میرزا محمد رضا کلهر
میرزا محمد رضا کلهر(کرمانشاهی) نامدار ترین خوشنویس دوره قاجار در 29 امرداد ماه سال 1271 خورشیدی برابر با 25 محرم الحرام 1310 ه. ق دار فانی را وداع گفت.
میرزا محمد رضا کلهر در یکی از روزهای تابستانی سال 1245 ه. ق در کرمانشاه متولد شد. پدرش محمد رحیم بیگ سردسته سواره رو فوج کلهر بود . ایل کلهر که شهرتش را از سوار کاری و شمشیر زنی بدست آورده ، تمام جوانانش را به آموختن سوارکاری و شمشیر زنی وادار می ساخت و محمد رضا نیز از این قاعده مستثنی نبود. برادر بزرگش ، نوروز علی سوار کار و شمشیرزن ماهری بود . بعد از درگیری که بین ایل کلهر و دیگر قبایل ایجاد شد، محمد بیش از پیش خود را با جنگ و گریز بیگانه می یافت، چون به خلوت ، انزوا ، صلح وآشتی تمایل داشت. او بعد ازاتمام این درگیری، مصمم شد، شمشیر و اسب را با وجود مهارتی که کسب کرده بود، برای همیشه رها کند . تصمیم گرفت خواندن و نوشتن را از پسر عمویش که خط خوشی داشت ، بیاموزد. در همین روزها، به قلم باریک نی و خط خوش پسر عمو، دلبستگی پیدا کرد. گویی از پیچ و تاب خط به آرامش قلبی می رسید. هنگامی که محمدرضا سنین کودکی را پشت سر گذاشت ، نوروز علی به امر پدر، این فنون را به محمدرضا آموزش داد . او گاهی از بی توجهی محمد رضا گله می کرد. محمدرضا روحیه خود را با این فن سازگار نمی دید، چون آنقدر که از تماشای یک لاله وحشی لذت می برد، از سوارکاری و شمشیرزنی چیزی دستگیرش نمی شد. آنقدر از روی خط پسرعمویش نوشت تا یقین کرد مثل او نوشته است. شاید هم بهتر" اما افسوس که در میان ایل، استاد خوشنویسی نبود، تا بتواند نزد او خطش را به سرانجام برساند . سرانجام تصمیم گرفت برای نیل به مقصودش به تهران عزیمت کند. این مساله را با پدر بازگو کرد، رضایت پدر او را خشنود ساخت و با اعتماد به نفس بیشتری راهی "دارالسلطنه" – پایتخت شد. محمدرضا در تهران، شاگرد مکتب میرزا محمد خوانساری شد. میرزا، خط نستعلیق را به استادی و مهارت تمام می نوشت، و دارای شهرت بسیار در این خط بود. محمد هر روز صبح کنار اسباب کتابت استاد خود می نشست و هنگام نوشتن استاد، تمام حواسش را به قلم و حرکت دست او معطوف می کرد. وقتی استاد می نوشت، در خیالش بال هایی ناپیدا او را به سمت لذتی درک ناشدنی پرواز می داد. محمد، هر روز مشق هایش را به استاد می داد، استاد آنها را تصحیح می کرد. زیر بعضی از کلمات ، کلمه را دوباره می نوشت ، ضعف های کار را توضیح می داد و عقیده داشت :«خطش وحشی است و باید رامش کند، بدون قاعده و قانون نوشته، باید به خط استاد نگاه کرده و جزئیات رادقیق اجرا کند، نه کم و نه زیاد.» سه سال از شاگردی محمدرضا گذشت ، به قول استاد ، خطش رام شد و شکل و شمایلی پیدا کرد. او بدون ذره ای تردید، هر روز ساعت ها مشق می کرد، هم مشق نظری (سیر در خط استاد) و هم مشق قلمی (بر روی کاغذ قلم می زد و به سطر نویسی و سیاه مشق می پرداخت) روزها با قلم کتابت، مشق خفی و ریز و شب ها با قلم درشت، مشق جلی می کرد. گذر زمان محمدرضا را از خوشنویس ناشی و تازه کار چند سال پیش که حروف و کلمات را با ذوق و سلیقه شخصی می نوشت(بدون رعایت تناسبات و نسبت های خط )، به شاگردی در پایه استاد تبدیل کرد. آخرین مشقی که به استاد نشان داد، مورد تمجید او قرار گرفت و به او گفت: از این به بعد جستجو کن و از آثار استادان قدیم، نکته هایی تازه بیرون بکش و در نهایت خطی بپرور، که بدون امضا معلوم شود خط توست. از آن به بعد از هر کس که در خوشنویسی سر رشته ای داشت ، سراغ مرقعات ( مجموعه ای از آثار خط یا نقاشی که به شیوه ای هنرمندانه کنار هم قرار گیرد) استادان گذشته را می گرفت. با این که خرید اغلب مرقعات و قطعات برای او ناممکن بود، اما تا جایی که دخلش اجازه می داد، آنها را خریداری می کرد و بقیه را از دیگران به امانت می گرفت ، تا از روی آنها مشق کند. محمدرضا از آثار استادان درگذشته، بیشتر از همه به خط میرعماد الحسنی علاقه داشت ومناسب ترین خط را، خط میرعماد می دانست. او هنگامی که شنید روی سر در یکی از حمام های قزوین، کتیبه ای به خط میرعماد وجود دارد، به قزوین رفت . محمدرضا کلهر در سال 1264 (ه. ق) پیغامی از طرف دربار دریافت کرد که برای تعلیم خط به ناصرالدین شاه راهی دربار شود. در مجلسی که برای معرفی او به شاه ترتیب دادند، امیر کبیر صدراعظم و چند نفر دیگر حضور داشتند. امیر به گرمی از "کلهر" استقبال کرد و قرار شد هر هفته در دو جلسه به شاه تعلیم خط بدهد. شاه به خوشنویسی علاقه داشت، اما با تنبلی مشق می کرد. گاهی وقت ها که میرزا برای تعلیم می رفت، شاه به بهانه ای واهی از گرفتن سرمشق امتناع می ورزید. در همین روزها نوروزعلی هم به تهران احضار شد تا در دربار، به عنوان میرشکار سلطنتی خدمت کند. چند صباحی که گذشت، محمدرضا به اصرار برادر راهی ایل و دیار شد. دختری که مادرش برای او نامزد کرده بود، مورد پسند او نیز واقع شد و ازدواج سرگرفت. بعد از ازدواج، ناصر الدین شاه به او پیشنهاد کرد، به دارالطباعه (به ریاست محمد حسن خان) برود و حقوق بگیر دائم آنجا شود. اما کار در دربار با روحیه محمدرضا سازگاری نداشت، با اینکه روزگار به سختی می گذرانید، اما خم به ابرو نمی آورد و زیر بار منت نمی رفت. کلهر در سال 1300 به رغم نفرتی که از همراهی با شاه داشت، وقتی از اعتماد السلطنه شنید که سفر مشهد مقدس در پیش است، به شوق زیارت حرم امام رضا (ع) همراهی با کاروان شاه را قبول کرد. طی سفر، اعتمادالسلطنه روزنامه ای به چاپ رساند که میرزا کتابت متن آن را به عهده داشت. به تدبیر اعتمادالسلطنه، تمام وسایل چاپ سنگی همراه کاروان بود و هر چند روز یک بار، متن سفر نامه و گزارش های روزانه، نوشته شده و در شش یا هفت صفحه، به شیوه چاپ سنگی منتشر می شد. روزنامه، قطعی به اندازه یک ورق داشت و شماره اولش، در روز یکشنبه یازدهم شعبان 1300 (ه.ق) در دماوند و شماره دوازدهم آن در روز یکشنبه دوازدهم ذی الحجه در خاتون آباد، پنج فرسنگی تهران، منتشر شد. میرزا محمد رضا کلهر در خط نستعلیق بعد از میرعماد قزوینی بهترین خطاط به حساب می آید و او را از میر عماد کمتر نمی باشد. او را مردی درویش منش ،خوشخوی ، سبکروح و بذله گو می دانستند. محظری مطبوع و طلعتی محبوب داشته است . از میرزا محمد رضا کلهر، دو دسته آثار باقی مانده است: الف) آثار چاپ سنگی عبارتند از: مخزن الانشاء، قسمتی از دیوان فروغی بسطامی، قسمتی از ریحانه الادب ذکاءالملک فروغی، قسمتی از دیوان قاآنی، منتخب السلطان سعدی و حافظ، مناجات خواجه عبدالله انصاری، رساله غدیریه، فیض الدموع، نصایح الملوک، قسمتی از سفرنامه کربلای ناصر الدین شاه، روزنامه اردوی همایون و قسمتی از روزنامه شرف. ب ) آثار دست نویس آن استاد عبارتند از: مخزن الانشاء، فیض الدموع، گاهنامه ها و تقویم ها، خواص السور (در حاشیه و متن قرآن مجید)، سیاه مشق ها، فرامین، مناشیر و عریضه های گوناگون. |
کیهان کلهر
زندگینامه:
کیهان کلهر در سال ۱۳۴۲ شمسی در خانوادهای کرمانشاهی و موسیقیدوست در تهران چشم به جهان گشود. کار موسیقی را از پنج سالگی به صورت آزاد شروع کرد. "دوازده ساله بود که به صورت حرفهای به موسیقی پرداخت و در سیزده سالگی با ارکستر رادیو تلویزیون کرمانشاه شروع به همکاری کرد." کلهر مدتی کوتاه با گروه شیدا در مرکز هنری «چاووش» همکار بود. در هفده سالگی مقیم ایتالیا شد و سپس به نیت ادامه تحصیل راهی کانادا شد و در رشته آهنگسازی از دانشگاه کارلتن اتاوا فارغالتحصیل شد. کیهان کلهر برای شناساندن موسیقی ایرانی به غیر ایرانیها تلاش بسیاری کرده است، همکاری وی با هنرمندان هندی از جمله «شجاعت حسین خان» (غزل) و یا با کوارتت کرونوس (Kronos Quartet) (جاده ابریشم)، یویو ما و ارکستر فیلارمونیک نیویورک وی را به هنرمندی جهانی تبدیل کرده است و شنوندگان زیادی در بین غیر ایرانیها دارد. او مدتی هم یکی از اعضای ثابت گروه دستان بود. او معتقد است: «موزیسین، موسیقیدان یا موسیقیشناس باید به ریاضیات، تاریخ و ادبیات آشنا باشد.» اجرای کنسرتهای مستقل به صورت بداههنوازی و همراهی با محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و همایون شجریان اغلب فعالیتهای این هنرمند نامی است. سه آلبوم زمستان است، بی تو به سر نمیشود و فریاد حاصل این