده‌ای از رجال مصر از جمله ماهر پاشا، رییس دربار مصر و سیاستمدار کهنه کار آن کشور، از طرفداران سرسخت این ازدواج بودند، چرا که معتقد بودند که ازدواج محمدرضا و فوزیه، نه تنها مناسبات دو کشور را تقویت می‌کند بلکه از جهت برقراری مسأله پیشوایی و قیادت مصر بر کشورهای اسلامی و شناخته شدن آن به عنوان دارالخلافه و ام‌القرای ممالک مسلمان نقش حساسی دارد.
او اعتقاد داشت این ازدواج باعث پیوند و روابط خانوادگی دو خاندان سلطنتی ایران و مصر و بزرگترین موفقیت برای عالم اسلام است. در همین زمان روزنامه‌های انگلیسی نوشتند: مقصود از این ازدواج زنده کردن خلافت اسلامی و انتخاب ملک فاروق به عنوان خلیفه مسلمین است.
محمدرضا پهلوی ، روز 5 اسفند 1317 برای شرکت در مراسم عقد تهران را به قصد قاهره ترک کرد و حسن اسفندیاری رییس مجلس شورای ملی، مظفر اعلم وزیر امور خارجه، متین دفتری وزیر دادگستری، دکتر مؤدب نفیسی پیشکار ولیعهد، محمدعلی مقدم مدیرکل وزارت امور خارجه، دکتر قاسم غنی نماینده مجلس شورای ملی، عباس مسعودی نماینده روزنامه اطلاعات، علی یزدی از رؤسای دربار و چند آجودان او را در این سفر همراهی کردند.
در آن زمان خط هوایی مسافری در ایران وجود نداشت، به همین دلیل محمدرضا و همراهان با اتومبیل و از طریق کرج، قزوین، همدان و کرمانشاه وارد عراق شدند و از طریق خط آهن خانقین عازم بغداد شدند. آنها شامگاه هفتم اسفند به بغداد رسیدند و در قصر الزهور متعلق به ملک فیصل پادشاه عراق اقامت کردند. روز نهم اسفند از بغداد رهسپار دمشق شدند و روز دهم به سوی بیروت براه افتادند. سپس با کشتی، سواحل این شهر را به مقصد مصر ترک کردند.
کشتی در 12 اسفند به بندر اسکندریه رسید و محمدرضا و همراهان با قطار به سوی قاهره به راه افتادند. روز 24 اسفند، فوزیه و محمدرضا طی تشریفاتی در قصر عابدین مصر به عقد یکدیگر در آمدند.


به نقل از تاریخ ایرانی



behnam5555 03-27-2011 05:54 PM

طنز...

دماغ (جالبه بخونین)

این عضو حیاتی / اگه مثل کلنگه / مثل لوله تفنگه / با خوشگلیت می جنگه / طبیعیه ، قشنگه / نگو که این یه درده / دماغ عمل نکرده / اگه که مثل فیله / و یا از این قبیله / روی نوکش زیگیله / غصه نخور ، اصیله / هی نرو پشت پرده / دماغ عمل نکرده / یکی میگه درازه / خیلی ولنگ و وازه / یکی میگه ترازه / غصه نخور که نازه / ببین خدا چی کرده / دماغ عمل نکرده / دماغ نگو جواهر / سوژه ی شعر شاعر / طویل فی المظاهر / پدیده ی معاصر / آهای تخم دو زرده / دماغ عمل نکرده / با اون دماغ همیشه / عکس تو پشت شیشه / تو سینما چی میشه / شکستن کلیشه / کاشکی بری رو پرده / دماغ عمل نکرده / کم بابا تو کچل کن / یا خودتو مچل کن / کی بت میگه عمل کن / قصیده رو غزل کن / می شی له و لورده / دماغ عمل نکرده / چه قدر دماغ دماغ شد قافیه مون چلاق شد / هی یکی چل کلاغ شد / تصنیف کوچه باغ شد / بره که برنگرده / دماغ عمل نکرده / دشمن خانومایه قشنگه


behnam5555 03-27-2011 05:58 PM


ایجاد امنیت وظیفه فرمانرواست


لشگر پادشاه قدرتمند سلوکی دمتریوس را افسران مهرداد یکم در ماد شکست داده و "دمتریوس" فرمانروای آنان را نزد مهرداد یکم پادشاه اشکانی به دشت اترک (شیروان ، بجنورد و گرگان امروزی) فرستاند . مهرداد با آمدن دمتریوس جشنی برگزار نمود و دختر خویش را به توصیه ریش سفیدان پارت به او داد که این کار در آینده چنان نتیجه مثبتی برای ایران داشت که کسی تصور نمی کرد و آن انهدام کامل سلسله سلوکی بود مدتی بعد در هنگامه جشن و سرور سالروز زاده شدن مهرداد که از آغاز مجلس خموش بود و به سخن رایزنان و بزرگان گوش می داد به سخن آمد و گفت : آرامش مردم کار من است و اگر از این کار بر نیایم شایسته این تخت و تاج نیستم .

ارد بزرگ اندیشمند کشورمان می گوید : نگهبانی از داشته های یک کشور برای فرمانروا یک قانون است و انجام آن خودستایی ندارد .

مهرداد یکم جنگاوری به تمام معنا بود او در طی زندگی تا هنگام مرگ در سال 138 پیش از میلاد همواره در حال پاکسازی مناطق مختلف سرزمین باستانی ایران از شر خونخواران باقی مانده سلوکی و اقوام بدوی بود.

behnam5555 03-27-2011 06:00 PM

آیا می دانستید؟

آیا می‌دانید گرده گل هرگز فاسد نمی‌شود.

آیا می‌دانید ویروس عامل آنفلوآنزا بیش از 200 نوع دارد.

آیا می‌دانید هیتلر از مكان‌های بسته بسیار وحشت داشت.

