![]() |
يکي مي پرسد اندوه تو از چيست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کيست؟ برايش صادقانه مي نويسم براي آنکه بايد باشد و نيست |
تو آب نه اي خاك نه اي تو دگري
بيرون ز جهان آب و گل در سفري |
ياد وصال می کنم،دیده پر آب می شود
شرح فراق می دهم،سینه کباب می شود |
دانم كه در آتشي و بگذاشتمت باشد كه در اين واقعه استاد شوي |
یـارم تویی در عــالم، یـار دگر ندارم
تا در تنم بُوَد جان، دل از تو بر ندارم |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
اي جان جهان ار تو چه باشدكميي كز ديدن تو شاد شود آدميي |
یک دل بنما که در ره او بر چهره نه خال حیرت آمد |
دي از سر سوداي تو من شوريده
رفتم به چمن جامه چو گل بدريده از جمله خوشيهاي بهارم بي تو جز آب روان نيامد اندر ديده |
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد
هر پاکروی که بود تردامن شد گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد |
در بندگيت حلقه بگوشم اي شاه
در چاكريت بجان بكوشم اي شاه در خدمت تو چو سايه من پيش روم تو شيري و من سياه گوشم اي شاه |
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم |
مرا چشميست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو |
وصفی چنان که لایق حسنت نمیرود آشفته حال را نبود معتبر سخن |
نكوئي با بدان كردن چنانست
كه بد كردن بجاي نيك مردان |
ندیدم آبی و خاکی بدین لطافت و پاکی
تو آب چشمه حیوان و خاک غالیه بویی |
ياران ياران ز هم جدايي مكنيد
در سر هوس گريز پايي مكنيد چون جمله يكيد دو هوايي مكنيد فرمود وفا كه بي وفايي مكنيد |
دلی دو دست نگیرد دو مهر دل نپذیرد اگر موافق اویی به ترک خویش بگویی |
ياد تو كنم دلم تپيدن گيرد خونابه ز ديده ام چكيدن گيرد هرجا خبر دوست رسيدن گيرد بيچاره دلم ز خود رميدن گيرد |
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را |
از هجر تو شد هزار دل گشت خراب وز وصل تو هيچكس نشان مي ندهد |
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد |
دست غم تو به هر دو عالم برسد الحق كه غمت دراز دستي دارد |
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت |
تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جوانی صرف ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را تبه کردم جوانی را |
آن شنيدستي كه در اقصاي غور
بار سالاري بيفتاد از ستور گفت چشم تنگ دنيا دوست را يا قناعت پر كند يا خاك گور |
رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش
که شد ز شیوه آن چشم پر عتاب خجل |
لاف عشق و گله از يار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنين مستحق هجرانند |
در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت
جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد؟ |
در گوش دلم فلک گفت پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی |
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را |
دلم رمیده شده وغافلم من درویش*****که ان شکاری سرگشته را چه امد پیش
|
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حاليا فکر سبو کن که پر از باده کنی |
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند |
دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف
ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم |
مرغ بر بالا و زیر آن سایهاش
میدود بر خاک پران مرغوش |
شايد كه نخسپيم به شب چونك نهاني
مه بوسه دهد هر شب انجم شمري را |
اندرین وادی مرو بی این دلیل
لا احب افلین گو چون خلیل |
لطافت آنقدر دارد كه هنگام خراميدن
توان از پشت پايش ديد نقش روي قالي را |
اکنون ساعت 11:59 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)