همکاری است. وی همراه با نوازندهٔ باقلامای ترکیه اردال ارزنجان کنسرتهایی را هم در مناطق مختلف جهان در حال اجرا کرده است و آلبومی نیز با این نوازنده ترک به نام The Wind در شرکت ECM ارائه کرده است. آثار او : شب، سکوت، کویر زمستان است بی تو به سر نمیشود فریاد نخستین دیدار بامدادی، همراه تمبک پژمان حدادی غزل ۱ غزل ۲ غزل ۳ در آینهٔ آسمان به همراه تنبور علی اکبر مرادی شبهای فیروزهای نیشابور به همراه یویوما موسیقی برای فیلم جاده ی ابریشم به همراه یویوما باد (در ایران با نام: تا بیکران دوردست) به همراه اردال ارزنجان موسیقیدان ترک که در خارج از ایران توسط شرکت ECM و با نام The Wind انتشار یافته است. باران به همراه استاد شجاعت حسین خان و ساندیپ داس که در خارج از ایران با نام The Rain و توسط شرکت ECM انتشار یافت و نامزد جایزه گرمی نیز شد. |
محمد مکری کیوانپور کرمانشاهی
بیوگرافی:
محمد مکری کیوانپور کرمانشاهی - مترجم، نویسنده و شاعر فرزند: عبدالله متولد ۱۲۹۸ شمسی - کرمانشاه تخلص شعری: کیوان از خانواده مکری بابامیری کردستانی بود. تحصیلات ابتدایی را در کرمانشاه و دوره متوسطه را در دبیرستان شرف تهران تمام کرده و سپس لیسانس ادبیات را از دانشسرایعالی اخذ نمود. در دوران نهضت ملی شدن نفت هماره ملیون و از یاران مصدق بود که بهمین دلیل پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عازم اروپا شده و تا هنگام پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ در آن جا ساکن بود. دکتر محمد مکری از نزدیکان امام خمینی در پاریس بود. او در تدارک و تهیه هواپیما و مقدمات بازگشت بنیانگذار جمهوری اسلامی به ایران نقش به سزایی داشت. او یکی از پژوهشگران برجسته فارسی و کردی بود که از وی آثاری به زبان های فرانسه، کردی و فارسی به جای مانده است. مکری ضمن تدریس در دانشگاه سوربُن پاریس، ریاست بخش تحقیقات زبان شناسی این دانشگاه را نیز بر عهده داشت. متذکر میگردد که استاد علاوه بر آشنایی با زبانهای باستانی بر خط و نگارش زبان پهلوی احاطه کامل داشتند. کتاب های متعددی در زمینه زبان شناسی و به خصوص زبان فارسی توسط ناشران فرانسوی و یا انتشارات زیگفرید که انتشارات خود او و پسرش هست به چاپ رسیده که از جمله میتوان از آخرین کتاب او به نام «نگاهی نو به تاریخ ایران و زبان فارسی» نام برد. از جمله دیگر کتبی که توسط وی تالیف شده است، موارد زیر را میتوان برشمرد: خط و زبان فارسی کاملترین خط و زبان جهان، فرهنگ نام های پرندگان در غرب ایران، پنج گفتار (فرانسه)، مرزهای شرقی ایران( فرانسه) و گرامر زبان کردی ( فرانسه)، بغستان یا بیستون، مجموعه ترانههای کردی یا گورانی، عشایر کرد، و دیوان اشعار شایان ذکر است که دکتر محمد مکری از همکاران علی اکبر دهخدا در لغتنامه بود . مکری اگر چه یکی از نیروهای ملی طرفدار مصدق به حساب می آمد اما در بحث ملی گرایی افراطی حساب او را مخصوصا در این اواخر میتوان با آنها جدا کرد. وی بخصوص به حلقه ایرج افشار و شوونیستهایی از این دست هیچ اعتمادی نداشت. او شدیدا به حضور و سیطره فراماسونها در نهادهای فرهنگی بعد از روی کارآمدن رضاشاه معترض بود و افشاگری های زیادی را در این رابطه انجام داده بود. به اعتقاد وی تاریخ و فرهنگ ایران همواره مورد جعل و وارونه سازی قرار می گرفت و محققان منصف و واقعی نمیتوانستند حرفهای خود را بزنند. افسوس که کتابهای آن مرحوم اغلب به دست خوانندگان داخل کشور نمی رسید و محافل شوونیستی خارج از کشور نیز در نشریات و سایتهای خود او را بایکوت کرده بودند. دیگر از شاخصه های مکری این بود که به رغم کرد زبان بودن در مقابل تمامیت خواهان کرد تسلیم نشد. وی اخیرا در مورد نژاد نادرشاه افشار که یکی از کردهای کرمانج خراسان در کتابش کرد بودن نادر را ادعا کرده بود شدیدا موضع گرفته و گفته بود: نادر شاه مسلما از ترکان افشار است. امیدواریم با چاپ و نشر کتابهای او در ایران و همچنین در اینترنت فضای تک صدایی رسمی موجود در تاریخ و فرهنگ ایران رنگ ببازد و دانشجویان و محققان شوونیست زده فرصت نگاههای دیگر از دریچه های متفاوت به تاریخ و فرهنگ را تجربه کنند. |