آیا می‌دانید فنلاند از 179 هزار و 585 جزیره تشكیل شده است

آیا می‌دانید دانشمندان دریافته‌اند كه مورچه همچون انسان صبح‌ها خمیازه می‌كشد.

آیا می‌دانید بهترین شكارچی در خشكی خرس قطبی است.

آیا می‌دانید 20 درصد آب شیرین جهان میان آمریكا و كانادا قرار دارد.

آیا می‌دانید شیرینی تنها مزه‌ای است كه جنین در رحم مادر هم می‌فهمد.

آیا می‌دانید خرس قطبی هنگامی كه روی دو پا می‌ایستد حدود 3 متر است.

آیا می‌دانید زنبور عسل 5 چشم دارد كه 2 تا اصلی در بغل سر و 3 تا بر روی سر قرار دارد.

behnam5555 03-27-2011 06:03 PM



کلمات جالب با معنای عمیق


پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.
عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.
بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.
سرکش ترین کلمه" هوس" است...بآ آن بازی نکن.
خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.
ناپایدارترین کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر.
بازدارترین کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.
با نشاط ترین کلمه "کار"است... به آن بپرداز.
پوچ ترین کلمه "طمع"است... آن را بکش.
سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.
روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش.
ضعیف ترین کلمه "حسرت"است... آن را نخور.
تواناترین کلمه "دانش"است... آن را فراگیر.
محکم ترین کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.
سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش.
سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.
شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.
لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.
حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.
ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.
سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده.
اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.
بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی"است... مراقب آن باش.
دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.
زیباترین کلمه "راستی"است... با ان روراست باش.
زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.
ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟
موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.
آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.
دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت"است... اجازه نده مانع پیشرفتت بشود.
سخت ترین کلمه "غیرممکن"است... وجود ندارد.
مخرب ترین کلمه "شتابزدگی"است...مواظب پلهای پشت سرت باش.
تاریک ترین کلمه "نادانی"است...آن را با نور علم روشن کن.
کشنده ترین کلمه "اضطراب"است...آن را نادیده بگیر.
صبورترین کلمه "انتظار"است... منتظرش باش.
بی ارزش ترین کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر.
ارزشمندترین کلمه "بخشش"است... سعی خود را بکن.
قشنگ ترین کلمه "خوشروئی"آست... راز زیبائی در آن نهفته است.
تمیزترین کلمه "پاکیزگی"است... اصلا سخت نیست.
رساترین کلمه "وفاداری"است... سر عهدت بمان.
تنهاترین کلمه "گوشه گیری"است...بدان که همیشه جمع بهتر از فرد بوده.
محرک ترین کلمه "هدفمندی"است... زندگی بدون هدف روی آب است.
.... و هدفمندترین کلمه "موفقیت"است... پس پیش به سوی آن.


behnam5555 03-27-2011 06:04 PM


طنز : تعریف شغل های گوناگون

سیاستمدار: كسی است كه می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی كه شما برای این سفر لحظه شماری كنید


مشاور: كسی است كه ساعت شما را از دستتان باز می كند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.


حسابدار: كسی است كه قیمت هر چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.


بانكدار: كسی است هنگامی كه هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.


اقتصاددان: كسی است كه فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی كه دیروز پیش بینی كرده بود امروز اتفاق نیفتاد.


روزنامه نگار: كسی است كه P از وقتش به نگفتن چیزهایی كه می داند می گذرد و P بقیه وقتش به صحبت كردن در مورد چیزهایی كه نمی داند.


ریاضیدان: مرد كوری است كه در یك اتاق تاریك بدنبال گربه سیاهیه می گردد كه آنجا نیست.


هنرمند مدرن: كسی است كه رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد.


فیلسوف: كسی است كه برای عده ای كه خوابند حرف می زند.


روانشناس: كسی است كه از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد كه همسرتان مجانی از شما می پرسد.


جامعه شناس: كسی است كه وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می كنند، او به مردم نگاه می كند.

برنامه نویس: كسی است كه مشكلی كه از وجودش بی خبر بودید را به روشی كه نمی فهمید حل می كند.


behnam5555 03-27-2011 06:06 PM



فال گروه خوني!!!

گروه خوني A :

كسا ني كه گروه خوني A دا رند , د ر طول حيا تشا ن

تا حد زيا دي تغييرا خلا ق و روحيه مي دهند . گاهي تيز هوش , مبتكر و

پركا رند و گاهي تحت تاثير ا فكا ر ونقشه ها ي ديگرا ن قرا ر مي گيرند .

زما ني سرشا را ز شوق , شور وحرا رت به نظر مي رسند وزماني د يگر ,

سرد , ا فسرده و منزوي هستند . چنا ن كه گويي ا صلا با وقا يع ا طرا ف

خويش هيچ گونه ا رتبا طي ندا رند . حتي گاهي نسبت به آ ن چه د ر

خا نه شا ن مي گذ رد نيز بي ا عتنا يي نشا ن مي دهند . به همين جهت ,

شنا ختن شخصيت پيچيده و غريب آ ن ها چندا ن سا ده نيست .

صاحبا ن ا ين گروه خوني , معمولا ا فرا دي كم رو و تا ثير پذ يرند . د ر

مقابل ا فرا د نا شنا س هرگز جا نب ا حتيا ط وملا حضه كا ري را ا ز د ست

نمي دهند . خيلي د ير با ا شخا ص دوست مي شوند و زيا د به كسي ا عتما د

نمي كنند .

ا ز لحاظ روحي بسيا رآ سيب پذ يرهستند و نمي توا نند ا نتقا د ونا مهربا ني

را به آ سا ني تحمل كنند .

بي عدا لتي و نا سپا سي لطما ت شديدي به آ ن ها مي زند. گاهي مي توا نند

د ر لا ك خود فرو بروند . و د ر تنها يي و خا موشي رنج مي برند و گاهي

مي برند و گا هي حا لت دفاعي به خود مي گيرند و با صدا قت عكس ا لعمل

نشا ن مي دهند. ....... گاهي هم به راهنما يا مشا وري ا حتياج دا رند تا آ ن ها

را د را نتخا ب وا كنش و رفتا ر صحيح يا ري دهد .



