نميدونم درباره كار هديه تهراني چي بگم!
نه ميشه گفت كار درستي كرده نه ميشه گفت كار اشتباه! اما نظر شخصي من اينه كه فرش قرمز نصيب هركسي نميشه! حالا كه فرصتي شده كه پاش رو روي اين فرش بزاره! اونم تو ايران! واقعاً بي لياقتيه كه نرفت! به گمان خودش كار درستي كرده كه به فرهنگ كهنه ايراني احترام گذاشته و به غربي بازي بي اعتنايي كرده! فرش قرمز ربطي به فرهنگ ايراني يا غربي نداره! يه جور احترامه يه جور مراسمه رسمي سينماست! تو سينماي جهان! حامد بهداد هم كم نيست... اما رفت! هديه تهراني بعد از غيبت چند ساله ش اينكار زشت ترين كاري بود كه ميتونست بكنه! |
به نظر من کار کاملا درستی کرد
حامد بهدادم قابل مقایسه با خانم تهرانی نیست خودشم گفت من به کسی قول نداده بودم که بیام در ضمن به نظرش کار درستی نبود و انجامشم نداد به نظر من هم درست نیست مشکل سینمای ما نداشتن فرش قرمز نبود که حالا مثلا با فرش قرمز بخوان درستش کنن به جای اینکارا برن خیلی چیزای دیگه ای که مشکل دارن و ریشه ای هم مشکل دارن رو درست کنن |
بازی با ذهن تماشاگر را دوست دارم
علیرضا امینی، کارگردانی که این روزها فیلم سینمایی «هفت دقیقه تا پاییز» را روی پرده سینما دارد در گفتوگو با ما تاکید کرد علاقهمند است در فیلمهایش به ذهن و تفکر و تماشاگر نفوذ کند.
«هفت دقیقه تا پاییز» را باید سرآغاز قصه گویی علیرضا امینی در سینمای ایران به حساب بیاوریم. او با فاصله گرفتن از سینمای مورد علاقه خود - سینمای ضدقصه و مستندگون - با «هفت دقیقه تا پاییز» روایتگر قصهای نفسگیر، جذاب و البته تلخ شد تا سینمای ایران را با وجه دیگری از تواناییهای خود آشنا کند. امینی در برابر پرسش ما راجع به سبک و سیاق مورد علاقهاش در فیلمسازی و فاصله گرفتن از این نوع سینما در «هفت دقیقه تا پاییز»، با شدت و هیجانی وصفناپذیر این فیلم را ملهم از همان سینمای مورد علاقه خود دانسته و فاصله گرفتن از علائقاش در فیلمسازی را رد میکند. «هفت دقیقه تا پائیز» از روز چهارشنبه 26 خرداد اکران خود را در گروه آفریقا و مجموعاً 51 سینمای تهران و شهرستانها آغاز کرد. به همین مناسبت گفت و گویی با کارگردان فیلم ترتیب دادیم که در ادامه میخوانید. اجازه بدهید از همین ابتدای کار برویم سر اصل مطلب؛ ظاهراً به روال آثار قبلیتان باز هم بدون فیلمنامه سر صحنه رفتهاید؟ اتفاقاً این بار فیلمنامه داشتیم اما خب، آنچنان کامل نبود. در واقع وقتی فیلم کلید خورد چیزی در حدود 60 صفحه از فیلمنامه آماده بود، اما بعد از ورود علیرضا نادری به گروه و تغییر و تحولی که در سیر روایت صورت پذیرفت، از دقیقه 60 به بعد را همزمان با فیلمبرداری و روز به روز نوشته و سر صحنه میبردیم. در خصوص تاثیر علیرضا نادری بر فیلمنامه و تغییرات حاصل از این حضور توضیح بدهید. واقعیت این است من و محسن تنابنده در جایی از کار به این نتیجه رسیدیم لازم است یک ناظر بیرونی در خصوص فیلمنامه و روندی که تاکنون طی کرده اظهار نظر کند. علیرضا نادری در این مرحله به ما پیوست و اولین ثمره حضورش کنار گذاشتن ایده اپیزودیک گرفتن فیلم بود. ما از ابتدا قصدمان بر این بود هر دو زوج درون فیلم (هدیه تهرانی و محسن تنابنده - حامد بهداد و خاطره اسدی) را در موقعیت تصادف و مرگ بچههایشان قرار دهیم. یعنی در اپیزود اول شاهد مرگ بچه یک زوج بودیم و در اپیزود دوم با عوض شدن موقعیت شاهد مرگ بچه زوج دیگر. نادری به ما پیشنهاد کرد بعد از حادثه تصادف و مرگ بچه تنابنده و تهرانی داستان را ادامه داده و و به عقب باز نگردیم. یکی از حسنهای پیوستن علیرضا نادری به گروه ما منسجمتر شدن قصه و ایدههای ما بود. با توجه به وضعیت و حال و روز اکران عمومی فیلمهای قبلی شما، امروز نباید اعتراضی داشته باشید اگر بگوییم «هفت دقیقه تا پاییز» آشتی علیرضا امینی با گیشه است. شما واقعاً فکر میکنید علیرضا امینی با جذب مخاطب و رونق گیشه فیلمهایش مشکلی دارد؟ کدام کارگردان است که دوست نداشته باشد فیلمش خوب اکران شود. حقیقت این است که سینماگران ایرانی برای بدست آوردن یک اکران خوب و معقول، مجبورند برخی موارد را رعایت کنند. وجود یک داستان جذاب، حضور ستارگان، به کارگیری تبلیغات مناسب و ... را میتوان جزو موارد کلیدی این قید به حساب آورد. من از همان ابتدا که وارد سینما شدم همه اینها را میدانستم اما همیشه حرفم این بود که سینما برای من پشت دوربین ایستادن و کات دادن و ... نیست. من باید به آن نگاه و خواست مطلوب خودم نزدیک میشدم. همه آن فیلمهایی که به قول شما حال و روز خوبی در اکران پیدا نکردند من را در رسیدن به این نگاه کمک کرده است. علیرضا امینی بر خلاف آثار قبلی خود، در «هفت دقیقه تا پاییز» جمعی از هنرپیشههای حرفهای سینمای ایران را مقابل دوربین به بازی گرفت. چرا به مانند فیلمهای گذشته خود از نابازیگرها استفاده نکردید؟ البته من قبلا هم با بازیگران حره ای کار کردم مثل خانم هانیه توسلی ،آقای هاشم پور.جواب این سوال کاملاً روشن است. «هفت دقیقه تا پاییز» به بازیگرهایی نیاز داشت که بتوانند نقشهای سخت موجود در داستان را بیلکنت بازی کنند و این مهم از نابازیگرها بر نمیآمد. سابقه هدیه تهرانی، حامد بهداد، محسن تنابنده و خاطره اسدی در سینما، این دلگرمی را به ما میداد که مشکلی در اجرای نقشها پیش نخواهد آمد. اکثر این نامها سوابق روشنی در تئاتر دارند و هدیه تهرانی با حضور در بیش از 25 فیلم سینمایی همه تجربه خود را بر سر «هفت دقیقه تا پاییز» گذاشت. شما در سطور پیشین به نوعی اعتراف کردید که باز هم بدون در دست داشتن فیلمنامه کامل بر سر صحنه فیلمبرداری رفتهاید. عکسالعمل بازیگران حرفهای فیلم شما در قبال این حقیقت چگونه بود؟ مطمئن باشید اتفاق وحشتناکی رخ نداد. اتفاقاً میخواهم بگویم این شیوه و نوشته شدن یک سوم پایانی فیلمنامه در حین فیلمبرداری برای آنها هم تجربه خوبی بود. این موضوع برای شخص من موضوع جدیدی نبود اما باعث شد همه ما به نوعی درگیر فیلمنامه شویم. اینکه در تمام طول مدت فیلمبرداری عوامل اصلی و تاثیرگذار یک فیلم درگیر فیلمنامه باشند و هرکدام ایده و طرحی جدید برای ادامه کار ارائه دهند، برای افراد حاضر در سر صحنه «هفت دقیقه تا پاییز» تجربه جدید و جالبی بود. تا قبل از وقوع تصادف هیچ کس تصور نمیکرد قرار است چنین سرنوشتی برای قهرمانان داستان رقم بزنید. هنگام فیلمبرداری به این فکر نیفتادید با کمی زمینهچینی به این صحنه برسید؟ از اول هم قصدم این نبود که در خصوص بروز فاجعه به تماشاگر پیشآگاهی خاصی بدهم. تا قبل از وقوع تصادف همه چیز در یک سیر و روال عادی به جلو میرود. پس از تصادف است که همه چیز به هم میریزد و من تعمد داشتم و می خواستم فشار ناشی از این مصیبت به تماشاگر منتقل شود. از بعد تصادف تماشاگر با غم و درد شخصیتهای فیلم شریک میشود. اگر بخواهم کاملتر جواب بدهم باید بگویم همه تلاشم خود را کردم تا چرخشی که داستان بعد از وقوع تصادف پیدا میکند ناگهانی و غیرقابل