behnam5555 |
02-03-2010 08:37 AM |
جان در خزانه ایزد است ,جانشینی حاتم طایی
جان در خزانه ایزد است
امیر ابوالعلا را گفت :تا آنجا رود و خبری بیاورد،
بوالعلا آمد و مرد افتاده بود، چیزها که نگاه بایست کرد و نومید برفت و امیر را گفت:
«زندگانی خداوند دراز باد، بونصر برفت، بونصری دیگر طلب باید کرد.»
امیر آوازی داد با درد گفت: «چه میگویی!»
گفت: «این است که بنده گفت و در یک روز و یک ساعت سه علت صعب افتاد که یکی از آن نتوان جست و جان در خزانه ایزد است.»
[تاریخ بیهقی، ص596]
جانشینی حاتم طایی
در اخبار آمده چون حاتم طایی فوت کرد، برادر حاتم از مادرش درخواست کرد؛ حال که حاتم فوت کرده او بر جای حاتم نشیند و مردم مستحق و بیچاره را روزها از سفره خانه ، غذا هدیه کند.
مادرش مخالفت کرد و گفت: ای نور چشم من تو نمی توانی جای حاتم را پرکنی، چرا که وقتی حاتم کودک شیرخواری بود و سینه مرا می مکید، هر گاه کودکی وارد می شد، سینه را رها می کرد تا من به آن کودک هم شیر بدهم، اما تو هر گاه مشغول شیر خوردن بودی ، اگر کودکی وارد می شد دست بر سینه دیگر من می نهادی که به آن کودک شیر ندهم،
هر چه مادر با دلیل و برهان خواست فرزندش را از این کار منع کند که جای حاتم ننشیند، برادر حاتم قبول نکرد. بالاخره رفت و جانشین حاتم شد.
درویشی مستمند آن روز هفت بار در جامه های مختلف به سفره خانه آمد و جیره دریافت کرد، برادر حاتم در آخرین مرحله درویش را به گوشه ای کشید و گفت:
ای مرد نزد خود نگویی این برادر حاتم است و امروز اولین روزی است که بر جای برادر نشسته و حساب و کتاب دستش نیست، با این بار که غذا گرفتی امروز هفت بار از من جیره دریافت کرده ای .
درویش گفت: ای مولای من، من سی سال در حیات برادرت هر روز هفت بار جیره می گرفتم، یک دفعه به روی من نیاورد ولی امروز تو در روز اول مرا رسوا کرده و خطایم را به رخم کشیدی.
وقتی این واقعه را برادر حاتم برای مادرش بیان کرد، مادر گفت:
گفتم تو نمی توانی جانشین حاتم شوی..!
|