ا ين گروه ((A)) ا ز د ورويي متنفرند .اهل تظاهر , چاپلوسي و د روغ نيستند .

د ر محيط هاي هماهنگ و خا لي ا ز ريا و تزوير ا حسا س آ سود گي و سعا د ت

مي كنند , هميشه د ست به عصا هستند و با ريسك كردن ميا نه ي خوبي ندا رند و

چون غا لبا ا ز شكست مي ترسند , هيچ وقت بد ون مطا لعه و سرسري د ست به

كا ري نمي زنند .

دير تصميم مي گيرند و معمولا براي شروع هر كا ري وسوا س به خرج مي دهند .

ا ما وقتي عزمشا ن را جزم شود , د يگر خود شا ن را به عقب نمي كشند .

وجدا ن و ا حسا س مسئوليت آ ن ها قا بل تحسين ا ست و براي مشاغل

حسا س شا يستگي د ا رند .


گروه خوني ((B:


صا حبا ن گر وه خوني B ا فرا د ي رك گو , با ا را ده و جسور هستند .

خيلي صريح و جدي حرف مي زنند , ا ما سا ده عمل مي كنند و ا ز

پر ده پوشي , زبا ن با زي و ا ين د ست , آ ن د ست كرد ن , خوششا ن

نمي آ يد وهمين صفا ت باعث مي شود تا ا شخا ص زود رنج , كم ظرفيت

و ا حسا سا تي نتوا نند با آ ن ها كنا ر بيا يند .

ا ين گروه ا كثرا و اغلب ا ز حيث د روني كا مل هستند و به ند رت تحت

تا ثير د يگرا ن قرا ر مي گيرند و د شوا رمي توا ن نظرشا ن را د ر مورد

چيزي يا كسي تغيير دا د . آ ن ها برا ي پوشا ئد ن حساسيت ها يشا ن ,

غا لبا نقا بي ا ز خشونت به چهره مي زنند و تظاهر به سنگد لي مي كنند ,

ليكن د ر ا صل خوش خو , منصف , سخاوتمند و بلند نظر هستند وا گر

توا نا يي كمك به كسي را دا شته با شند , مضايغه نمي كنند . با ا ين حا ل ,

گاهي خود خواه و تك رو مي شوند و ترجيح مي دهند وقت و نيرو يشا ن

را حتي ا لمقد ور صرف ا مور شخصي و منا فع خويش كنند . ا ين عده

عده موجودا تي فعا ل و پر شورند . معمولا نقطه ي ضعيفي ا ز خود شا ن

بروز نمي دهند . ولي گاهي گرفتا ر نگرا ني , كم حوصلگي و عصبا نيت

مي شوند , ا ما حتي د را ين حا لت نيزخيلي زود خود شا ن را ا زنا راحتي و

د لوا پسي رها مي كنند .

صاحبا ن ا ين گروه خوني , چون سختگير و دير جوش هستند , د وستا ن

زيا د ي را نمي توا نند به خود جلب كنند. ولي د رزمينه ي كا رومسئوليتهاي


ا جتماعي روي هم رفته آ د م ها يي جاه طلب, ا ما مثبت هستند . كنا ر

آ مد ن با آ ن ها خيلي سخت ا ست .

چو ن پيوسته سعي دا رند , قدرت خود را به د يگرا ن تحميل

كنند و بد شا ن نمي آ يد كه د ر هر حا لت آ قا و سرور د يگرا ن با شند .




گروه خوني O :


ا شخا صي كه دا را ي گروه خوني O هستند , ا ز لحا ظ فطري

و طبيعي , آ د م ها يي خوش بين , زنده د ل پرتحرك و تا حد ودي

سر و زبا ن دا ربه حسا ب مي آ يند وبه خوبي مي توا نند با فرا ز و

فرودها ي زند گي كنا ر بيا يند و به ا صطلاح گليم خود را ا زآ ب

بيرون بكشند .

آ ن ها هموا ره سعي دا رند با ا وضاع پيش بروند , وبرا يشان وا قعا

د م غنيمت ا ست . د ر صورت لزوم ا نسا نها يي با ا را ده وصميمي

هستند , تسلط خوبي برا عصا ب خو د دا رند و د ر برا برمشكلا ت

حتي ا گر خيا لي بزرگ با شد , ا ستقا مت و خونسردي كا مل نشا ن

مي دهند .

اغلب د لشا ن مي خواهد خو ب زند گي كنند وا ز همه ي جنبه ها و

جها ت زند گي لذ ت ببرند , چندا ن د ر بند جمع آ وري پول و

ثروت نيستند .

ا زكينه جويي و ا نتقا م گرفتن تا جا يي كه ممكن با شد, پرهيز دا رند.

به همين جهت , ا شخاص پا ك طينت وخوش قلب محسوب مي شوند .

را ه و رسم كا ر و زند گي ر ا خوب مي شنا سند و مي دا نند

مسئوليت يعني چه , تد بير و كا رآ يي بسيا ر زيا دي د ا رند . و

چنين به نظر مي رسد كه ا صولا مد ير خلق شده ا ند .



گروه خوني AB :

تجزيه و تحليل شخصيت و روحيا ت كسا ني كه د ر ا ين گروه

قرا ر دا رند , كا ر بسيا ر سختي ا ست . زير ا آ ن ها معمولا

موجودا تي حسا س , زود رنج و ا سير ا حسا سا ت , عواطف,

رويا و غرا يز خويش هستند .

