آش دهن سوزی نیست :
آنقدر که میگویند دوست داشتنی ومطلوب نیست .
آفتاب بگذاری راه میافتد:
خطش خیلی بد است .
آفتاب در ملکش غروب نمی کند :
شرق وغرب زمین در تصرف اوست .
آفتابه خرج لحیم است :
به تعمیر نمی ارزد .
آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند :
خیر خواه مرد باش .
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری :
همه زیبایی ضاهری و خصلت های نیک در شما جمع است .
آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است :آدم درستکار رااز بازرسی باکی نیست .
آن روی ورق را نخوانده است :فقط یک طرف کار را می بیند وبدین خاطر غلط حکم میکند .
آنقدر بایست تا زیر پایت علف سبز شود :
انتظارت بی نتیجه است .
آنقدر سمن هست که یاسمن گم است :
شخص او در میان دیگران اهمیت چندانی ندارد با وجود این همه خواهنده به او چیزی نمی رسد .
آه از نهاد کسی بر آمدن :
بواسطه آگاهی نا گهانی از ضرروزیان بسیار غمگین یا پشیمان شدن .
آه در بساط ندارد :
مفلس وبینواست .