هفت ذات
در سكوت شبي تاريك، هنگامي كه خواب بر من غلبه مي كرد، هفت ذاتِ من با يكديگر گفتگو كردند. نخستين ذات گفت: سالهاست در درون اين مرد ديوانه سپري مي كنم و در اين مدت كاري جز زنده كردن درد و اندوه هايش نكردم. اكنون از اين كار خسته كننده بيزار شدم و مي خواهم بر وي طغيان كنم. دومين ذات گفت: خواهرم! تو از من خوشبخت تر هستي زيرا ب رمن چنين مقدر شده است تا همواره شريك شادي اين ديوانه باشم و براي خنده هايش بخندم و در هنگام شادماني اش آواز سر دهم و براي افكار زيركانه اش به رقص درآيم. پس اگر قرار است طغيان و آشوبي باشد، چه كسي از من سزاوارتر است؟ سومين ذات گفت: واي بر شما دوستان! من از هر دوي شما مستحق ترم زيرا بر من مقدر شده است تا همواره بيمار باشم و در آتش شوق و دلدادگي بسوزم. پس به خاطر تحمل اين همه درد و رنج چه كسي از من سزاوارتر است؟ چهارمين ذات گفت: دوستان! من از شما نگون بخت ترم! زيرا بر من چنين مقدر شده است تا همواره آتش خشم و نفرت و حقد را در قلب اين ديوانه برافروزم. من آن ذاتي هستم كه در غارهاي تاريك دوزخ زاده شده است. پس چه كسي از من مستحق تر است تا بر اين مرد ديوانه شورش كند؟ پنجمين ذات گفت: خواهران! من نسبت به وظايفي كه داريد غبطه مي خورم زيرا بر من چنين مقدرشده است تا آرزوها و خوابهاي تمام نشدني اين مرد ديوانه را زنده نگه دارم و گرسنگي و تشنگي نا آرام او را به هيجان درآورم. من محكوم هستم تا بي آنكه طعم استراحت را را بچشم در جستجوي ناشناخته ها و آنچه كه هنوز آفريده نشده است، باشم. پس اين من هستم كه بيش از شما مستحق شورش و عصيانم! ششمين ذات گفت: خواهران! چقدر شما خوشبخت هستيد و چقدر افسرده و نگون بخت هستم زيرا من آن ذات پست و خوارم كه با دستاني شكيبا و چشماني بيدار، روزها را به تصوير مي كشم و به عناصر زشت و فاني، شكل هايي زيبا و ابدي مي بخشم و ذات گوشه گير و آرامي چون من شايسته ي خشم و شورش است. هفتمين ذات گفت: واي بر شما! خشمتان بر اين مرد بيچاره چقدر تعجب آور است! اي كاش مي توانستم مانند شما باشم تا كار مشخصي براي او انجام دهم! اما چه كنم كه من آن ذات بي كار هستم كه جز سكوت و خاموشي وظيفه اي ندارم در حالي كه هر يك از شما سرگرم خلق زندگي دوباره بامظاهر گوناگونش هستيد. خواهران! به پروردگار سوگندتان مي دهم! به من بگوئيد كدام يك از ما مستحق شورش است، من يا شما! چون هفتمين ذات سخن خود را به اتمام رساند، شش ذات ديگر با ترحم و دلسوزي به او نگريستند اما هيچ پاسخي ندادند و در سكوت شب در حالي كه قلبا احساس شادماني مي كردند، به خواب رفتند اما هفتمين ذات همچنان بيدار ماند و به «هيچ» كه پشت «همه چيز» ها بود، چشم دوخت! |
سه روز پس از تولدم، در حالي كه در گهواره ي ابريشمي دراز كشيده بودم و با تعجب به جهان تازه ي اطرافم مي نگريستم و دست و پا مي زدم، مادرم از دايه پرسيد: امروز فرزند من چطور است؟
