![]() |
ممنون از نظرت ساقي عزيز...............:53::53:
در گفته ي شما شكي نيست...........................مقصود اوست...... ..............................اين يه نظر سنجي بود..............................نتيجه اش بماند اما بهانه هاي اين مستان اون هم در قرن هاي متفاوت چرا يكسان است؟................من پرسشم يا نظر خواهيم از دوستان اين است.... توصيفات چرا اكثرا به يك صورت است............ چرا شاعري نيامده بگه ......براي مثال ... راه بردم به خرابات و ديدم آن گل ياس و اقاقي ...... وگرنه اصل مطلب هموني است كه شما و مينا عزيز و سادات عزيز و كوروش عزيز و ساير دوستان گفتن........................................... |
خب...بقيه هم كه ترسيدند نظر بدن:d
كوروش قربون دستت پرتش كن توي تاپيك پاتوق ادبي ....Thanks:53: از دوستاني كه نظر دادند هم ممنونم:53: |
آريانا ما از نظر و حدس خودت با خبر نشديم ،
خودت چي فکر ميکني در اين مورد؟!! |
اونايي که « مي » نوشيدند و در مقام والاي « مستي » آن قرار گرفتند ميتونن اون حال و اون واژه ها رو تعبير کنن ، آريانا شما ميتوني خورشيد رو برام تعريف کني !! آتش رو چطور ؟ .... ساقي هم نميتونه ... |
نقل قول:
اما خورشيد نيست ..بين ستاره و خورشيد ..................بيشتر از نور اون توصيف شده تا منبع اون رو ذكر كنن شعرا.................. آتش .................................فكر ميكنم براي وصف حالت دروني به كار برده شده باشه......البته به غير از موسي (ع) و آتش طور............. اينم با مغز ناقصم گفتم...:){پپوله} نقل قول:
از نظر من به صورت كلي اينه كه همه اين واژه ها بيهوده نيومده حقيقت محض است..واقعيت نيست ..حقيقت است...هم خرابات وجود دارد ..هم آن سرو ...هم آن صنوبر .........و هم باد صبح و ووووووووو............ يك تاپيك شما زديد به نام واژه سرو در تصوير آفريني حافظ و من همونجا گفتم سرو خلق خالق است ..نه آفريده ذهن حافظ و نه خيال و نه تشبيه .......يعني به طور كل من در اشعار مولانا و حافظ تصوير آفريني نميبينم همه حقيقت محض است و هر كدام از اينها اونقدر مستي آور است كه ميل كني بهش........اما حافظ اومد و گفت نه براي سرو اومدم و نه صنوبر ....بوي تو مي شنيدم.....با وجود اينكه همه اون زيبايي ها جذب ميكنه اما قصد او كرد.........اين نظر من حقيره.:){پپوله} |
نقل قول:
من نگفتم من ميدونم ....من فقط نظر و خيالمو گفتم ..حالا يا درست يا غلط .....از اين نظر خواهيم نتيجه اي براي خودم گرفتم....نه براي اثبات يا نفي كسي يا چيزي:53: شما به من بگوييد اين همه استاد ادبيات و به قول خودشون آشناي با عرفان و يكي ميگه من سعدي شناسم ..من حافظ شناسم .. من مولانا شناسم ....كه روز و شب تفسير ميكنند و نظر ميدهند...همه مي خوردن و در مقام مستي اند؟:65: و هر روز يه تعبير جديدم ميكنند.... حالا منه بدون علم و غير مست... از سر ذوقم از دوستان سوالي كردم... و خواستم كمي دوستان در اين مباحث شركت كنند.....همين و بس....:53::53::53::53::53::53::53::53::53::53::53: |
اين خيلي زيبا بود آريانا عزيز من واقعا لذت بردم ،
به عرفان و اشعار عرفاني علافه دارم ، باور کن ديشب بصورت مهمان به پي سي اومدم اين سوال تو رو واسه همه خوندم ببينم بقيه چه نظري دارن ، اونجا که گفتم آتش و خورشيد رو تعريف کن نظر بزرگي بود که بخود من گفت، او گفت تا دستت رو نسوزوني در اصل هيچ نطري در مورد سوختن نميتوني بدي ..... در اينکه هميشه در دنيا خوباني چون مولانا و حافظ هست شکي نيست ولي ... در مورد مي باهات موافق نيستم ، داشتن حالت خلصه عرفا چيزي نيست که هرکسي بتونه بهش برسه .. کو .. چه کسي... من نميشناسم !! بازم ممنون براي من عالي بود ، گرچه آخرش کوبنده :d |