به همين جهت غا لبا نا متعا د ل و بي ثبا ت به نظر مي رسند ,

حا ل آ ن كه وا قعا ا ين طور نيستند . ا ين عده معمولا آ را مش –

د روني ند ا رند وا غلب ا و قا ت , واكنش ها يي متضا د و د ور

ا ز ا نتظا ر ا ز خود بروز مي دهند و د ر ميا ن آ نها ا فرا د

خود دا ر و دا را ي ا را ده ي قا طع , خيلي كم يا فت مي شود.

بعضي ها يشا ن به طور وا قعي به خود ا طمينا ن ند ا رند و

دائم دنبا ل كسي مي گرد ند تا به وي تكيه كنند .

پيوسته ا ز قابليت ها و ا ستعدا دها ي خو د ترد يد دا رند و ا ز

نوعي نگرا ني يا كشمكش روحي رنج مي برند و گاهي هم بر ا ثر

همين بحرا ن ها ي روحي , د چا ر خسا رت ها يي مي شوند و

حاصل سا ل ها رنج و زحمت خو د ر ا ا ز د ست مي دهند .

به طور كلي , د روجود ا ين گروه ا زا فرا د , د و شخصيت متفا وت

نهفته ا ست . گا هي بسيا ر پر شور و حرا رت هستند و زما ني به


محض برخو رد با ما نع يا مشكلي كوچكي بر خود شا ن ر ا كا ملا

مي با زند و به د نيا ي تنها يي و ا نزوا پنا ه مي برند .

ا ين ا فرا د , روحي ا نعطا ف پذ ير , هوشي سرشا ر و ذ وقي قا بل –

ملا حظه دا رند . ليكن به زحمت مي توا نند خود را با محيط تطبيق

دهند و به ا صطلا ح همرنگ جماعت شوند .

با ا ين ا وصا ف د ر ميدا ن د وستي آ د م ها ي بسيا ر موفقي هستند و

خوب مي دا نند دوستا نشا ن را چگونه تحت تا ثير كما لا ت ظا هري و

با طني خويش قرا ر دهند .

گشا ده د ستي وعلو همت ا ين گروه حد و حصري ندا رد . معمولا ا ز

بذ ل و بخشش لذ ت مي برند و هيچ گاه هم پشيما ن نمي شوند . به طور

ذا تي آ د م ها يي مهربا ن و ا نسان د وست هستند .


behnam5555 03-27-2011 06:15 PM




افراد مشهور ماه تولد شما


فروردين

چارلی چاپلین (هنرپیشه انگلیسی)

مارلون براندو (هنرپیشه آمریکایی)

بیسمارک (صدراعظم آلمان)

ژوزف پولیتزر (روزنامه نگار آمریکایی)

هنری جیمز (نویسنده آمریکایی)

ونسان ونگونک (نقاش هلندی)

نیکیتا خروشچوف (نخست وزیر سابق روسیه)

تنسی ویلیامز (نویسنده آمریکایی)
ارديبهشت

اونوره دوبالزاک (نویسنده فرانسوی)

ویلیام شکسپیر (نمایشنامه نویس انگلیسی)

برتراند راسل (فیلسوف و نویسنده انگلیسی)

ولادمیر ناباکف (نویسنده روس)

یوهان برامس (آهنگساز آلمانی)

سالوادور دالی (نقاش اسپانیایی)

هری ترومن (رئیس جمهور آمریکا)

روبسپیر (انقلابی فرانسوی)

کاترین کبیر (ملکه روسیه)

الیور کرامول (رهبرانقلابی انگلیس)

ملکه الیزابت دوم (ملکه انگلیس)

هیتلر (دیکتاتور آلمانی)

زیگموند فروید (روانشناس اطریشی)

هنری فوندا (هنرپیشه آمریکایی)

گری کوپر (هنرپیشه آمریکایی)

ارسون ولز (کارگردان آمریکایی)
خرداد

والت ویتمن (شاعر آمریکایی)

تامس هاردی (نویسنده انگلیسی)

فرنسواز ساگان (نویسنده فرانسویی)

یان فلمینگ (نویسنده انگلیسی)

پول گوگن (نقاش فرانسوی)

مریلین مونرو (هنرپیشه آمریکایی)

جان اف کندی (رئیس جمهور آمریکا)
تير

ارنست همینگوی (نویسنده آمریکایی)

آن لیندبرگ (نویسنده آمریکایی)

ژان کوکتو (نویسنده فرانسوی)

هلن کلر (نویسنده آمریکایی)

مارک شاگال (نقاش روس)

رامبراند (نقاش هنلدی)

مارسل پروست (نویسنده فرانسوی)

اینگمار برگمن (نویسنده و کارگردان سوئدی)

لویی آرمسترانگ (نوازنده جاز آمریکایی)

راکفلر (سرمایه دار آمریکایی)

ژولیوس سزار (سردار روم)

جان گلن (فضانورد آمریکایی)

جینالو لوبریجیدا (هنرپیشه ایتالیاییی)

هنری هشتم (پادشاه فرانسه)
مرداد

آلدوس هاکسلی (نویسنده آمریکایی)

جورج والتر اسکات (نویسنده اسکاتلندی)

جان گالز ورثی (نویسنده آمریکایی)

جورج برنارد شاو (نویسنده انگلیسی)

دوروتی پارکر (نویسنده انگلیسی)

کارل گوستاو یونگ (روانشناس سوئیسی)

آلفرد هیچکاک (کارگردان انگلیسی)

موسیلینی (دیکتاتور ایتالیایی)

فیدل کاسترو (رهبر انقلابی کوبا)

ناپلئون بناپارت (پادشاه فرانسه)

لوسیل بال (کمدین آمریکایی)
شهريور

تئودور رایزر (نویسنده آمریکایی)

گوته (شاعر آلمانی)

دی اچ لارنس (داستان نویس انگلیسی)

قوام نکرومه (سیاستمدار غنایی)

ملکه الیزابت اول (ملکه انگلستان)

جوزف کندی (سیاستمدار آمریکایی)

لیندون جانسون (رئیس جمهور آمریکا)

ویلیام هوارد تافت (رئیس جمهور آمریکا)