دايه پاسخ داد و گفت: او خوب است خانم! سه بار به ا و شير دادم و تا اكنون نوزادي به شادابي و سرحالي او نديده بودم. چون اين سخن را شنيدم بر خشمم افزوده شد و فرياد زدم و گفتم: مادر! سخن او را باور مكن! زيرا رختخواب من خشن است و مزّه ي شيري كه خورده ام بسيار تلخ بود و بوي سينه اش در مشامم بيزار كننده و بد است. اما مادرم زبان مرا نفهميد و دايه نيز سخن مرا درك نكرد زيرا من با زبان جهاني كه از آن آمده بودم، با آنان صحبت كرده ام. در بيست و يكمين روز تولد من، يعني روزي كه مي خواستند مرا غسل تعميد دهند، كشيش به مادرم گفت: خانم! من به تو تبريك مي گويم زيرا فرزند تو يك مسيحي متولد شده است! با تعجب به كشيش گفتم: اگر راست مي گويي پس مادر تو در آسمان به خاطرت بسيار بدبخت و غمگين است زيرا تو يك مسيحي متولد نشده اي! كشيش نيز زبان مرا نفهميد. هفت ماه گذشت. فالگيري به صورتم نگاه كرد و به مادرم گفت: فرزند تو در آينده رهبر بزرگي خواهد شد و مردم از او پيروي خواهند كرد! با صداي بلند فرياد زدم و گفتم: اين پيشگويي دروغ محض است زيرا من از خود آگاهم و يقين دارم كه در آينده موسيقي دان خواهم شد. اما اين بار نيز كسي زبان مرا درك نكرد و از اين بابت شگفت زده شدم! از آن زمان سي و سه سال مي گذرد و در اين مدت مادر و دايه و كشيش به رحمت خدا رفتند و مردند در حالي كه فالگير هنوز زنده است و به كار خود مشغول. ديروز او را در كنار معبد ديدم و پس از احوال پرسي، به من گفت: مي دانستم كه تو موسيقي دان بزرگي خواهي شد. من آيندهي تو را از زمان كودكي به مادرت پيش بيني كرده بودم! سخن فالگير را باور كردم زيرا من نيز زبان جهاني كه از آن آمده بودم را از ياد برده ام! |
براستی آيا اين خداوند است که انسان را آفريده است يا عکس آن؟
خداوند، درهای فراوانی ساخته که به حقيقت گشوده می شوند و آنها را برای تمام کسانی که با دست ايمان به آن می کوبند ، باز می کند. نيکی در انسان بايد آزادانه جريان و تسرِی يابد |
برادرم تو را دوست دارم ، هر كه می خواهی باش ، خواه در كليسايت نيايش كنی ، خواه در معبد، و يا در مسجد . من و تو فرزندان يك آيين هستيم ، زيرا راههای گوناگون دين انگشتان دست دوست داشتنی "يگانه برتر " هستند، همان دستی كه سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست يافتن به همه چيز را رسايی و بالندگی جان می بخشد .
|
ترجمه ازادی خلیل جبران رو می خواستم on freedom
|
عشق چون عشق اشارت فرمايد قدم به راه نهيد ، گرچه دشوارست و بی زنهار اين طريق . و چون بر شما بال گشايد سر فرود آوريد به تسليم ، اگر چه شمشيری نهفته در اين بال جراحت زخمی بر جانتان زند . ... چيزی به تحفه نمی دهد عشق مگر خويش را و نمی ستاند مگر از خويشتن . نه بندی تملك است و نه سودايی تصاحب كه عشق را عشق كفايت است و نهايت . ... جبران خليل جبران |
عنوان مقاله نگاهي به طبيعت در آثار جبران خليل جبران
کلمات کلیدی : طبيعت، رمانتيسم، جبران خليل جبران چکیده مقاله : طبيعت و مظاهر آن، از ديرباز در آثار ادبي و هنري، ظهور و حضوري گرم و پر نشاط داشته است؛ اما نويسندگان و شاعران رمانتيك در آثار خود به طبيعت را زنده، زيبا و همچون پناهگاه روحي براي خويش تصوير كرده اند. جبران خليل جبران، نويسنده و نقاش لبناني نيز همانند نويسندگان و شاعران رمانتيك بزرگ ديگر، در آثار خود طبيعت را به عنوان يكي از عناصر و وسايلي كه مي تواند التيام بخش دردهاي انسان معاصر باشد به وفور آورده است. در اين مقاله پس از نگاهي كلي به جايگاه طبيعت در مكتب ادبي رمانتيسم و نوع نگرش رمانتيك ها به طبيعت و تصوير آن در آثارشان، جايگاه طبيعت در انديشه و آثار جبران بررسي شده و بعضي از مهمترين اصول نوع نگرش جبران به طبيعت بيان شده است. با مطالعه آثار جبران مي توان دريافت كه او نيز مانند ديگر رمانتيكهاي بزرگ به طبيعت و پديده هاي آن در آثار خود حيات و اصالت بخشيده، و با ديدگاهي عاطفي به توصيف پديده هاي طبيعي پرداخته است؛ از سوي ديگر او مانند ديگر نويسندگان بزرگ رمانتيسم، به تمجيد زندگي روستايي در برابر زندگي شهري پرداخته است. از لحاظ فني نيز اعتقاد جبران به زنده بودن طبيعت و اجزاي آن باعث شده است كه او از صنايع ادبي مانند تشخيص در تصويرگري پديده هاي طبيعي استفاده نمايد به طور خلاصه بايد گفت كه طبيعت در آثار جبران زنده و زيباست و همينگونه نيز توصيف شده است. |
برگ کاغذی سفید چون برف بر خود بالید که: «چه پاک و طاهر ساخته شدهام و همیشه چنین خواهم بود. اگر بسوزم و به خاکستری سفید بدل شوم، نیکوتر از آن است که سیاهی و پلیدی را مجال دهم بر من نشیند».
جوهردان این سخن شنید و در دل تاریک و سیاه خود خندید، اما از ترس به کاغذ نزدیک نشد. قلمهای رنگارنگ نیز این سخن شنیدند و هرگز گرد آن کاغذ نگشتند. این بود که آن صفحه همواره سفید و پاک و طاهر ماند، اما..... خالی!!! |
ماهی کوچک به رفیقش گفت: «روی دریای ما دریایی دیگر است، و موجوداتی گونهگون در آن شناورند و زندگی میکنند، چنان که ما در این دریا بسر میبریم».
ماهی دیگر در پاسخ گفت: «این همه وهم و پندار است. دوست عزیز، تو نمیدانی که هر آفریدهی دریا اگر برای لحظهای بسیار کوتاه هم از آن بیرون ماند در دم هلاک میشود، پس چه حجتی داری بر این که زندگانی دیگر در دریاهایی دیگر بسر میبرند؟» |
پشت تنهایی من، خلوتی دورتر و فراتر هست، آنکس که در تنهایی من عزلت گزیند، جز میدانی شلوغ نخواهد دید، و در آرامش من جز غوغا و ناله و فریاد چیزی نخواهد یافت.
من هنوز حادثهای پریشان و سرگردانم، چگونه به آن خلوت دور خواهم رسید؟ نغمههای آن دشت دور در گوشم موج میزند، و سایههای سیاهش راه را از چشم پوشیده میدارد، چگونه به آن تنهایی آسمانی برسم؟ دورتر از این بیابانها و تپهها، جنگل عشق و شیفتگی است، اما آرامش من برای آن که جستجویش کند تندبادی لجوج و گنگ است، و شیفتگیام برای آنان که اشتیاقش داشته باشند، نیرنگ و فریب است، من هنوز حادثهای پریشان و سرگردانم، چگونه به آن بوستان قدسی خواهم رسید؟ پیوسته طعم خون در دهانم، و کمان و تیرهای پدرم در دست من است، چگونه به سوی آن خلوت آسمانی پر کشم؟ پشت این وجود در بند شده، روحی آزاد و رها است، پیش او رویاهایم جز جنگی در تاریکی نیست، و پیش خواستن او، اشتیاق من، ساییدن استخوانها بر یکدیگراست. هنوز حادثهای حقیر و بی مقدارم، چگونه بندها از دست و پای روح برگیرم و آزادش کنم؟ چگونه؟ پیش از آنکه بر نفسم بشورم و همه نفسهای دیگرم قربانی کنم، یا پیش از آن که همهی مردمان آزاد و رها گردند، پارههای وجودم چگونه بر بال باد بروند و ترنم کنند، بیآنکه ریشههایم در زوایای تاریک زمین نفوذ کرده باشند؟ آری، چگونه عقاب روحم پیش چهرهی خورشید به پرواز درآید، بیآنکه جوجههایم لانهای را که با عرق جین برآوردهام، ترک گویند؟ |
اکنون ساعت 07:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)