فه رهاد پیربال فرهاد پیربال: شاعر، نویسنده و پژوهشگر کرد، در سال 1961 در شهر "هولیر" (اربیل) کردستان عراق متولد شد. کودکی و نوجوانیاش را درهمان شهر گذراند و بعدها به سلیمانیه رفت تا در دانشگاه آنجا زبان و ادبیات کردی تحصیل کند. پیربال به خاطر مبارزاتش با حکومت صدام ابتدا به ایران پناهنده شد و سپس زندگی در تبعید را در کشورهای سوریه، دانمارک، ایتالیا، آلمان و فرانسه سپری کرد. در دانشگاه سوربن فرانسه دکتری تاریخ و ادبیات معاصر کردی را گرفت. او آثار بسیار ارزندهای در شعر، داستان، رمان، نمایشنامه و پژوهشهای ادبی و تاریخی مربوط به کردها خلق کرده است. مجموعه شعرهای exile (تبعید)، "سیاهیهای درون سپید و سپیدیهای درون سیاه" و "برای رودان پسرم" از جمله آثار شعری او هستند. رمانهای "سروان تحسین و چیزهای دیگر"، "سانتیا کودی کومپوستلا" و "یک مرد کلاه سیاه پالتو آبی"، و مجموعه داستانهایی چون "سیبزمینی خورها" و نیز نمایشنامههای متعدد و بیست کتاب پژوهشی، از جمله آثار قلمی وی هستند. پیربال به کار روزنامهنگاری و ترجمه نیز اشتغال داشته و گزیدهای از اشعار "رمبو"، "بودلر" و شاعران معاصر فرانسوی را همراه با نمایشنامههایی از "استریندبرگ" و "آرتور.ی. آداموف" و همچنین آثار نویسندگان سوررئالیست فرانسوی، به کردی ترجمه کرده است. او هم اکنون در هولیر زندگی میکند و در دانشگاههای سلیمانیه و زادگاهش سمت استادی دارد. سردبیری مجله "ویران" و مدیریت یک مرکز فرهنگی مستقل به نام "خانه شرفخان بطلیسی" نیز از مشاغل دیگر او برای بازسازی فرهنگ مردمان کرد است. فرهاد پیربال در شعرش به روایتی نوستالژیک از معشوقی از دست رفته پرداخته و آن طور که در شعرهایش نمایان است، این معشوق نامزدش بوده که گویا بعد از مهاجرت پیربال دست به خودکشی به شیوه تلخ خودسوزی زده است. زندگی وی در تبعید منجر به تالیف و خلق آثاری شده است که مشکلات و معضلات کردها و ستمهایی را که بر این قوم رفته، باز میتابانند. پیربال در آثارش دست به ابتکارات فرمی و زبانی خاص و غیرمتعارفی نیز زده و به امضای خاصی رسیده است که آثار او را منحصر به فرد جلوه میدهد. پیربال در شاعری از شاعران معاصر ایرانی مانند فروغ فرخزاد و نیما یوشیج متاثر بوده و این مولفه در بعضی از آثار او به وضوح نمایان است./ مختار شکری پور دکتر فرهاد پیربال شاعر کرد عراقی را اهالی ادبیات با دو کتاب ترجمه شده از او می شناسند. اولی کتاب اشعاری به نام «مانیفست یک نفره پناهنده شماره 33333» و دیگری داستان «مار و پله» که هر دو در وجه بی باکی های شاعر و نویسنده در تجربه فضاهای تازه و گذر از راه های نرفته دارای نقطه اشتراکند. برای پیربال که دلبسته نامتعارف ها است، همسنگران نوگرایی اش همواره در اقلیت اند و مردم بسیاری متکی به گذشته. اما او خودش را از میان گذشته های در آمیخته با سیاستی که از دل شعر و زندگی سرزمینش سر برون کرده، بیرون می کشد و در قاموس سرشار از نوگرایی اش می نویسد؛ «در جامعه ما جنگ و فحشا و تجهیزات جنگی، یک میلیون برابر بیش از نوآوری و خلاقیت ارزش دارد.» با این همه پیربال خود می داند که به قول تی اس الیوت امروز فرهنگ مردان سیاست را هم به خود جلب کرده است. اگرچه تنها به مثابه چیزی قدرتمند برای اعمال سیاست. اما پیربال از ابزار شدن شعرش می گریزد و جز برای یک حزب قلم نمی زند؛ حزب هنر و ادبیات، سردبیری مجلات مختلف در استکهلم، پاریس، کپنهاگ، اربیل و تحصیل در دانشگاه سوربن در رشته دکترای زبان و ادبیات فرانسه، تدریس در دانشگاه صلاح الدین اربیل،...و چاپ چیزی حدود 53 کتاب شعر، داستان و مقاله را می توان بخشی از کارنامه ادبی وی به شمار آورد. مصاحبه با فرهاد پیربال در سفر اخیرش به ایران فکر می کنم شما تا حدودی با شعر معاصر ایران آشنایی دارید. به نظر شما شعر امروز ایران در حال حاضر در چه جایگاهی قرار دارد؟ من نمی توانم بگویم شعر معاصر ایران را می شناسم. البته من بخت این را دارم که فارسی بخوانم. اما این کافی نیست برای اینکه من همه کتاب های متعلق به شعر معاصر ایران را خوانده باشم. ولی می توانم بگویم که نسل فروغ فرخزاد برای من به عنوان یک خواننده که نه فقط شعر فارسی که شعر همه جهان را می خواند نسل بسیار مهمی است. نسل فروغ یک نسل نوپرداز و عصیانگر در همه زمینه های تکنیک، بینش و خلاقیت شعری بود. حتی نسبت به نسل قبلی خودشان یعنی نسل نیما. نسل نیما که شهریار هم جزء آنهاست، همواره در میان سبک کلاسیک و مدرنسیم در رفت و آمد بودند. البته همه ما می دانیم که نیما یوشیج چه کار بزرگی در عرصه شعر فارسی انجام داد. اما من فکر می کنم فروغ، یدالله رویایی، سپهری و شاعران هم نسل آنها، رادیکال تر بودند و جسارت بیشتری برای ویران کردن شکل ها و فرم های گذشته داشتند. در واقع می شود گفت شعر فارسی قرن معاصر وامدار تکنیک هایی است که فروغ وارد عرصه شعر کرد. تکنیک هایی که حتی در کارهای نیما نبود. -اما پرسش من بیشتر به وضعیت امروز و نسل جدید شاعران ایرانی برمی گشت. چرا که عده یی معتقدند شعر امروز ایران در وضعیت رکود به سر می برد. در واقع من همه اینها را گفتم فقط برای اینکه از پاسخ به این سوال فرار کنم. من می دانم که در شعر امروز ایران کسی به نام حافظ موسوی هست، شمس لنگرودی هست و خیلی های دیگر. اما با همه اینها نمی توانم بگویم که شعر امروز ایران را می شناسم. -آیا همین عدم شناخت نشانه رکود نیست؟ شما هنوز به نسل فروغ به عنوان مهم ترین نسل اشاره می کنید. آیا این بدان معنا نیست که شعر امروز قادر نبوده لذتی تا آن اندازه بزرگ به ما ببخشد؟ بله در یک مقایسه کلی میان شعر امروز و نسلی که از آن سخن گفتیم، من هم دلم می خواهد همین را بگویم. چون می دانم آن تکنیک ها و فرم های تازه، بسیار عظیم تر و مهم تر از آن چیزی بودند که من تا به حال خوانده ام. مساله آوردن فرم ها و شکل های تازه تنها یک مساله تکنیکی نیست. وقتی که هنرمند یک تکنیک تازه می آورد، در واقع یک بینش و محتوای تازه هم در این تکنیک می گنجد. -شعر کردستان ایران از نظر تکنیک و فرم در چه سطحی قرار دارد ؟ من فکر می کنم وضعیتش از لحاظ تکنیک و فرم بد نیست. الان یک نسل جوان در شهرهای کردستان ایران است که مثل شاعران همزبان خودشان در کردستان عراق، کوشش می کنند قالب های سنتی و کهنه را ویران کنند و فرم های تازه و تا حدی هم بینش تازه یی پدید بیاورند. شعرهایی که با نسل قبل مثل هیمن و هژار و.. تفاوت دارد. -این برخورد ویرانگرانه با قالب ها و فرم های گذشته را در شعر امروز کردستان عراق خصوصاً در آثار شما به راحتی می شود لمس کرد. اما من فکر می کنم شعر امروز کردستان عراق بیشتر نیاز به یک مفهوم و بینش تازه دارد. در یک دوره یی این شعر فریاد جمعی مردمی بود که تنها می خواستند بودنشان را اثبات کنند. اما به نظر می رسد که شعر امروز باید از اثبات هستی آن قوم دست بردارد و شکل و شمایل هویت شناختی به خود بگیرد؟ درست است. تا قبل از سال 1991 همواره تلاش بود ما یک ادبیات ملی و به مفهوم دیگر ناسیونالیستی داشته باشیم. اما بعد از قیام کردها، برای نسل جدید دیگر مساله ناسیونالیسم آنقدر مهم نیست. چون این نسل می داند که مسائل و مشکلات سیاسی باید به دست سیاستمداران حل بشود. ادبیات امروز کمتر مسائل ناسیونالیستی را مطرح می کند. در واقع ادبیات و هنر باید سیاست و حزب خودش را داشته باشد. ما یک حزب داریم به نام حزب هنر. همین بینش فردگرا و خلاق که خاص هنرمند و نویسنده است، به نظر من یک جور حزب است. -با این حساب به شعر سیاسی معتقد نیستید؟ معتقدم، اما وظیفه من نیست. من می توانم مثلاً برای درست کردن یک فضای دموکرات در مملکت خودم همکاری کنم. یا حتی می توانم با رئیس جمهور ایران هم در این زمینه همکار و در خدمت شان باشم. وقتی یک خواهش و نیاز برای خوشبختی انسان وجود داشته باشد، در هر جا و با هر کس که بتوانم و کاری از عهده ام بر بیاید انجام می دهم. اما نه در زمینه ادبیات. این نوع زندگی یک چیز است و ادبیات یک چیز دیگر. من هرگز قبول نمی کنم که رئیس جمهور عراق یا ایران یا امریکا و هر جای دیگر به من بگوید شما باید اینطور کار کنی و اینطور بنویسی. از طرفی هم به خودم حق نمی دهم که آنها را امر و نهی کنم. من برای کار آنها احترام می گذارم و