لئونارد برنشتاین (آهنگساز آمریکایی)

اینگرید برگمن (هنرپیشه سوئدی)

سوفیا لورن (هنرپیشه ایتالیایی)

الیا کازان (کارگردان آمریکایی)

هنری فورد (مدیرکارخانه ماشین سازی)

پیتر سلرز (هنرپیشه انگلیسی)
مهر

تامس ولف (نویسنده آمریکایی)

اسکار وایلد (نمایشنامه نویس ایرلندی)

فردریش نیچه (فیلسوف آلمانی)

گراهام گرین (نویسنده انگلیسی)

ویلیام فاکتر (نویسنده آمریکایی)

یوجین اونیل (نمایشنامه نویس آمریکایی)

تی.سی.الیوت (نویسنده انگلیسی)

آیز نهاور (رئیس جمهور آمریکا)

جورج.سی.اسکات (هنرپیشه آمریکایی)

بریژیت باردو (هنرپیشه آمریکایی)

سروالتر رالی (شاعر انگلیسی)

جی.بی.راین (روانشناس آمریکایی)

مهاتما گاندی (رهبر ملی هند)

لویی فیلیپ (پادشاه فرانسه)

فرانتس لیست (آهنگساز مجار)

مارچلو ماسترویانی (هنرپیشه ایتالیایی)

چارلتون هستون (هنرپیشه آمریکایی)

آبان


ماری کوری (دانشمند فرانسوی)

سالک (میکروبیولوژیست آمریکایی)

پابلو پیکاسو (نقاش اسپانیایی)

جورج.سی.الیوت (نویسنده انگلیسی)

ایندیرا گاندی (رهبرملی هند)

جواهر لعل نرو (رهبرملی هندی)

ماری آنتوانت (ملکه فرانسه)

مارتین لوتر (کشیش آلمانی بنیانگذار مذهب پروتستان)

رابرت کندی (سناتور آمریکایی)

چیانگ کای چک (رهبرچین)

تئودور روزولت (رئیس جمهور آمریکا)

شارل دوگل (ژنرال فرانسوی)

ریچارد برتون (هنرپیشه انگلیسی)
آذر

مارک تواین (نویسنده آمریکایی)

بتهوون (آهنگساز آلمانی)

جان آزبرن (نویسنده انگلیسی)

وینستون چرچیل (نخست وزیر انگلیس انگلیسی)

والت دیسنی (تهیه کننده فیلمهای کارتون آمریکایی)

فرانک سیناترا (هنرپیشه آمریکایی)

پاپ ژان پل سیزدهم (رهبر کاتولیکهای جهان)

جان میلتون (شاعر انگلیسی)
دي

رودیارد کیپلینگ (نویسنده انگلیسی)

لویی پاستور (شیمیدان فرانسوی)

ادگار آلن پور (نویسنده آمریکایی)

کارل سند برگ (شاعر آمریکایی)

آلبرت شوایتزر (پزشک و فیلسوف فرانسوی)

یوهان کپلر (ستاره شناس آلمانی)

بنجامین فرانکلین (نویسنده و سیاستمدار آمریکایی)

ژاندارکی (زن انقلابی فرانسوی)

مائوتسه تونگ (رهبر انقلابی چین)

هنری میلر (نویسنده آمریکایی)

ایزاک نیوتن (دانشمند انگلیسی)

ریچارد نیکسون (رئیس جمهور سابق آمریکا)

مارتین لوترکینگ (رهبر سیاهان آمریکا)

اوا گاردنر (هنرپیشه آمریکایی)

همفری بوگارت (هنرپیشه آمریکایی)
بهمن

ادیسون (مخترع آمریکایی)

گالیله (دانشمند ایتالیایی)

فرانسیس بیکن (فیلسوف انگلیسی)

چارلز داروین (طبیعیدان انگلیسی)

لنگستون هیوز (نویسنده آمریکایی)

سامرست موآم (نویسنده انگلیسی)

چارلز دیکنز (نویسنده انگلیسی)

پرلمان (نویسنده آمریکایی)

پل نیومن (هنرپیشه آمریکایی)

کیم نواک (هنرپیشه آمریکایی)

کلارک گیبل (هنرپیشه آمریکایی)

جیمز دین (هنرپیشه آمریکایی)

فرانکلین روزولت (رئیس جمهور سابق آمریکا)

آبراهام لینکلن (رئیس جمهور سابق آمریکا)

رونالد ریگان (رئیس جمهور سابق آمریکا)
اسفند

میکل آنژ (نقاش ایتالیایی)

ریمسکی کرساکف (آهنگساز روسی)

فردریک شوپن (آهنگساز فرانسوی)

اوگوست رنوار (نقاش فرانسوی)

جان اشتاین بک (نویسنده آمریکایی)

ادوارد آلبی (نمایشنامه نویس آمریکایی)

الیزابت تیلور (هنرپیشه آمریکایی)

جورج واشنگتن (رئیس جمهور سابق آمریکا)

ویکتور هوگو (نویسنده فرانسوی)

behnam5555 03-27-2011 06:27 PM



آدم پشت این کامیونها چه چیزهای که نمیخونه.....

به عشق تو لیلی ... رفتم زیر تریلی (البته واسه گریسکاری

دنبالم نیا آوره می شی


رادیات عشق من از بهر تو آمد به جوش..........گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم


عاقبت فرار از مدرسه


اقا مهدی چی شده از کار ابزی زدی به کامیون؟؟؟

اگه تونستی این جمله رو بخونی معلوم میشه فاصله رو رعایت نكردی فاصله رو بیشتر كن بچه جون!!!


رفیق بی كلك مادر!!!!