نقل قول:
اومدم اين بحثو راه انداختم كه ببينم طرز تفكر ساير انسان ها چيه ...همين سوال رو از پسر عمو خاله دايي عمو پدر و مادر وغيره خودم هم كردم.............. ساقي جان من بحث در اين موارد و دوست دارم تا ياد بگيرم ...نظر ديگرانو ببينم .... شما از من آتش و خورشيد رو پرسيديد ..اما منظورتونو نگفتيد؟ آتش و خورشيد دركدام بيت ؟از زبان كدام شاعر؟ ما ايرج ميرزا داريم ...حافظم داريم هر دو از كلام آتش و خورشيد هم استفاده كردن.... من اگر حرف سرو و باد و خرابات و مي و ساقي و طرب و دير وووو رو كردم.................چون اين واژه ها ...واژه هايي بود كه از زبان شاعران زيادي بيرون اومده بود در قرون مختلف ...و بوي حقيقت محض ميداد نه خيال........................... اما من منظور شما رو از آتش و خورشيد دقيق متوجه نشدم ...نظرمو گفتم بر اساس اونچه كه در اكثر اشعار شعرا استفاده شده.......اما واژه خورشيد رو در ميان اشعار عرفاني زياد نديدم...اما نور رو به وفور ديدم......... در مورد حالت خلصه عرفا.......اول بايد خلصرو از نظر شما ببينيم چيه؟ خلصه مثل خلصه دراويش ؟ به نظر من خلصه عاشقان و مستان اينطور نيست......................فكر ميكنم شما هم موافقي من اينجاشو ترمز ميكنم ..چون چيزي نميدونم..........فقط ميدونم براي آنكس كه تاب ديدن ندارد ...در رويا پديد مياره........اونچه كه بايد ببينرو.......... ما بايد ببينيم تا مست شويم..........اگر نبينيم و از زبان بگوييم مستيم دروغ بزرگي گفتيم..مثل يك عاشق كه عشق زمينيشو ميبينه و هر روز عاشق تر ميشه ...حالا يكي بياد به من بگه عاشق زري خانوم شو ..من ميگم آخه زري خانوم كيه؟ چه شكليه ؟ اخلاقش چيه؟ تا نبينم كه نميتونم عاشقش بشم........................... پس اگر تنها نام او صبح و شام در ذهن بچرخد .. بي شك ..آنچه كه ديوانه و حيران و مست ميكنرو نشون ميده....يقين دارم به اين گفتم......هر كه باشد و هر جا كه باشد ميبيند و ديوانه ميشود ..هر كسي به نحوي............ وقتي هم آن چه كه بايد ديد ديده شود......خلصه خود به خود ميآيد ...هيچ دست ما نيست.......شما خودت در شعر استادي اول و آخر تويي، ما در ميان هيچ هيچي كه نيايد در بيان مولانا ......................................... اينم خودتون زديد ..واقعا لذت بخش هست گفتم : دل و جان در سر کارت کردم بازم عذر ميخوام اگه يكم توي پست قبليم تند رفتم:d:53::53::53::53:هرچیز که داشتم نثارت کردم گفتا : تو که باشی که کنی یا نکنی ؟ آن من بودم که بی قرارت کردم ... مولانا |
من بحث کردن براي يادگيري بهتر رو دوست دارم مثل همه
ولي گاهي لحن حرفا و نحوي بيان آدما اون خوشحالي و ذوق ادامه رو ازم ميگيره ، خوشحالم که متوجه شدي :d منظورم از آتش و وصف خورشيد در شعر شاعر نبود ، ببين آريانا جان تو بمن مثلا ميگي ساقي آتش چيه؟ من بايد دستم رو بسوزونم تا بتو اثر واقعي سوختن رو نشون بدم ، تا اينجا با من موافقي؟ حالا در سطحي کاملا بالاتر حالات عرفاني و متشابه مولانا و عطار و حافظ رو در نظر ميگيريم ، من هم در حد حدس و گمان ميگم تا مانند او و در جاي او نباشم نميدونم واقعا يعني چه؟ و تو هر چقدر من از سوختن دستم بگم در نهايت تا دستت نسوزه نميدوني من به چه ميگم سوختن ... برو عطار کو خود میشناسد که سرور کیست سرگردان کدام است |
