![]() |
سخن مستانه
کی لاف علم و دانش و فرهنگ می زنم مستم سخن ز باده گلرنگ می زنم بی نشئه یه نفس نتوان برد بار غم ساغر ز باده گشته تهی بنگ می زنم گه پای خم شکستم و گه فرق محتسب از بی خودی به هر چه رسم سنگ می زنم از بسکه کرد حوصله ام تنگ روزگار با هر که می رسم سخن از جنگ می زنم خو کرده ام به محنت و اوارگی نوید اتش به فرق افسرو و اورنگ می زنم. |
صدف شکیبا:
اگر چه عمر به یک جنبش نظر گذرد خدا کند که از این نیز زودتر گذرد از ان حیاط بود مرگ بارها خوشتر که دایما به لب خشک و چشم تر گذرد. |
چه واقفند مقیمان بوستان نشاط
بدام انچه به مرغ شکسته پرشکسته شنیده ای که صدف با همه شکیبایی چو تنگ حوصله گردید از گهر گذرد فتاده خضر به گرداب زندگی عمریست دعا کنید از این ورطه خطر گذرد . |
به بزم دهر نگر شمع سان حیاط مرا
که خنده ام به لب و اتشم ز سر گذرد مرا چه منع کنی محتسب ز باده ناب گذار تا که به مستی حیاط در گذرد نه من به پیش فلک سر کنم نوید فرو نه از گناه من این چرخ کینه ور گذرد. |
محمد موسی نهمت ت 1311 اهل کابل زبانهای عربی اردو فرانسه انگلیسی خوب می داند و با زبان روسی اشناست فارغ التحصیل دانشگاه فرانسه:
اهنگ وداع: ریزه ریزه می چکد از نرگسش در خوشاب از دویدن عاقبت لغزید بر روی گلاب شبنم به روز بارید اندر فروغ خورشید در چشمه ای ز سیماب چشم ستاره رخشید چون ننالد دل که گردد از برش دلبر خدا بعد از این بیگانه می گردد دریغا اشنا چون تار دل بلرزید اهنگ غم تراوید صوت حزین امد در کاینات پیچید. |
الوداع ای دلستان ای مهر امید و سرور
خیره سازد شام ظلمت چشم من ای موج نور چون مرغ غصه نالید اندوه به خود ببالید اشباح رنج و محنت گرد سرم برقصید. |
سرود پاییز:
زمرد حل شده در اب زر به به دست خزان چکیده هر طرفی روی برگهای شجر کشیده خامه نقاش رازهای زمان بهر صحیفه ز غم چهره ای بدین منظر پاییز دل گزایی مانا که غم فزایی از دیدن رخ تو شد چشم باغ خیره. |
گلاب ریخت ز هم داد عطر خود به صبا
به زندگی و به مهر و به عشق گفت سلام تبسمی به لبش نقش بست وقت فنا دریغ کس ننمود ارزوی خویش تمام بلبل بیا کجایی مانا که بی وفایی سازی به وقت مردن یا یک نگاه خیره. |
سلیمان لایق ت 1309 علاقه مندی ناصر خسرو مولانا خواجه شیراز :
در انتظار بهار: باز ابر سیه عصاینگر قامت از سلسله کهسار کشید دخت زیبای فلک مهر زرین پرده بر اتش رخسار کشید نیلگون بحر فلک طوفانیست موج های سیه اشفته تر است چهره سرد زمین اندوهبار باد در بادیه ها نوحه گر است. |
غزنین خاموش:
ای غزنه ای خرابه خاموش و بی صدا ای کشتی شکسته دریای روزگار ایا کجا شدند ان جنگاوران ان های و هو گران انها که از تخار و هری تا به مرز هند با خون خلق شهرت خود را نوشته اند ان خادمان دولت و ایین غزنوی مداح دامغانی و استاد عنصری ان خواجه بزرگ ان جمع افسران و انجمله شاعران در خاکهای غم زده در زیر تپه ها ایا کجا به خواب ابد ارمیده اند. |
| اکنون ساعت 06:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)