انتظار باشد. داستان زوج حامد بهداد و خاطره اسدی به نوعی تماشاگر را دچار سردرگمی میکند. نمیخواهم بگویم قصد گول زدن تماشاگر را داشتهاید، اما تا بخشی از داستان این تصور پیش میآید که موضوع اصلی «هفت دقیقه تا پاییز» حول محور مشکلات این زوج است. ما نمیخواستیم قصه اصلیمان را لو برود. ما ابتدا ذهن تماشاگر را به سمتی دیگر فرستادیم و سپس با نشان دادن داستان اصلی غافلگیرش کردیم. در زندگی همه ما این روند وجود دارد. در ابتدا همه چیز معمولی و عادی به راه خود میرود اما بروز یک حادثه به ناگاه داستان زندگی را به کل عوض میکند. این خود زندگی است و باید آن را باور کرد. هدیه تهرانی پس از مدتها غیبت خودخواسته از سینمای ایران، با «هفت دقیقه تا پاییز» حضوری جدی در سینمای بدنه و مخاطب پسند ایران داشت. شما و هدیه تهرانی به چه شکل در «هفت دقیقه تا پاییز» به هم رسیدید؟ راحتتر از آنچه فکرش را بکنید. هنگام نوشتن فیلمنامه به حضور او در فیلم فکر کرده بودم اما امید زیادی هم نداشتم. آقای ساداتیان تهیهکننده فیلم پیشنهاد داد ملاقاتی با هم داشته باشیم و این ملاقات بیشتر از دو ساعت طول نکشید. هدیه تهرانی داستان را پسندید و همه چیز تمام شد. من به تواناییهای هدیه تهرانی مطمئن بودم و میدانستم میتواند همه آن چیزی را که در ذهن دارم اجرا کند. حضور حامد بهداد در هر فیلمی پیش زمینهای در ذهن تماشاگر ایرانی میسازد که خیلی هم بیربط نیست. شخصیتی عصبی، غیرقابل پیشبینی و البته غیرقابل کنترل. نگران این پیش زمینه ذهنی نبودید؟ بازی بهداد در «هفت دقیقه تا پاییز» کاملاً کنترل شده است. او فهمیده بود شکی را که نسبت به همسرش دارد باید خیلی درونی بروز دهد و البته کار آسانی هم نبود. او نقش شخصیتی شکست خورده را بازی میکرد که به همسرش شک دارد و از طرفی بچه باجناقش هم مرده است. طبیعتاً او دیگر نمیتواند این ناراحتی خود را بیرونی کند، چون به قدری مصیبت آن طرف قضیه زیاد است که خواه ناخواه مجبور است کوتاه بیاید. به نظر میرسد برخی چیزها در فیلم بیش از حد نیاز پوشیده مطرح میشوند. بطور مثال داستان خیانت خاطره اسدی به همسرش یا داستان ارتباط محسن تنابنده با همسر همکارش. تقریباً اکثر قریب به اتفاق انسانها در زندگی خود رازهایی دارند که ممکن است هیچ وقت فاش نشوند. ویژگی اصلی رازهای فوق این است که بسیار شخصی هستند. استفاده از این نوع المانها باعث میشود ذهن تماشاگر شروع به تجزیه و تحلیل کند. من این بازی با ذهن تماشاگر را دوست دارم. اینکه تماشاگر باوری را برای خود بسازد و البته هیچ حجتی هم در پذیرشآن نداشته باشد. داستان خاطره اسدی و شک شوهرش به او از جمله این موارد هستند. اینکه شما بیایید و همه گرهها را باز کنید قطعاً مورد پسند تماشاگر امروزی نیست. از عوض کردن پایانبندی فیلم و تفاوت نسخه جشنواره و نسخه اکرانی «هفت دقیقه تا پاییز» بگویید. ما یک پایان برای قصه همه شخصیتها داشتیم. هدیه وقتی برای بچهاش تولد میگیرد داستانش تمام شده است. داستان محسن تنابنده وقتی که میفهمیم او شوهر دوم هدیه است و بچه هم بچه خودش نیست تمام میشود. داستان خاطره اسدی هم جایی تمام میشود که چک پولها را از داخل کیف بیرون میآورد. همه این شخصیتها یک نقطه پایان در داستان داشتند. ما برای پایان فیلم هم چند صحنه مجزا فیلمبرداری کردیم و با توجه به مشورتهای انجام شده، نتیجه این شد که از پایان خاموش کردن شمع استفاده کنیم. در این پایان با فوت کردن شمع همه چیز تمام میشود. موضوع اینجاست پایانی که در جشنواره به نمایش درآمد، به نوعی پایان باز بود که تماشاگر ایرانی زیاد با ان ارتبط برقرار نمیکند. در خصوص اتهام تاثیرپذیری از آثار اصغر فرهادی چه دفاعی دارید؟ من قبلاً هم این را گفتهام و باز تکرار میکنم؛ باعث افتخار است اگر فیلم من فقط کمی به آثار اصغر فرهادی نزدیک شده باشد اما واقعیت چیز دیگری است. پروانه ساخت «درباره الی» چهار ماه بعد از پروانه ساخت فیلم ما صادر شده است. به لحاظ ساختاری هم «هفت دقیقه تا پاییز» هیچ شباهتی به هیچ کدام از فیلمهای اصغر فرهادی ندارد. فیلم من به لحاظ ساختار و روایت اثری کاملاً متفاوت از «چهارشنبه سوری» و «درباره الی» است. فیلم شما بسیار تلخ شده است. نگران عکسالعمل تماشاگرها در هنگام اکران نبودید؟ تلخی «هفت دقیقه تا پاییز» از آن نوع نیست که تماشاگر را نارحت و افسرده از سالن سینما خارج شود. من آنقدرها هم به تماشاگر ایرانی بدبین نیستم. «درباره الی» فیلم شادی نبود ولی بیشتر از یک میلیارد تومان فروخت. تلخی فیلم من ممکن است مخاطب را به گریه بیندازد اما این گریه آخرش به آرامش ختم میشود. سئوال آخر؛ در خصوص آینده فیلمهای اکران نشدهتان چه تصوری دارید؟ «نامههای باد»، «زمان میایستد» و «فقط چشمهایت را ببند» هنوز راهی به اکران پیدا نکردهاند. خیلی نگران این موضوع نیستم؛ این فیلمها تاریخ مصرف ندارند و بالاخره روزی به نمایش در خواهند آمد. |
یادداشت امیر قادری درباره حرفهای هدیه تهرانی و مراسم فرش قرمز سایت "سینمای ما"
نقل قول:
تا کی قرار است این مردم را عقبمانده نگه داریم؟ امیر قادری: امیدوارم فردا سر فرصت دربارهاش بنویسم، اما فعلا همین قدر بگویم که پاسخ هدیه تهرانی این نیست. ایشان نیامده سر مراسم فرش قرمز؛ بعد عوض این که درباره آمدن یا نیامدناش صحبت کند و این که قولی داده یا نداده، به سنت معمول این مملکت، رفته سراغ پند و اندرز که اصلا با توجه به شرایط مملکت لیموزین سوار شدن و روی خط قرمز قدم زدن را صلاح نمیداند. این چه حرفی است آخر؟ چرا همه دنیا بتوانند و ما نتوانیم؟ تا کی قرار است این مردم را کتک خورده و تو سری خور ببینیم؟ |
|
من خنده م گرفت از این کار
واسه خودشون فرش قرمز پهن کردن ؟ من هیچ مشکلی برای مراسمی که غربی هم باشه ندارم کیک تولد و مراسم جشن تولدم ایرانی نیست اما خیلی هم خوبه و هر چیز دیگه ای هم که خوب باشه من به خاطر اینکه غربی باشه رد نمیکنم اما واقعا چطور این همه ادم با این حرکت خودشون رو دست کم گرفتند ؟ مثل اینه شما اصلا اینقدر هنر نداشته باشی اسکار بگیری اونوقت واسه خودت مراسم اسکار محلی با همون شکل جایزه درست کنی . خودت واسه خودت فرش پهن کنی ؟ اونم با همون رنگ ! خب این کمبود نیست ؟ این دست کم گرفتن خودت نیست ؟ یاد بچه هایی که موبایل پلاستیکی واسشون میخرن میفتم یا کامیون پلاستیکی . بله اینکه بگی واه واه واه من کاری که مال غربی هاست نمیکنم نهایت کوتاه فکری و تحجره غرب و غیر غرب نداره خوب و بد داره معیار خوبی و بدیه نه غربی و غیر غربی این یه جور تحقیر برای سینما و سینماگرای ماست به نظر من بله ما خیلی عقب تر از سینمای جهانیم در عین اینکه سینماگرای بزرگی داریم ولی اخه چرا خودمونو تحقیر کنیم فرش قرمز در سینمای ایران، یک شوخی بزرگ!! من هم میگم خوب کاری کرده خانم تهرانی . قطعا خانم تهرانی میدونسته که توی جمعی که اینطور فکر میکنند و به خودشون اجازه میدن حرف بزنن : نقل قول:
|