نقل قول:
اما شعرايي كه نام برديم .......اين حالت رو در اشعارشون بيان كردند تا حدودي گنگ و پوشيده......كه تنها اونهايي كه راه پيدا ميكنند به اون عالم بهش پي ببرند و عام نيست......................و تا حدودي راه رو هم مشخص كردند............ براي مثال مولانا به سادگي راه رو بيان كرده........... آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت آن نفسی که باخودی بسته ابر غصهای وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت آن نفسی که باخودی یار کناره میکند وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت آن نفسی که باخودی همچو خزان فسردهای وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت جمله بیقراریت از طلب قرار تست طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت جمله ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت جمله بیمرادیت از طلب مراد تست ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد از مه و از ستارهها والله عار آیدت ................... اينها دائما و گاه گاه در اون حالات به سر ميبردند........ اما انسانهايي هم هستند كه چشمه اي از اون رو ديدند .. كه عموما در رويا ميبينند...............چون تاب و توان ديدنش در رويا نيست ..چه برسد در حالت بيداري.........{پپوله}اما خب اصلا نميشه مقايسشون كرد با اين بزرگان كه گويي به طور كل در جهان ديگر ميزيستند......... من بحث نمي خواستم به اين قسمت كشيده شه.....اما خب دوست داشتم دوستان تفسير خودشون رو راجع به اين واژه ها ميكردن......حتي از روي خيال خودشون..... در پست قبلي هم گفتم...اين همه تفاسير كه اساتيد ميكنن مثلا طرف اسمش مولانا شناس و حافظ شناس و غيره و غيره و مدارك ادبي گوناگون ..مگر اين ها به حالات عرفاني رسيدند كه ميآيند و تفسير ميكنند.......اون ها هم فقط ظاهر شعر رو ميبينند و شروع ميكنند به معناي لغت هاي اون... همون تاپيك واژه سرو در تصوير آفريني حافظ ....حالا نميدونم نوشته خودتون هست يا برگرفته از مطلب شخص ديگري است ..اما موضوع متن از نظر من حقير اشتباه است.....منظورم تصوير آفريني حافظ هست..... هر شب به سیر کویش از کوچهٔ خرابات نعره زنان برآیم یعنی که مست اویم یک شب وصال داد مرا قاصد خیال با آن بلند سرو که چون سایه پست اویم (خاقاني ) اين دو بيت از خاقاني از نظر من كاملا اون چيزي است كه بر او ظاهر شده ...نه تشبيهي است نه خيالي نه تصويري كه خودش آن را ساخته باشد........................................مقصود كليه من از اين همه بحث اين بود...................................................... ....................... آنچه ديده ميشه اونقدر ديوانه كنندس ...كه شاعر رو مجبور ميكنه اينگونه خودش رو خالي كنه.............................................. منهم اين نظر خواهي كردم.......شايد كسي دستش اينجا سوخته باشه كه آتش رو برامون توصيف كنه:d يا شايد به عالم بالا راهي برده باشه ..:d من اين سوال رو از هر كس كردم ...به طور كل سوال من رو متوجه نشد..انقد بد طرح ميكنم سوالمو...حتي از نزديكانم هم پرسيدم گفتند حافظ خواستار اوست و ديگر هيچ و معناي لغوي كردن براي من........ اصلا از همون اول اشتباه بود كارم:d منو چه به اين حرفا:24: |
اکنون ساعت 02:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)