پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   فرهنگ و تاریخ (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=121)
-   -   داستانی واقعی و جالب از مرگ و عالم برزخ (http://p30city.net/showthread.php?t=18076)

amir ahmadi 12-16-2009 04:09 AM

و خود را به کمالات روحی برسانم و بعد لیاقت معاشرت با ائمه ع پیدا کنم . و ای کاش من این کارها را در دنیا انجام داده بودم که دیگر اینجا معطل نمی شدم زیرا انسان تا لذت مجالست با خاندان عصمت ع را نچشیده نمی تواند بفهمد که چقدر معاشرت با انها ارزش دارد . وقتی لذت معاشرت با انها را احساس کرد ان وقت به او بگویند باید بروی و مدتها از ما دور باشی تا خودت را تمییز کنی و اصلاح نمایی ان وقت ناراحتی فراق عذابی بس الیم و دردناک است.

amir ahmadi 12-16-2009 04:26 AM

ملاقات چهارم
 
چهار شب بعد وقتی مشغول نماز شب و تهجد بودم ناگهان او را در بیداری با لباس بسیار تمییز و بسیار زیبا و وجیه در مقابل خود دیدم اول مقداری ترسیدم ولی او با صدای بسیار لطیفش به من گفت :نترس تا بقیه قضایایم را برای تو نقل کنم بعد ادامه دادو گفت:من در این چند روز علاوه بر انکه مشغول یادگرفتن معارف و تزکیه نفس بودم با دوستان و اشناتان هم ملاقات می کردم .همه انجا هستند همه دوستان سابقی که مرده اند و شیعه علی ع بوده اند.

amir ahmadi 12-16-2009 04:31 AM

ادامه دارد

amir ahmadi 12-16-2009 01:37 PM

همه انجا هستند همه دوستان سابقی که مرده اند و شیعه علی ع بوده اند

amir ahmadi 12-19-2009 10:05 AM

سه روز قبل که به میان اجتماع ارواح شیعیان در وادی السلام رفتم یکی از مردان متقی که با من رفیق بود دیدم او مرا به جمعی از دوستان حضرت مولا معرفی کرد و انها دور مرا گرفتند و هر یک از احوال دوستانش می پرسید .یکی از من پرسید :چند روز است از عالم دنیا امده ای ؟گفتم همین چند روز قبل.او با شنیدن این جمله رو به سایر ارواح کرد وگفت:خیلی او را سئوال پیچ نکنید زیرا او خسته است و از ناراحتی فوق العاده جان کندن خلاص شده است.

amir ahmadi 12-19-2009 10:21 AM

من گفتم :نه اتفاقا بقدری در این سفر راحت بود که هیچ خسته نشده ام .گفتند:مگر تو چگونه از دنیا بیرون امدی؟گفتم:با ماشین تصادف کردم و به کلی درد احساس نکردمو فورا ملک الموت با محبت فوق العاده ای مرا به محضر خاندان عصمت و طهارت ع برد و نگذاشت من زیاد ناراحت بشوم:دیگری پرسید :تو اهل کجایی گفتم:در فلان شهر زندگی می کنم .گفت:فلانی را می شناسی؟گفتم :بله او در دنیا است.باز از شخص دیگری پرسید که اتفاقا مرد گناهکاری بود گفتم :او چند سال است از دنیا بیرون امده است.گفت:پس نزد ما نیامده حتما اعمال زشتش دامنگیر ش شده و او را حبس کرده اند .من سئوال کردم او را کجا حبس کرده اند؟گفت:معلوم نیست زندانهای متعددی است ولی بیشتر احتمال دارد در میان قبرش حبس باشد.گفتم:من می توانم با او ملاقاتی داشته باشم.گفت :چه فایده دارد جز انکه ناراحت بشوی و برای او هم نمی توانی کاری انجام دهی.گفتم :مایلم برای انکه قدر محبت و ولایتم را بدانم کیفیت عذاب قبر را مشاهده کنم.گفت :پس من هم همراه تو می ایم شاید اگر قابل عفو باشد حضرت مولا برای او تقاضا کند.