گشتم نبود نگرد نيست


سلطان جاده خاور


چون تكي با نمكي


مخصوص بنزهاي 1921

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد


رو باك كاميونا كه ديدم زياد مينويسن : شكمو !!! يا بخور نوش جان !!! يا الهي كوفتت بشه


داداش مرگ من يواش


در بيابانها اگر صد سال سرگردان شوم ، به از انكه در وطن محتاج نامردان شوم


خوشگلي بانمکي يک رخ زيبا داري


بي جهت نيست که در کنج دلم جا داري

يا ضامن اهو ، امان ازاين هياهو:?


احتیاط كن التماس نكن


اينم پشت يه تراكتور نوشته بود :


كي به كيه ؟ منم پرايد:

پشت يك كاميون نوشته بود:


بوق نزنيد راننده خواب است:-?

دلم دادم بري باهاش حال كني ، نكه بري جيگركي بازكني


الهی گاهی نگاهی


شاید هم : پر پروانه شكستن نه نشان هنر است تو اگر پر شكنی شه پر شاهین بشكن

و شاید نازم آن اندام نازت نازم ای ناز افرین ناز داری ناز كن ای سرو نازم افرین!!!

بر در ديوار قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد و گفت من بي سوادم


حسنی به مكتب نميرفت باباش گذاشت كمك شوفري


بالاي در باك يه ميني بوس نوشته بود: بخور به حساب من!


بر دريچه قلبم نوشتم...ورود عشق ممنوع. اما عشق دنده عقب وارد شد!


هلاكتم چلو كباب


گریستم زیرا كفش نداشتم
تا اینكه
مردی را دیدم كه پا نداشت


راديات عشق من از بهر تو آمد به جوش..........گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم


جلوي يه ژيان نوشته بود: ميازار موري که دانه کش است


روي شيشه عقبش نوشته بود : فلفل مبين چه ريزه --- بشکن ببين چه تيزه

اشکالی نداره منم يه روز بزرگ ميشم (پشت یه مینی بوس)


پدر در کودکی دست پسر گیرد

به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد


موش تو سوراخ نمیرفت .................................................. ...................... گربه گرفت خوردش

تا که بودیم ،نبودیم کسی.....کشت مارا غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند........خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم چو هست........نه درآن وقت که اقبال شکست

behnam5555 03-27-2011 06:30 PM



چه وقت رد پايي از عادت باقي نمي ماند؟


بگذار عادت ها خودشان از سرت بيفتند؛ تو آنها را كنار نگذار. بگذار فعاليت خود به خود محو شود؛ تو به زور آن را محو نكن - زيرا همان تلاش تو براي محو اجباري آن، خودش فعاليتي است به شكلي ديگر. مراقب باش، حواست را جمع كن، گوش به زنگ باش تا شاهد پديدة معجزه آسايي باشي: وقتي چيزي خودش، به ميل و رضاي خودش كنار رفت، از خود هيچ ردپايي بر جاي نخواهد گذاشت.


behnam5555 03-27-2011 06:31 PM


خود را دوست بداريد

اوليور وندل هولمز روزي در جلسه اي شرکت کرد که در آن جمع از همه کوتاهتر بود.دوستي با کنايه گفت:"دکتر هولمز به نظرم شما در ميان ما افراد بلند قد احساس کوچک بودن مي کنيد." هولمز پاسخ داد : "همينطور است .من احساس مي کنم که يک دايم هستم در برابر پني ها!"

دايم:سکه اي کوچکتر از پني که ده برابر آن ارزش دارد.


behnam5555 03-27-2011 06:32 PM


نگاهي نو

بايد تمايلات خود را در جهت خوشبختي بسيج كنيد. روي يك صندلي راحت بنشينيد و تصوير ذهني دوست داشتني و قشنگ را بارها و بارها براي خودتان تكرار كنيد. براي ايجاد تصوير ذهني مناسب تلاش كنيد. اگر از تصوير ذهني خود راضي نباشيد و يا آن را دوست نداشته باشيد نمي‌توانيد روي بام ساختماني به تماشا بايستيد كه پايه محكمي ندارد. با تصوير ذهني ناقص نه از كارتان لذت مي‌بريد، نه از مسافرت نه از پول و نه از تماشاي طبيعت زيبا. هر روز در ذهن خود خاطرات موفقيت‌هاي گذشته را مرور كنيد. به اين كار عادت كنيد، لحظات خوش گذشته را در برابر چشمانتان تصوير كنيد و آن را در اعماق وجود خود احساس كنيد. خود را انساني موفق ببينيد، همان طور كه دوست داريد، عمل كنيد و بينديشيد. صحنه‌هاي دلپذير و تصويرهاي مثبت ذهن را همه روزه زنده كنيد. به تصاوير لذت بخش توجه كنيد و با نقاط ضعف خود مهربان باشيد


behnam5555 03-27-2011 06:36 PM



عادت های خوابیدن با دیابت و مرگ ارتباط دارد

نتایج دو پژوهش جدید حاکی از آن است که بهره گرفتن از خواب کافی ممکن است از ابتلا به دیابت جلوگیری کرده و مرگ را به تاخیر بیاندازد.
محققان توصیه می کنند افراد باید به طور منظم از 7 تا 8 ساعت خواب شبانه برخوردار شوند. در این جا نگاهی گذرا به پژوهش هایی انداخته شده است که در آخرین شماره ژورنال خواب منتشر شده اند.

خواب و میزان مرگ و میر

نتایج این پژوهش حاکی از آن بود که میزان مرگ و میر در افرادی که بسیار زیاد یا بسیار کم می خوابیدند افزایش می یافت. این پژوهش در برگیرنده 10300 نفر از کارمندان بریتانیایی بود که به مدت 12 تا 17 سال مورد پیگیری و ارزیابی قرار گرفتند. کارمندان در آغاز و میانه آزمایش مورد بررسی قرار گرفته و پرسش نامه عمومی در مورد سلامت خویش را که شامل تعدادساعت های معمول خواب شبانه نیز بود تکمیل کردند. در طول این پژوهش میزان مرگ و میر برای گروه های زیر بیشتر بود:

· افرادی که به طور مداوم کمتر از5 ساعت از خواب شبانه بهره می بردند.


