![]() |
هر که را برخاک بنشانی به خاکت می کشند |
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا |
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند |
یا رب ز کرم دری برویم بگشا راهی که درو نجات باشد بنما مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم جز یاد تو هر چه هست بَر از دل ما |
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد |
پیریم ولی چو عشق را ساز آید هنگام نشاط و طرب و ناز آید از زلف رسای تو کمندی فگنیم بر گردن عمر رفته تا باز آید |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور |
گه میگردم بر آتش هجر کباب گه سر گردان بحر غم همچو حباب القصه چو خار و خس درین دیر خراب گه بر سر آتشم گهی بر سر آب |
چنیــن است رســم ســــرای درشت |
ای صافی دعوی ترا معنی درد فردا به قیامت این عمل خواهی برد شرمت بادا اگر چنین خواهی زیست ننگت بادا اگر چنان خواهی مرد |
چنان آسمان بر زمین شد بخیل |
جایی که تو باشی اثر غم نبود آنجا که نباشی دل خرم نبود آن را که ز فرقت تو یک دم نبود شادیش زمین و آسمان کم نبود |
|
عزت ز محرمان بر او بیشتر کراست دارد کسی که حرمت از ایشان زیاده کیست آن کس که ساغر می نابش دهد کدام وان کس که می ستاند از او جام باده کیست |
آن قصر که جمشید در او جام گرفت |
امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات به جز سودا نیست ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست |
مکن ای دل که عشق کار تو نیست |
عشق و درویشی و بیماری و جور روزگار صعب کاری است و ما را هر چهار، افتاده است |
|
یک جو وفا ندیدم از روی خوب هرگز دیدم تمام هر کس این دارد آن ندارد |
از مکافات عمل غافل مشو |
چیست سودم ازین عمل دانی از عزیزان تحمل خواری در مرض خواجگان ز من خواهند هم مداوا و هم پرستاری |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن |
من از همه عشاق تو مغموم ترم وز جمله شهیدان تو مظلوم ترم فریاد که من از همه دیدار تو را مشتاق ترم وز همه محروم ترم |
گوش اگر گوش تو وناله اگر ناله من |
کفن در مشهد ما بینوایان خونبها دارد ز عریانی برون آ گر توانی شد شهید اینجا هجوم درد پیچیده است هستی تا عدم بیدل تو هم گر گوش داری ناله ای خواهی شنید اینجا |
چون هستی من ز هستی اوست |
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را |
همّت در این جونکده زنجیر پای ماست یارب مباد اینهمه دامان کس بلند دردا که در قلمرو طاقت نیافتیم یک ناله چون تغافل فریاد رس بلند |
چون نیک نظر کرد و پر خویش در آن دید |
گفتم صنما لاله رخا دلدارا در خواب نمای چهره باری یارا گفتا که روی به خواب بی ما وانگه خواهی که دگر به خواب بینی ما را |
عاشقان را نبود نام و نشانی پیدا |
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند گرد در و بام دوست پرواز کنند هر جا که دری بود به شب بربندند الا در عاشقان که شب باز کنند |
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد |
این قافله عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد |
گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من مولانا |
خدارا داد من بستان از او ای شحنه مجلس که می با دیگران خوردست و با من سر گران دارد بی ربط البته :d |
آهای مردم دنیا گله دارم ، گله دارم من از دست خدا هم گله دارم ، گله دارم فریاد من شکایت ِ به روح بی قراره روحی که خسته از همه ، زخمی روزگاره |
نقل قول:
کل کل از نوع کارگری :d رو بر سر افلاك و جهان خاك انداز مي ميخور و دل به ماهرويان ميباز چه جاي عتاب آمد و چه جاي نياز كز جمله رفتگان يكي نامد باز خیام |
اکنون ساعت 06:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)