گلايههاي تهيهكننده «هفت دقيقه تا پاييز» از تلويزيون
تهيهكننده «هفت دقيقه تا پاييز» از عدم همكاري تلويزيون در زمينهي تخفيف مناسب براي پخش تيزرهاي
اين فيلم گلايه كرد. سيد جمال ساداتيان در گفت وگو با خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: انتظار داشتيم در وضعيت كنوني كه نمايش فيلمها همزمان با برپايي مسابقات جام جهاني شده است، صداوسيما به كمك سينما بيايد، اما متاسفانه هيچگونه تسهيلاتي براي پخش تيزر فيلمها در نظر گرفته نشده است. وي افزود: در سه روز تعطيلي گذشته پخش تيزر از تلويزيون براي رفتن مردم به سينما ميتوانست بسيار موثر باشد، اما تيزر فيلم ما اصلا پخش نشد. با توجه به زيادبودن هزينه بيلبوردها و تبليغات شهري همچنان اميدواريم تلويزيون براي پخش تيزر فيلمها تخفيفات خوبي را قائل شود. ساداتيان با اشاره به فروش فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» گفت: در روز پنجشنبه 18 ميليون فروش داشتيم كه مجموع فروش فيلم به 104 ميليون در 18 سينما رسيده است. وي دربارهي اضافهشدن سالنهاي نمايش اين فيلم اظهار داشت: رغبت چنداني براي اين كار نداريم و اكران فيلم در پرديسهاي سينمايي بسيار موثرتر است و تاكنون نزديك به 80 درصد فروش فيلم هم در اين پرديسها بوده است. |
و درد هنوز ادامه دارد...
امير عباس صباغ: «هفت دقيقه تا پاييز» يك اتفاق مركزي و پرتعليق دارد كه فيلم را به دو نيمه قبل و بعد حادثه (هم به لحاظ فرم
و هم به لحاظ قصه) تقسيم ميكند. قبل از تصادف، روايتي كلاسيك و معمول از زندگي دو زوج جوان ميبينيم كه اولي (نيما و ميترا) زندگي به ظاهر آرام و بيدغدغهاي دارند و پناهگاه زوج دوم (فرهاد و مريم) هستند. در اين نيمه، فيلمساز با فوكوس روي مشكلات و تناقضات رفتاري زوج دوم، آنها را محور قصه قرار ميدهد. با پيشروي داستان و پس از تصادف، زندگي آرام نيما و ميترا در وضعيتي تكاندهنده قرار ميگيرد و فيلمنامه با چرخشياشكار، تمركزش را (هر چند نامنسجم) روي نمايش بحران پيش آمده و تاثيرش بر زندگي ميترا، ميگذارد. البته به موازات اين، با ورود به جزئيات روابط ميان فرهاد و مريم درمييابيم كه آنها حتي از برقراري يك ديالوگ ساده نيز عاجزند و بعد از ردوبدل شدن هر جمله، ديالوگشان تبديل به مونولوگي تحقيرآميز عليه ديگري ميشود. در نيمه دوم، مخاطب برخلاف روايت ساده نيمه اول با روايتي پيچيده و تودرتو مواجه است كه فيلم را به درامي روانشناسانه تبديل ميكند. پيغام تلفني و حضور چندباره زن سعيد (مخصوصا حضورش در مراسم سارا و نگاه معنادارش به اتاق ميترا) يا نشان دادن چك پولهاي داخل كيف مريم كه معلوم نيست چگونه بدست آمده، دو تكه اصلي اين پازلاند كه مربوط است به خيانت مرد به زن و ديگري خيانت زن به مرد. در نيمه اول ميترا زني پرقدرت است كه پا به پاي همسرش زندگي را اداره ميكند و نيما همسري ايدهآل براي ميتراست، اما در نيمه دوم ميترا را زني شكننده ميبينيم كه تاب پذيرش واقعيت را ندارد و از قبول حقيقت گريزان است، علاوه بر اين نيما نيز همسر نيمه اول نيست، شك و ترديد تماشاگر نسبت به او، چاشني شخصيتاش شده، نيما يكي از پر ابهامترين و مرموزترين كاراكترهاي مرد سينماي ايران است، كاراكتري درونگرا كه تا انتهاي فيلم متوجه درون رمزآلودش نميشويم. حتي در سكانس تصادف كه در پي كمك براي نجات ساراست (و بازي فوقالعادهاي را از محسن تنابنده شاهد هستيم) با وجود تمام شوك و استرسي كه در سيمايش موج ميزند، از بازي كنترل شده و دقيقاش فاصله نميگيرد. قبل از اين حميد فرخ نژاد را در «چهارشنبه سوري» در قالب كاراكتري مرموز ديده بوديم، اما انتهاي فيلم به گونهاي بود كه جاي هيچ ابهامي براي مخاطب نميماند، اما در اينجا هر چه به پايان فيلم نزديكتر ميشويم ترديدهايمان نسبت به نيما افزوده ميشود. آيا مرگ سعيد ارتباطي به او داشته؟ يا اينكه چرا موقع نجات دادن بچهها اول امين را نجات داد؟ اين بهخاطر معرفت و اخلاق اوست يا عمدا پسر رفيقاش را به دختر ميترا ترجيح ميدهد؟ البته بعد از حذف سكانس پاياني، در مقايسه با نسخه جشنواره حجم اين ابهامات كاهش يافته است.در نسخه جشنواره سكانس پاياني بعد از شب تولد است، سكانسي كه نميدانيم مربوط به چه زمانيست، فرداي تولد؟ يكي دو هفته بعد؟ هر چه باشد معلق بودن نيما در انتهاي فيلم همچون ابتداي آن و در ادامه حضور زن سعيد در پايين برج اين مفهوم به ذهن مخاطب ميرسد كه شايد نيما در برزخ انتخاب ميان ميترا و زن سعيد گرفتار شده و ميخواهد دست به انتخاب سرنوشتساز ديگري بزند. «هفت دقيقه تا پاييز»، نمايشيست عريان از طبقه متوسط. اگر سعيد و همسرش را زوج سوم داستان لحاظ كنيم، با كنار هم قرار دادن زندگي اين سه خانواده به شكننده بودن روابط ميان آنها و كلا بحران خانواده در چنين جامعهاي پي ميبريم. سعيد خودكشي ميكند، همسر سعيد سرگردان در هراس زيستن در جامعهايست كه بعد از مرگ شوهر، او را به چشم يك طعمه ميبيند. مريم دختري كه با رويايي عاشقانه زندگي مشتركاش با فرهاد را آغاز كرده بعد از 6 سال، زندگيشان به فروپاشي رسيده و فرهاد با ذهني آشفته از سوال و شك در پي نجات خانوادهاش از منجلاب است. در ميان اينها تنها زندگي معمول و عادي، زندگي ميترا و نيما بود كه آن هم با قرار گرفتن در چنين محيطي، شكنندگي و زودگذر بودن شاديهاي بزرگ و كوچكاش،آشكار ميشود. «هفت دقيقه تا پاييز» نشان ميدهد كه زندگي روزمره تا چه حد وابسته به روابطمان با ديگر مردم جامعه است و عملكرد و رفتارهاي ما چه تاثيري روي زندگي و سرنوشت ديگران دارد. اگر مريم آن روز وسايلاش را به خانه ميترا نميآورد، نه ميترا فيلمبردارياش كنسل ميشد و نه نيما مجبور ميشد قيد يك روز كارش را بزند تا براي جبران اين روز از دست رفته مجبور به قبول كار در خارج از تهران شوند. شغل نيما انتخاب هوشمندانهاي از طرف اميني بوده، شيشه پاككن برجهاي بزرگ، كسي كه بيشتر ساعات روزش (و به تبع عمرش) معلق ميان آسمان و زمين است، اين شرايط نمادي از موقعيت متزلزل طبقه متوسط است، آنها نه آسمان را دارند و نه زمين، نه رهايي و سبكبالي آسمانيها را دارند و نه اطمينان و صلابت زمينيها را. پس در ميان اين همه تلاطم و فشار خوشا به حال سارا كه با مرگش به آرامش ميرسد. يكي از ويژگيهاي فيلمنامه، تنهايي آدمهايش است، اوج اين مفهوم زماني ست كه ميترا جسد بيجان دخترش را به خانه ميآورد، همسايه آنها كه مرد عياشي است فارغ از اينكه چه اتفاقي براي آنها افتاده هراسان با نگاههاي دزدكي بيرون را ميپايد تا مبادا پليس سراغ او آمده باشد. در اين آپارتمان سرد و بيروح (به عنوان نمادي از زندگي شهري و مدرن) هركس چنان غرق در مشكلاتاش است كه به كلي ديگري را فراموش كرده است. فيلم با وجود همه ويژگيهاي مثبتاش از نكات متعددي ضربه خورده، كه مهمترين آن يكدست نبودن بازيها است، هرقدر بازي تنابنده و تهراني قدرتمند و تاثيرگزار درآمده، بازيهاي بهداد و اسدي در مقايسه با اين دو ضعيف و ناهمگون است. از ديگر نواقص فيلم، ديالوگهاييست كه ميان مريم و ميترا رد و بدل ميشود، اميني ميتوانست براي شرح شرايط مريم به طريق ديگري (مثلا در دادسرا يا بواسطه گفتوگو با دوست يا كسي كه شرايط زندگي مريم را نميداند) عمل كند و از دادن اطلاعات مستقيم به تماشاگر خودداري كند. نقص ديگر به مبهم بودن خودكشي فرهاد مربوط است، او سه روز فرصت دارد تا به حقيقت برسد، اصلا براي همين بيرون آمده اما چرا بايد بر اساس همان شايعاتي كه در زندان هم شنيده بود خودكشي كند؟ اگر اميني هنگام ساخت اين نكات ريز را هم مدنظر قرار ميداد امروز با اثري به مراتب بهتر مواجه بوديم. شش اثر تجربي صرف، كافي بود تا اميني در هفتمين تجربهاش به بلوغي برسد كه با نزديك كردن فرم و محتوا و گريز از سينماي ضد قصه موفق شود ذهنيتاش را به عينيت برساند. اميني با توجه به پيشينه تئاترياش، درام را به خوبي ميشناسد و با توجه به درك درستي كه از طبقه منتخباش داشته توانستهيكي از بهترين فيلمهاي سينماي اجتماعي اين سالها را (با وجود همه نواقص و ايراداتي كه دارد) بسازد. |
«هفت دقيقه تا پاييز»؛ آغازي دوباره براي عليرضا اميني
يك منتقد گفت: در مجموع «هفت دقيقه تا پاييز» اثري قابل تأمل است كه آغازي دوباره براي «عليرضا اميني» در سينماي ايران به
شمار ميآيد تا بتواند در كارهاي آتي، به قلههاي مرتفعتري برسد. http://media.farsnews.com/Media/8903...6/A0866307.jpg «غلامعباس فاضلي» مدير مسئول سايت سينمايي «پردهسينما» در مورد فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» ساخته عليرضا اميني، اظهار داشت: به نظر من فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» بيشترين موفقيت خود را مديون انتخابهاي هوشمندانه كارگردان آن است. اين مسئلهاي بود كه در آثار قبلي «عليرضا اميني» كم بود و امروزه اين هوشمندي به كمك وي آمده است. وي در ادامه افزود: ما در سينماي ايران دو دسته فيلم داريم كه به زندگي زن و شوهرها ميپردازند. دسته اول فيلمهايي هستند كه به قبل از ازدواج ميپردازند و گروه بعدي به فيلمهاي بعد از ازدواج روي ميآورند. وي گفت: فيلمهايي كه در مورد مسائل قبل از ازدواج است، معمولا منتهي به كمديهاي سخيف و سطح پايين ميشود اما فيلمهاي بعد از ازدواج فيلمهاي عميقتري در ميآيند. فاضلي تصريح كرد: يك بخش از موفقيت «عليرضا اميني»، انتخاب هوشمندانه است كه به موضوع و مسائل بعد از ازدواج ميپردازد. ضمن اين كه ما در چند سالي است كه در سينماي ايران از الگوي فاجعه دور ماندهايم اما در «هفت دقيقه تا پاييز» به وضوح مشاهده ميكنيم كه خانوادهاي با فاجعهاي دردناك مواجه ميشوند و تلاش ميكنند از بحران خارج شوند كه اين انتخاب هوشمندانه است. او گفت: اين برگ برندهها و در كنار آن انتخاب «هديه تهراني» (ميترا) كه چند سالي بود از دنياي بازيگري فاصله گرفته بود، موجب شده تا «عليرضا اميني» از آن سرگرداني و پراكندگي چند فيلم قبلي خود رها شود و حالا به «هفت دقيقه تا پاييز»ي برسد كه در مجموع فيلم قابل قبولي است و در كارنامه «عليرضا اميني» تا به حال بهترين فيلم كارنامه او محسوب ميشود. اين منتقد ادامه داد: «عليرضا اميني» قبلا در كارهايش، فيلمهاي تجربهگرا ميساخت كه از جمله آن ميتوان به فيلمهاي: «نامههاي باد»، «دانههاي ريز برف»، «زمان ميايستد»، «استشهادي براي خدا» و ... اشاره كرد كه در مجموع فيلمهاي معلقي بودهاند. به زبان ديگر اين نوع فيلمها، نه به طور خاص فيلمهاي هنري بودهاند، نه فيلمهاي اجتماعي