· افرادی که به طور پیوسته بیشتر از 9 ساعت در شب می خوابیدند.


· افرادی که در ابتدا از 6 تا 8 ساعت خواب بهره برده و سپس تعداد ساعت های خواب شبانه خود را کاهش دادند.


· افرادی که در ابتدا 7 تا 8 ساعت می خوابیدند ولی پس از آن ساعات بیشتری را به خواب شبانه اختصاص دادند.


عواملی هم چون سن، سیگار کشیدن و BMI ( ایندکس توده بدنی که با قد و وزن افراد مرتبط است) تاثیری بر روی نتایج آزمایش نداشت. محققان بیان می کنند:« یافته های ما حاکی از آن است که به منظور جلوگیری از مرگ و میر زودرس بهره گیری از 7 یا 8 ساعت خواب شبانه بهترین حالت ممکن برای سلامت فرد است.»


خواب و دیابت

پژوهش دوم نشان می دهد زیاد خوابیدن یا کم خوابیدن احتمالاً باعث ایجاد دیابت می شود. داده های این آزمایش در نتیجه بررسی تقریباً 9000 فرد بزرگسال در ایالات متحده آمریکا به دست آمده است. در آغاز این پژوهش هیچ یک از شرکت کنندگان به بیماری دیابت مبتلا نبودند ولی با گذشت 10 سال، 430 نفر آن ها به بیماری دیابت مبتلا شدند.

ابتلا به دیابت در میان افرادی گزارش شد که در شب کمتر از 5 ساعت یا بیشتر از 9 ساعت می خوابیدند. خوابیدن بیشتر از 9 ساعت یا کمتر از 5 ساعت نسبت به 7 ساعت خواب شبانه، میزان ابتلا به دیابت را تا حدود 50 درصد افزایش می داد.


این الگوها از سایر عوامل خطرساز ابتلا به دیابت تاثیر نمی پذیرفتند. کم خوابیدن ممکن است مانع از عملکرد بدن در اداره گلوکز شود و زیاد خوابیدن نیز ممکن است یکی از نشانه های دیگر مشکلات سلامتی باشد.


بر اساس نظر محققان هر دوی این پژوهش ها بر مبنای مشاهده فرد آزمایش شونده قرار داشته و به اثبات دلایل و تاثیرات ایجاد شده نمی پردازند. محققان می گویند آن ها فاکتورهای زیادی را مورد ارزیابی قرار دادند اما همیشه این احتمال وجود دارد که یک سری فاکتورهای تاثیرگذار نادیده گرفته شوند.


behnam5555 03-27-2011 06:39 PM


3داستان کوتاه و جالب....

داستان “دانه ای که سپیدار بود

دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید.

سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود.

دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: من هستم، من این جا هستم. تماشایم کنید. اما هیچ کس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره هایی که به چشم آذوقه ی زمستان به او نگاه می کردند، کسی به او توجه نمی کرد.

دانه خسته بود از این زندگی ، از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود . یک روز رو به خدا کرد و گفت: نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمی آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می آفریدی.

خدا گفت: اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آن چه فکر می کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می خواهی به چشم بیایی، دیده نمی شوی. خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی.

دانه ی کوچک معنی حرف های خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد. رفت تا به حرف های خدا بیشتر فکر کند. سالهای بعد دانه ی کوچک، سپیداری بلند و باشکوه بود که هیچکس نمی توانست ندیده اش بگیرد؛ سپیداری که به چشم همه می آمد.




داستان “الاغ مرده

چاک از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار.

قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد.

اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ چاک آمد و گفت:

«متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.»

چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.»

مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه. آخه همه پول رو خرج کردم..»

چاک گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.»

مزرعه‌دار گفت: «می‌خوای باهاش چی کار کنی؟»

چاک گفت: «می‌خوام باهاش قرعه‌کشی برگزار کنم.»

مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه که یه الاغ مرده رو به قرعه‌کشی گذاشت!»

چاک گفت: «معلومه که می‌تونم. حالا ببین. فقط به کسی نمی‌گم که الاغ مرده است.»

یک ماه بعد مزرعه‌دار چاک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟»

چاک گفت: «به قرعه‌کشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم ۸۹۸ دلار سود کردم..»

مزرعه‌دار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟»

چاک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»



داستان “کارمند و تکرار اشتباه

کارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید:

«معنی این چیست؟ شما ۲۰۰ دلار کمتر از چیزی

که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»

رئیس پاسخ می دهد:

«خودم می‌دانم، اما ماه گذشته که ۲۰۰ دلار بیشتر به تو

پرداخت کردم هیچ نکردی.»

کارمند با حاضر پاسخ می دهد:

«درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم

اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم!»


behnam5555 03-27-2011 07:03 PM


لطيفه
روزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود: بس كه درجان فكار و چشم بيدارم توئى هر كه پيدا مى شود از دور پندارم توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پيدا شود، جامى به او گفت : پندارم توئى .
لطيفه
عربى نمازخود را بسيار طول داد، مردم او را مدح و تعريف كردند، وقتى از نماز خود فارغ شد گفت : روزه هم هستم .
لطيفه
شيخ بهائى در كشكول نقل كرده مردى كه نامش آزاد مرد بود، پيش ‍ حجاج از او باد صدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او را رفع و جبران كند، گفت : ماليات را از تو برداشتم ، آيا حاجت او را حجاج يك عربى را احضار كرده بود كه او را به قتل برساند، آن شخص گفت : اين عرب را به خاطر من ببخش و او را نكش، حجاج هم عرب را ببخشد، آن عرب بيرون كه آمد، مقعد اين شخص را مى بوسيد و مى گفت : پدرم به فداى مقعدى كه ماليات را بردارد و يك اعدامى را از مرگ نجات بخشد، مدح وثنا بر هيچ كس سزاوار نيست جز بر اين مقعد.
لطيفه
ابوبكر ازواعظى كه روى منبر بود مسئله اى را پرسيد، واعظ گفت : نمى دانم ، به او گفته شد كه منبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نيست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علمم بالارفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم بايد تا به آسمان بالا مى رفتم .
لطيفه
عالمى مسئله اى سئوال شد، او درجواب گفت : نمى دانم ، سائل گفت : اينجا جاى جهال نيست عالم در جواب گفت : اينجاجاى آن كسى است كه مقدارى مى داند و مقداى نمى داند، ولى آنكه همه چيز مى داند،مكان ندارد.