amir ahmadi 12-19-2009 10:30 AM

بعد از ان ما با هم به قبرستان رفتیم .همان طوری که او گفته بود ان شخص را در قبرش حبس کرده بودند ما از ملائکه ای که موکل او بودند اجازه گرفتیم که با او ملاقات کنیم و با هر زحمتی بود او را دیدیم.از او پرسیدم :بعد از مرگ چه بر سرت امد؟او اهی کشید و گفت :شما حال مرا می بینید الان چند سال است که از همین سلول تنگ و تاریک بیرون نرفته ام ابتدا وقتی حضرت ملک الموت با من روبرو شد خیلی با تند خویی جان مرا گرفت.

amir ahmadi 12-19-2009 10:39 AM

مرا خیلی اذیت کرد . همه ملائک با خشونت و تندی با منروبرو می شدند وقتی مرا در قبر گذاشتند مثل این بود که مرا در گودالی از اتش گذاشته اند .می سوختم و در عذاب بودم تا انکه حضرت علی ع را دیدم و از انها کمک خواستم .انها فرمودند:تو در دنیا مارا فراموش کردی و دوستان مارا زیاد اذیت کردی حالا باید تا مدتی کفاره گناهانت را بپردازیو به من بی اعتنایی کردن .حالا دستم به دامنتان شما که ازادید به پسرم بگویید تا برای من طلب رضایت کند .

amir ahmadi 12-19-2009 11:18 AM

ملاقات پنجم
 
در پنجمین شب که مرحوم شوشتری را دیدم که از شرح چگونگی ملاقاتمان معذورم او برای من خصوصیات بهشت عالم برزخ را شرح داد .انشب باز خود را در گوشه همان قصری که در باغ بزرگی بود و شب اول ان را در خواب دیدم مشاهده کردم او به من گفت :این باغ و قصر تنها مال من است و به هریک از ارواح که مومن و شیعه باشند مثل این و یل بهتر از این باغ و قصر را می دهند اگر مایلی بیا با هم در این باغ و قصر گردش کنیم و خانه جدید مرا با جمیع خصوصیاتش ببین .من اظهاغر تمایل کردم و او فورا از جا برخاست و مرا به گردش برد .باغ بسیار بزرگ بود همه چیزش غیر ان چیزهایی بود که ما در دنیا دیده ایم .لطافت و ظرافت بر تمام اشیا ان باغ حکومت می کرد .چند نهر در این باغ جاری بود.یکی از این نهرها شیر خالصی بود که شفافیت فوق العاده و مزه بسیار خوبی داشت و من مقداری از ان نهرها نوشیدم.نهر دیگری از عسل مصفا در گوشه دیگر باغ جاری بود که بسیار زلال و روان و بدون چسبندگی و بسیار خوشمزه بود .و همچنین نهر سوم که در وسط باغ جاری بود و از هر دوتای انها شیرین تر و شفاف تر بود و اسمش نهر کوثر بود زینت فوق العاده ای به باغ می بخشید.در این باغ انواع بلبلها به رنگهای مختلفی که حیرت اور بودند درختهایی که پر از میوه بودند دوشیزگانی که همه اماده خدمت بودندو جوانهای بسیاری به نام غلام همه مهیای انجام اوامر صاحب باغ بودندبسیار به چشم می خورند.

amir ahmadi 12-19-2009 11:37 AM

خاک این باغ به قدری معطر بود که انسان فکر می کرد ان را از مشک و رعفران ایجاد کرده اند .ولی انچه مرا به حیرتانداخته بود این بود که این باغ با همه عظمتش برای من که هنوز در دنیا بودم در بعد و حالت دوم واقع شده بود یعنی عینا مثل عکشهای دو بعدی بود درختان میوه ای که در این باغ بود همه گونه میوه داشت.من مبهوت در میان باغ ایستاده بودم که ناگهان به خود امدم و از ان حالت خارج شدم و خود را تنها در اطاق خواب مشاهده کردم.


اکنون ساعت 04:54 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)