![]() |
.:: « وحشی بافقی » رباعیات ::.
« وحشی بافقی » رباعیات
ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع رفتی و جدا زان رخ خورشید شعاع هیهات که جان وداع تن کرد و نداد چندان مهلت که تن شتابد به وداع ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ فن تو و سد هزار برهان کمال شغل من و یک جهان خیالات محال تو منزوی مدرسهی عالی فضل من بیهده گرد راست بازار خیال ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ در نامه رقم ز خانهای یافتهام وز عنبر تر شمامهای یافتهام از شوق دمی هزار بارش خوانم گویی تو که گنج نامهای یافتهام ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ تا کار جهان به کام کس نیست مدام عیش تو مدام باد و کار تو تمام در مجلس عشرت تو غم خوردن دهر یارب که بود چو روزه در عید حرام ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ تا در ره عشق آشنای تو شدم با سد غم و درد مبتلای تو شدم لیلیوش من به حال زارم بنگر مجنون زمانه از برای تو شدم |
.:: « وحشی بافقی » رباعیات ::.
« وحشی بافقی » رباعیات
امشب همه شب ز هجر نالان بودم با بخت سیه دست و گریبان بودم قربان شومت دی به که همره بودی کامشب همه شب به خویش گریان بودم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ از آبلهای تازه گل باغ ارم حاشا که شود طراوت روی تو کم نی جوهر حسن لاله است از ژاله نی زیور خوبی گل است از شبنم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای آنکه به یکرنگی تو متصفم در بندگیت مقرم و معترفم با «فاف» و «ر» و « الف ،ب » و «ه » ز کرم بفرست بدست «غین » و « لام» و « الفم» ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم آهسته ز فرقت تو فریاد کنم وقت است که دست از دهن بردارم از دست غمت هزار بیداد کنم ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ رخسار تو ای تازه گل گلشن جان کز آبله شبنمی نشسته ست بر آن لاله ست ولی آمده با ژاله قرین ماهیست ولی کرده به سیاره قران |
.:: « وحشی بافقی » رباعیات ::.
« وحشی بافقی » رباعیات
تا بود چنین بود و چنین است جهان از حادثه دهر کرا بود امان بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت جاوید تو مانی ای سلیمان زمان ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ خورشید که هست شمسهی هفت ایوان خواهی که بگویمت که چون گشت عیان زد رفعت شاه خیمه بیرون از چرخ ماندش ز ستون خیمه بر چرخ نشان ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ در نفی رخت شمع شبی راند سخن روزش دیدم گرفته کنجی مسکن مانندهی عاصیی که در روز جزا با روی سیاه سر برآرد ز کفن ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای مدت شاهی جهان مدت تو در عید سرور خلق از دولت تو گر عید تواند که مجسم گردد آید ز پی تهنیت خلعت تو ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای رفعت و شان فروترین پایه تو خوبی یکی از هزار پیرایهی تو از بهر خدا سایه زمن باز مگیر ای سایهی رحمت خدا سایهی تو |
.:: « وحشی بافقی » رباعیات ::.
« وحشی بافقی » رباعیات
خوش آن که شود بساط مهجوری طی در بزم وصال میکشم پی در پی میجویمت آنچنان که مهجور وصال مشتاق توام چنان که مخمور به می ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ گر درخور مهرم احترامی بودی نزدیک توام قدر تمامی بودی من میگفتم که عشق من تا به کجاست گر ز آنطرف از عشق مقامی بودی ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای کاش برات من براتی بودی کر مفلسیم خط نجاتی بودی بالله که آنچنان برایت میبود گر از طرف تو التفاتی بودی ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ در عهد معالجات تو بیماری بیکار شد از شیوه خلق آزاری نی از پی آزار به سوی تو شتافت آمد که شکایت کند از بیکاری ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ گر با تو گهی نظر کنم پنهانی لازم نبود که طبع خود رنجانی من بودم و دیدنی چو این هم منع است آن نیز به یاران دگر ارزانی ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ ای درگه تو عید گه روحانی در تهنیتت هم انسی و هم جانی از لطف تو عیدیی طمع دارم لیک ترسم که توام طفل طبیعت خوانی |
اکنون ساعت 03:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)