behnam5555 03-27-2011 07:12 PM



لطيفه
شخصى الاغى داشت ، آن را به سوى خانه خويش با زدن زياد هدايت مى كرد، ولى الاغ نافرمانى صاحبش را مى كرد و ابدا به طرف خانه قدم بلند نمى كرد، به او گفتند: معمولا الاغها به طرف خانه خوب راه مى روند، چطور الاغ شما بر خلاف همه الاغها از خود حركتى نشان نمى دهد؟! وى گفت : الاغها معمولا براى خوراك به خانه خوب راه مى روند، چون در خانه ماچيزى نيست ، لذا الاغ حاضر نيست به طرف خانه حركت كند.
لطيفه
شخصى شب عيد نوروز، به خانه يكى از دوستانش در قزوين با زن و بچه وارد شد، تا سيزده فروردين در آنجا بماند، دوستش وقتى متوجه شد، بخانه همسايه اش كه تفنگ داشت رفت ، و گفت : مهمانهاى من وقتى واردخانه من شدند، تو چند تير هوائى بزن ، همسايه گفت : براى چه ؟ او با لهجه قزوينى گفت : تو چه كارى دارى ؟ همسايه اش هم وقتى ميهمانهاى او وارد شدند، چند تير هوائى زد، ميهمانها ترسيدند و به صاحبخانه گفتند: چه خبر شده ؟ صاحب خانه با لهجه قزوينى گفت : چيز مهمى نيست سال گذشته موقع عيد نوروز من چند ميهمان از او كشته ام او هم مى خواهد تلافى كند، و ميهمانهاى مرا بكشد، ميهمانها در اين هنگام از ترس ، خانه دوستشان را رها كردند و رفتند.
لطيفه
دزدى به خانه روضه خوانى وارد شد،اثاثيه او را جمع كرد وقتى كه خواست آنرا از زمين بر دارد، گفت : يا على ! روضه خوان از صداى او بلند شد، دست دزد را گرفت و به او گفت : من اين اموال را يك عمر بايا حسين جمع كرده ام ، تو مى خواهى همه را با يك يا على گفتن ببرى .
لطيفه
اربابى به مستراح رفت ، نوكرش را صدا زد كه آفتابه را بياور نوكر با عجله زيادى كه داشت آب سماور را كه جوش بود در آفتابه ريخته و فراموش ‍ كرد كه قدرى آب سرد در آن بريزد وهمينطور به دست ارباب داد، ارباب هم بدون توجه مقدارى از آب آفتابه را استعمال كرد،تمام مقعدش ‍ سوخت ، همينكه از مستراح بيرون آمد نوكرش را به باد داد كتك گرفت ،نوكر كتكها را مى خورد و زير لب مى گفت : بزن ارباب حق دارى ، مى دانم كجايت مى سوزد.
لطيفه
شخصى ترك از جائى مى گذشت ، ديدچند نفر ترك دارند گربه اى را مى شويند، با لهجه تركى گفت : گربه را نشوييد شكوم ندارد، مى ميرد، و رفت ، بعد كه برگشت ، ديد آنها دارند گريه مى كنند گفت : چه شده كه گريه مى كنيد؟ آن تركها در جواب گفتند: گربه مرده است آن شخص گفت : مگر به شمانگفتم گربه را نشوييد شكوم ندارد مى ميرد گفتند: از شستن كه نمرده ، از چلاندن مرده است .
لطيفه
شخصى سه روز بود ديوانه شده بود،روز چهارم سوار بر شترى شده فرياد مى زد اى مردم مى خواهم به مكه بروم ديوانه ديگرى چوبى به سر او زد و گفت : بى حيا من چهل سال است ديوانه ام ولى تا اين امامزاده كه يك فرسخى ما است نرفته ام تو چهار روز است ديوانه شده اى مى خواهى به مكه بروى .
لطيفه
گويند صيادى مرغى را هدف قرار داد و تيرش به خطا رفت و مرغ پروازكرد، شخصى كه ناظر جريان بود شروع كرد به احسنت احسنت گفتن ، صياد عصبانى شده و بهوى گفت : مرا مسخره مى كنى ؟! فرد ناظر گفت : خير، احسنت احسنت گفتن من به آن مرغ است كه چه زيبا از دام گريخت .


behnam5555 03-27-2011 07:14 PM




میرود

میرود آب رخ از باده‌ی گلرنگ مرا
میزند راه خرد زمزمه‌ی چنگ مرا
دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد
که می لعل برون آورد از رنگ مرا
من که بر سنگ زدم شیشه‌ی تقوی و ورع
محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا
مستم از کوی خرابات ببازار برید
تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا
نام و ننگ ار برود در طلبش باکی نیست
من که بدنام جهانم چه غم از ننگ مرا
ای رخت آینه‌ی جان می چون زنگ بیار
تا ز آئینه‌ی خاطر ببرد زنگ مرا
مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند
جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا
نشد از گوش دلم زمزمه‌ی نغمه‌ی چنگ
تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا
چون تو در خاطر خواجو بزدی کوس نزول
دو جهان خیمه برون زد ز دل تنگ مرا

خواجوی کرمانی


behnam5555 03-27-2011 07:16 PM

برگزیده رباعیاتحکیم عمرخیام

برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا

هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا

مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت


ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست





اکنون ساعت 04:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)