![]() |
نقل قول:
در مورد پاراگراف اول تون بگم که اصلا چیزی به اسم غریزه رو می تونی بزاری کنار. شما از غریزه به عنوان یه چیز پست نام می بری که من فکر نمی کنم این طوری باشه. ببین دوست گرامی. با یه مثال توضیح می دم. بچه ی کوچیک وقتی به دنیا میاد وقتی گرسنه میشه گریه می کنه. درسته؟ ما می گیم که این کارش غریزیه(چون نه آموزشی دیده و نه عقلش کار می کنه که بفهمه باید چی کار کنه) اما یه جور دیگه هم میشه به قضیه نگاه کرد. تعریف دانش چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دانش رو می شه این طور تعریف کرد: دانش به معنای انتظاره. یعنی وقتی شما انتظار دارین که یه اتفاقی باید بیفته یعنی شما دانشی دارین که می دونین نتیجه ی فلان کار بهمان چیزه. یعنی همون بچه ی کوچولو می دونه که اگه گریه کنه بهش غذا می دن. یا به عبارت دیگه بچه ی تازه متولد شده از نوعی دانش برخورداره. پس از این به بعد می تونین به جای غریزه از لفظ دانش استفاده کنین و می بینین که به هیچ وجه هم چیز بی ارزش و پستی نیست. تازه میگن که ثابت شده ما با همه ی دانش خود متولد میشیم و به مرور دانشمون فعلیت پیدا میکنه. اصلا کاری ندارم که عشق غریزی هست یا نه فقط خواستم بگم حتی اگر غرایز رو فصل مشترک انسان و حیوان بدونیم اصلا چیز پست و بی ارزشی نیست چون دقیقا ماهیتی مشابه دیگر دانش های انسان داره. |
در مورد خداوندگار روم یا همان مولانا ، من چون در بهترین حالت حفظ شعرم افتضاحه ، الان مضمون شعرش یادمه که میگه روابط بین جنس مذکر و مونث برای حفظ بقاست و عشق نیست ( عشق از نظر مولانا رو هم که فکر می کنم لازم نباشه توضیح بدم چون دیگه همه ی دنیا می دانند ) .
من توهینی به غریزه نکردم ، فقط گفتم اینی که بهش میگن عشق یه واکنش طبیعی و غریزیه که بین ما جانوران مشترکه و بهتره عقل گرا و مدرن باشیم و این تلقین های چندین هزار ساله رو بذاریم کنار . از توضیح کاملا درست شما هم ممنون خیلی ببخشید چهارپایان مثل حیوان دوست داشتنی به اسم خر هم برای غذا ، باز هم ببخشید جفتک می اندازند و گاز می گیرند . حیوان اصلی هستی گوسفند ، پرندگان مثل فنچ و قناری و بلبل ( چون داشتم ) و تقریبا همه ی جانوران این رفتار رو دارند و در ادامه ی همین رفتار آن ها با این تعریف عاشق هم می شوند . |
نقل قول:
قسمتي از مثنوي معنوي , دفتر ششم , بخش بيست و هشتم توبه کردم و عشق همچون اژدها توبه وصف خلق و آن وصف خدا عشق ز اوصاف خدای بینیاز عاشقی بر غیر او باشد مجاز زانک آن حسن زراندود آمدست ظاهرش نور اندرون دود آمدست چون رود نور و شود پیدا دخان بفسرد عشق مجازی آن زمان عشق ربانیست خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ظلال مصطفی زین قصه چون خوش برشکفت رغبت افزون گشت او را هم بگفت مستمع چون یافت همچون مصطفی هر سر مویش زبانی شد جدا مصطفی گفتش که اکنون چاره چیست گفت این بنده مر او را مشتریست هر بها که گوید او را میخرم در زیان و حیف ظاهر ننگرم کو اسیر الله فی الارض آمدست سخرهٔ خشم عدو الله شدست ... .. . |
نقل قول:
تا کی کنار گیری معشوق مرده را جان را کنار گیر که او را کنار نیست |
به نظر من:
عشق يعني لحظه هاي التهاب عشق يعني لحطه هاي ناب ناب عشق يعني ديده بر در دوختن عشق يعني در فراقش سوختن عشق يعني انتظار و انتظار قشنگ بید... دمت جیز... |
نقل قول:
اشتباهه ولی قرار نیست همه چیز عقلانی باشه. چیز های فرا عقلی هم وجود دارن. مثل همین احساسات. یا غرایز جنسی. دوست داشتن یک گل و .... |
نقل قول:
پس به نظرم معني عشق از بيان آدميزاد بيرون هست و همونطور كه گفتي فرا عقليست. و تا وقتي در اين كالبد و جسم هستيم راهي به اون نا كجا آباد عشق نداريم ..مگر از حدس و گمان و خيال و وهم يا خواب يا غيره و غيره ولي غرايز جنسي كه فرمودي فرا عقلي و حتي عقلي هم نيست بلكه پست تر از همه اينها هست .... در كل به نظرم هدف خلقت انسان , رسيدن به همون مرتبه ي عشق هست و رها شدن از بند حصاري كه عقل و اين غرايز به دور انسان كشيده اند. |
نقل قول:
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و من رفته ام بارها... عشق-البته از نظر من- عین آزادیه، ممکنه آدم رو اسیر کنه در ظاهر ولی همون طور که آریاناجان گفت آدم رو از جسم زمینی و تعلقات مادی رها می کنه عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد... |
نقل قول:
|
نقل قول:
يونس جان به هر حال هر كس عقيده اي داره ..براي مثال مولانا و محي الدين ابن عربي كه در يك زمان زندگي ميكردند و از زمان خودشون تا به الان اسم و رسمي داشتن و دارند ..اما با هم هيچ رابطه اي نداشتند ..چون مولانا مخالف فلسفه بود و همه چيز رو در عشق ميدونست ...اما ابن عربي فلسفه و عشق رو با هم آميخته بود...به هر حال به نظرم يا بايد راحت زندگي كرد و چشمها رو بست روي حقيقتي كه پنهان شدس... يا بايد به اون حقيقت رسيد و اطمينان كرد به چيزي كه چشم نميبينه و عقل درك نميكنه اما روح به دنبال اون حقيقت هست و ميبينه.. اگر لحظه اي در سكوت محض روح رو در اختيار خودش بگذاريم..فكر كنم پي ببريم كه تشنه ي اون حقيقت هست....و از دست ما و عقل و انديشه و زمين و آسمان و هر بندي و هرچيزي كه تعريف شده هست فراريست. |
اکنون ساعت 03:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)