آنها هم باید برای کار من احترام بگذارند. چون من به عنوان یک نویسنده خودم را مهم تر و بالاتر از هر سیاستمداری حتی جلال طالبانی یا مسعود بارزانی می بینم. آنها اگر در حوزه اقتصاد، سیاست، جامعه و... کار می کنند، من هم در عرصه یی کار می کنم به نام ادبیات و هنر که بدون نویسنده اصلاً معنی ندارد. من همه این چیزها را به شکل آزاد آنجا گفته ام و آنها هم قبول دارند. چون می دانند که مسوول سیاست هستند و من هم مسوول کلمه هستم. آنها رئیس حکومت هستند و من هم رئیس ادبیات و هنر. -اما چرا با همه غنایی که در شعر و ادبیات کردی سراغ داریم، مردم کرد در جهان بیشتر به واسطه سیاست و مسائل سیاسی شناخته می شوند تا هنر و ادبیات؟ این سوال قشنگی است. متاسفانه همه دنیا ما را فقط از طریق سیاست و مصیبت می شناسند. من از این خیلی متاسفم. چون ما فقط تراژدی نداریم. ما زیبایی هم داریم. فقط تاریخ گذشته را نداریم. امروز را هم داریم. فردا را هم داریم. ما هنر و ادبیاتی داریم که مجزا و متفاوت از ادبیات عرب است. هنرهایی داریم که می توانیم به آنها افتخار کنیم. ما ملت کوچکی نیستیم که فقط مصیبتی مثل حلبچه داشته باشیم. من فکر می کنم ادبیات و هنر ما آنقدر هست که بتوانیم در عرصه جهانی بگوییم ما هم هستیم. -آیا جز شرایط سیاسی حاکم در دوره های مختلف کردستان، نمی شود کم کاری اهل ادبیات و هنر را در این زمینه موثر دانست؟ بله. این مساله هست. اما دست ما نبوده. شما می دانید که ما اصلاً به درازای تاریخ یک دولت نداشته ایم. الان هم نداریم. 18-17 سال است که مثلاً یک وزارت فرهنگ دارد کار می کند. ما نتوانسته ایم کارها و ادبیات مان را ترجمه کنیم یا مثلاً موسیقی مان را به دنیا بشناسانیم. درست است خطای ماست، اما دست ما نبوده است. مثلاً رژیم صدام اصلاً به ما امکان این را نداده بود که در دانشکده هنرهای زیبا درس بخوانیم. همه دانشجوهای آنجا باید عرب می بودند. این ظلم سیاسی علیه کردها باعث شد ما نتوانیم ادبیات و هنر خودمان را به دنیا عرضه کنیم. -و چگونه است که از همه گونه های ادبیات و هنر، شعر کردی نقش بزرگ تری برعهده می گیرد؟ من فکر می کنم ما جز شعر در نسل جدید نقاش های خوبی هم داریم. یا در زمینه رمان افرادی مثل بختیارعلی که از هم نسلان من است یا شیرزاد حسن که یکی از رمان هایش هم به فارسی ترجمه شده است. در زمینه موسیقی هم همین طور است. اما در برخی موارد مثل مجسمه سازی می شود گفت آنقدر ها پیشرفت نداشته ایم. -برخی شعر کردی را در گونه شعر مقاومت جای می دهند. آیا به نظر شما می شود چنین دسته بندی را در زمینه شعر پذیرفت، آیا شعر می تواند عرصه مقاومت برای شاعر باشد؟ من فکر می کنم اصلاً شعری وجود ندارد که بشود اسم آن را شعر مقاومت، شعر زنانه، اجتماعی و... نامید. ما دو نوع شعر داریم. شعر خوب و اصیل و شعر بد. من وقتی شعر فروغ را می خوانم، فکر می کنم او تعبیری از همه انسانیت و سرنوشت همه آنها در شعرش دارد. با اینکه در یک سرزمین مشخص زندگی کرده است. آنهایی که چنین نام هایی را برای شعر قرار می دهند، در واقع می خواهند از شعر استفاده سیاسی یا حزبی داشته باشند و شعر در خدمت مصلحت آنها باشد. من اگر بخواهم از ملیت خودم دفاع کنم، می روم پیشمرگه می شوم. می روم یک سلاح برمی دارم و با دشمن مبارزه می کنم. ولی در یک شعر، این بینش خاص فرهاد است که می ماند. وقتی شعر می شود شعر مقاومت، فرهاد پیربال از بین می رود. و همه آن شعرهایی که ما آنها را شعر مقاومت می خوانیم در واقع اشعاری هستند که شاعر برای خودش نوشته است. مثلاً شعر« برای آزادی» از نظر من یک شعر زیباست نه شعر مقاومت. -یعنی تنها رسالت شعر بیان بینش شاعر است؟ بله. بینش شاعر خودش رسالت بزرگی است. شاعر یک هنرمند است و نیاز به رسالت ایدئولوژیک یا مذهبی و سیاسی و... ندارد. چون بینش هنرمند از طریق فرم و تکنیک رسالت تازه یی به وجود می آورد. -شما قبلاً گفته بودید وقتی می نویسم به این فکر نمی کنم که پیش از من چه چیزی نوشته اند. شاید این سوال در ذهن نسل جدید نویسندگان جوان پیش بیاید که آیا مطالعه آثار گذشتگان ضروری است؟ من این را گفته ام و هنوز هم به آن معتقدم. اما من به درازای سال هایی که پشت سر گذاشته ام، با آثار گذشتگان آشنایی دارم. یعنی نسبت به آنچه قبل از من نوشته اند، ناآگاه نیستم. مثلاً می دانم که تطور تاریخ شعر عربی از کی آغاز شده است، کی دارای یک مانیفست شده و تا حدودی هم نسبت به شعر ترکی، فارسی و فرانسوی آگاهی دارم. بعد از این آگاهی است که من چنین عقیده یی را بیان می کنم. ما اول باید همه این گنجینه شعر و هنر را بشناسیم و تجزیه و تحلیل کنیم و بعد آن چیزی را که حرف و بیان ماست، به شیوه متفاوت ارائه بدهیم. این طور نیست که من یک نویسنده یا شاعر از مادر متولد شوم. من قبل از اینکه این حرف را بزنم ، می دانستم شاعران و نویسنده های قبل از من چه کار کرده اند. اما مقصود من این است که ما نباید در آن فرم ها، تکنیک ها و قالب های کهنه اسیر شویم و دست و پای خودمان را ببندیم. -اما نسل جدید امروز بیش از همیشه با تقلید و تکرار گذشته یا حتی امروز خودش روبه روست. انگار نمی تواند بین آثاری که می خواند و بیان و شیوه و تفکر خودش مرزی بکشد. آنها آزادند که بنویسند. من هم یک روز مثل آنها بودم و فکر می کنم آنها فقط می خواهند احساسات خودشان را بیان کنند. خیلی غلط است اگر به آنها بگوییم اینها شعر نیست. الان ما آدم هایی داریم که کارشان کشتن آدم های دیگر است. آدم های دیگری هستند که در ورطه آلودگی های اخلاقی می افتند. خوب در مقابل این آدم ها می شود گفت این شاعران کار غلطی نمی کنند. من فکر می کنم بهتر است دست از آنها بکشیم تا بنویسند و منتشر کنند. حتی اگر خوب نباشد. همه این فکرها که ممکن است خیلی عالی نباشند یا حتی گاه بد باشند، زمینه را آماده می کنند تا یک چیز قشنگ متولد شود. -اما برخی معتقدند ارائه این کارها سطح سلیقه و ذائقه مخاطب را پایین می آورد و نگران سطح عمومی شعر در جامعه هستند. من این طور فکر نمی کنم. این مساله درست مثل مساله انتخاب در زندگی واقعی است. مثلاً انسان در هر سنی به بینش کامل تری نسبت به انتخاب همسر می رسد. ادبیات هم مثل زندگی است. ما در ابتدا هر چیزی را که به دستمان می رسد، می خوانیم. اما مرحله به مرحله به جایی می رسیم که می توانیم بین کار خوب و بد انتخاب کنیم. برای همین من فکر می کنم شعرها و قصه های بد هم وجود دارند همان طور که انسان های بد وجود دارند و نباید به آنها اعتنا کرد. -و پاسخ خود شما برای این سوال؟ به طور کلی، اجتماع مردم خاورمیانه نسبت به فرد اجتماع ظالمی است. ما برای یک عشیره حتی اگر خیلی وحشی هم باشد بیشتر احترام می گذاریم تا برای هنرمند. احترام ما به جماعت و عشیره و چیزهای عمومی و کلی است تا یک فرد خلاق. آرزو شهبازی |
فهرست مشاهیر کرد
ورزشکاران : بیژن ذوالفقارنسب محمد اوراز شاهو ناصری بیژن کدیوریان فاروق ایلخانیزاده مقبل هنر پژوه بهاره سلطانی سامان طهماسبی(قهرمان كشتي فرنگي نفر سوم قهرماني جهان در چين) محمد حسن محبی (قهرمان اول جوانان جهان) محمد حسین محبی (قهرمان جهان) و... نویسندگان، محققین و شعرا : آیت الله شیخ محمد مردوخ کردستانی دکتر سوران کردستانی محقق و نویسنده کرد سنندجی (نواده آیتالله مردوخ) ابراهیم احمد احمد خانی پیرهمیرد جگرخون (جگرخوین) جلادت علی بدرخان دلدار رضا طالبانی رشید یاسمی شرفخان بدلیسی (تاریخنگار) شامی کرماشانی (شاعر نابینای کرمانشاهی) شیرزاد حسن شیرکو بیکس عبدالرحمن شرفکندی (ههژار) معروف کوکهای عبدالله پشیو عرب شامیلوف مستوره اردلان نالی علی اشرف نوبتی (پرتو کرمانشاهی) معینی کرمانشاهی مقداد بدرخان وفایی یاشار کمال هیمن قانع مریوانی محمد قاضی سواره ايلخانیزاده بیسارانی صیدی هورامی (شاعر) میرزای هورامی (شاعر) ملا حسن دزلی عبدالحمید بدیعالزمانی سنندجی (استاد ممتاز دانشگاه تهران) پروفسور دکتر ارسلان شادمان( استاد ممتاز دانشگاه تهران) ماموستا محمد شیخ الاسلام کردستان دکتر سید اسعد شیخ الاسلامی (استاد دانشگاه تهران و بنیانگذار کرسی فقه شافعی در دانشگاه تا مقطع دکتری) ملاابوبکر مصنف چوری ملاعبدالله بیتوشی ابوسلیمان کردی امام مسجد الحرام حاج شیخ شهابالدین نقشبندی امروله شیخ عبدالحکیم گونتو مهجوری شیخ حبیب الله کاشتر پدر بابا مردوخ روحانی باباشیخ مردوخ (روحانی نویسنده تاریخ مشاهیر کرد) ماجد مردوخ (روحانی نویسنده و مترجم و نویسنده اولین فرهنگ لغت فارسی کردی) دکتر محمد صدیق مفتی زاده مجتبی میرزاده (آهنگساز بزرگ) شیخ عبدالله هزارکانیان (استاد بزرگ آیت الله مردخ و عالم بزرگ سنندج) شیخ عبدالله تا (استاد ادبیات عرب) هنرمندان در عرصه سینما : بهمن قبادی، کارگردان ییلماز گونی، کارگردان رحیم ذبیحی ,كارگردان جمیل رستمی ,كارگردان یلماز اردوغان,كارگردان وبازیگر یلماز گونهی کارگردان و برنده نخل طلایی از فستیوال کن فخری خوروش پوران درخشنده هنرمندان در عرصه موزیک : حسن زیرک، موسیقیدان و خواننده عثمان هورامی استاد آواز اورامی(هنجره طلایی) احمد کایا، موسیقیدان ابراهیم تاتلیسس خواننده ماهسون کیرمیزی گول خواننده شوان پرور علی مردان ماملی مظهر خالقی ناصر رزازی جوان هاجو زکریا (زهکهریا) زیاد اسعد چوپی فتاح قاله مری قادر الیاسی نجمه غلامی علی زندی مرضیه فریقی میکایل جهان آرا مصطفی دادار جمال مفتی انور قره داغی جلال محمدی اردلان صدیق تعریف کامکارها جلال عندلیبی شهرام ناظری صدیق خلیلی ابراهیم خیاط آرام عبدالهی رشید خان فیض نژاد هادی مکایل دوم حسن درزی عادل هورامی سید شکراله سیدی محمود(باواغه) سید محمد صفائی شخصیتهای تاریخی : ملا مصطفی بارزانی قاضی محمد سلطان صلاحالدین ایوبی(رهبر و سردار سپاه مسلمانان در جنگهای صلیبی) ابن خلکان عبدالباسط محمد عبدالصمد نچیروان بارزانی ماموستا عباس کمندی(خواننده) ماموستا مظهر خالقی(خواننده) طنز پرداز : حاج سعید علی کرمی سرابله ای سیاستمداران کرد جلال طالبانی، از سیاستمداران کرد و رئیس جمهور حکومت موقت عراق هوشیار زیباری، از سیاستمداران کرد و وزیر امور خارجه عراق تورگوت اوزال رئیس جمهور ترکیه در دهه 80 میلادی (نیمهکرد) بینظیر بوتو، نخست وزیر پیشین پاکستان (تبار کردی از طرف مادری) لیلا زانا، سیاستمدار و عضو پیشین پارلمان ترکیه لیلا قاسم، مبارز اعدامشده کرد علیه رژیم بعث عراق مسعود بارزانی رئیس حکومت محلی کردستان مصطفی بارزانی از رهبران جنبش ملیگرایی کرد ادریس بارزانی شیخ عزالدین حسینی از شخصیتهای دینی نچیروان ادریس بارزانی (نیچیرڤان) (نخستوزیر منطقه خودگردان کردستان عراق) عصمت اینونو دومین رئیس جمهور ترکیه فلکناس اوجا نالین پکگول سید علیاصغر کردستانی دکتر صادق شرفکندی دکتر پرتو ماه ملا شیخ عزالدین حسینی ملا شیخ جلال حسینی برادر شیخ عزالدین محمد رشید خان بانهای ژنرال جمهوری کردستان دکتر استاد صلاحالدین دبیر حزب همبستگی اسلامی کردستان نسرین برواری بانوی وزیردر دودولت متفاوت عراق پس از صدام هنرمندان در عرصه خوشنویسی : علی صادقی خواه منبع : www.kurdiiran.blogfa.com |
تارا جاف در شهر بغداد از پدر مادری حلبچه ای( در کردستان عراق) متولد شده است. در بغداد و در دانشگاه موسیقی بغداد به تحصیل در رابطه با موسیقی کلاسیک و پیانو پرداخت. او پس از مهاجرت از کردستان به علت فشارهای حزب بعث بر خانواده اش ، از سال 1979در بریتانیا و در شهر لندن زندگی می کند.او در لندن به گروه چیلن(chilean) به عنوان خواننده پیوست او عضو گارگاه شعر و ادب مزوپوتامیا به نام زیپنج(zipang) است و همچنین عضو کمیته سازماندهی فستیوال فیلم کردی لندن است. http://www.tarajaff.com/English/photo/1/1/2.jpg http://www.tarajaff.com/English/photo/1/1/1.jpg http://www.tarajaff.com/English/photo/1/1/4.jpg http://www.tarajaff.com/English/photo/1/1/10.jpg http://www.tarajaff.com/English/photo/1/1/8.jpg http://www.tarajaff.com/English/photo/1/1/9.jpg http://www.tarajaff.com/English/photo/1/1/3.jpg http://www.neypic.com/imgz/243_20051125210322tara_5.jpg |
بچه ها نظری در مورد مرحوم اسمایل مسقطی بدین ..
میدانم خیلی از شما ها از این هنرمند و کاراش خاطره دارین راستش سن و سال من خیلی نمیخوره به ایشون و کارهاش ... یه چیزی بگین .. |
نقل قول:
|
|
كي حاضره شفاعت اي( قصريه ) بكَي |
اکنون ساعت 06:03 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)