بودهاند و نه متعلق به سينماي بدنه بودهاند. وي ادامه داد: «عليرضا اميني» مدام در حال تجربه كردن بود كه اين تجارب چشم انداز روشني براي او در برنداشت اما فيلم سينمايي «هفت دقيقه تا پاييز» اولين فيلم كارنامه او است كه چشمانداز روشني را براي او ترسيم ميكند و يك شروع دوباره براي او است كه به نظر من بخش زيادي از اين سهم نيز مرهون حضور «سيدجمال ساداتيان» (تهيه كننده) است كه به اين پروژه كمك شاياني كرده و سمت و سويي عالي بخشيده است تا فيلمساز در جهت ساخت يك فيلم حرفهاي حركت كند و حالا ميتوان با صراحت اعلام كرد كه درونمايه خانوادگي فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» درآمده است. فاضلي در ادامه در مورد بازيهاي فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» نيز اظهار داشت: در مجموع در اين فيلم، ما شاهد بازيهاي خوبي هستيم. به ياد دارم زماني كه فيلم «شوكران» ساخته «بهروز افخمي» به اكران عمومي در آمد در سكانس پاياني هنگامي كه «هديه تهراني» در حالي رانندگي بود و اشك ميريخت، مردم در سينما ميخنديدند، اما «هديه تهراني» (ميترا) بعد از سالها بازي خوبي از خود به جاي گذاشته است و در كنار آن «حامد بهداد»، «محسن تنابنده» و «خاطره اسدي» هم بازيهاي قابل قبولي ارائه كردهاند. اين منتقد در ادامه به ضعفهاي فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» اشاره كرد و افزود: اما با تمام تعاريف كه در بالا ذكر شد، «هفت دقيقه تا پاييز» تمام توان «عليرضا اميني» نيست و اين فيلم به عنوان يك مقدمه و آغازي دوباره در كارنامه «عليرضا اميني» است كه ثابت ميكند كه او روند رو به جلويي داشته است و برآيند اين كار را در كارهاي آتي او بايد مشاهده كنيم. فيلمنامه در حالت فعلي خيلي حالت سوگوارانه به خود گرفته است و به ابعاد شخصيتي كاراكترها نميپردازد. به طور مثال ميتوان به همان تكرار كاراكتر «حامد بهداد» (فرهاد) در نقشهاي قبلي اشاره كرد يا كاراكتر «محسن تنابنده» (نيما) كه فاقد جذابيت است اما تكميل شده اين كاراكترها در تمام ابعاد را ميتوان در كاراكتر «هديه تهراني» (ميترا) مشاهده كرد. فاضلي گفت: به نظر من فيلم سينمايي «هفت دقيقه تا پاييز» بايد بيشتر ايهام ميداشت. كدهايي كه در طول فيلم قرار دارد، مخاطب را با خود همراه ميكند و در نهايت قضاوت نهايي با خود تماشاگران است. در كنار آن در رابطه اين دو زوج، ما ظرافتي را مشاهده نميكنيم و اگر اين انتخاب هوشمندانه صورت نميگرفت، فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» با يك كستينگ ديگر تبديل به اثري پيش پا افتاده ميشد. او گفت: با همه اين تفاسير فيلم سينمايي «هفت دقيقه تا پاييز» اثري قابل تأمل است و همان طور كه عرض كردم مقدمهاي است براي افقهاي تازه در كارنامه «عليرضا اميني». سردبير سايت سينمايي «پرده سينما» در پايان اين گفتوگو در مورد مسائل فني فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» نيز اظهار داشت: در بحث نور و جلوههاي ويژه، كارهاي مثبتي را مشاهده ميكنيم اما «عليرضا اميني» در چيدمان ميزانسن، كار با نور، تصويربرداري و چيدمان بازيگران در يك قاب هنوز جاي كار زيادي دارد تا به تبحر «اصغر فرهادي» در «چهارشنبه سوري» و «درباره الي...» برسد و به پختگي نرسيده است. من اميدوارم كه در آينده كارهاي بهتري و پختهتري از او شاهد باشيم. |
اکنون ساعت 05:58 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)