![]() |
شاهرخ استخری با همه جور فیگوری عکس گرفته ، این عکس شاهرخ استخری هم از اون عکس با حالاست که خودش دوست داره! شاید اگه پیر بشه قیافش اینجوری بشه! توی سریال فاصله ها که خیلی مثبته و لی اینجا شبیه بچه شرا شده...
|
گفتگو با آرمان موسیپور، آهنگساز سریال «فاصلهها»
آرمان موسیپور متولد سال 54 و دانشآموخته موسیقی از آلمان است. پس از بازگشت به ایران، چند سالی در حضور فرهاد فخرالدینی و كامبیز روشنروان به كسب هنر پرداخت و از سال 76 كار حرفهایاش را آغاز كرد. اولین كارش، ساخت موسیقی فیلم «حملهدار» بود كه با سریالهای تلویزیونی یا آثار سینمایی چون قصههای شهرك سینمایی، قتل آنلاین، گیلعاد، آخرین دعوت، مسیح و هوش سیاه ادامه پیدا كرد. موسیقی متن سریال «دلنوازان» باعث شهرت و محبوبیت این آهنگساز نزد بینندگان تلویزیون شد و بعد از آن بسیاری از كارگردانان سراغش رفتند كه به گفته موسیپور این استقبال، وسواس او را در پذیرش كار افزایش داده است. در حال حاضر علاوه بر مجموعه تلویزیونی «تاوان»، سریال فاصلهها نیز با آهنگسازی آرمان موسیپور در حال پخش از شبكه 3 سیماست كه ما به همین بهانه گفتگویی را با وی انجام دادهایم. وقتی پیشنهاد ساخت موسیقی فیلم یا سریالی به شما میشود، معیار پذیرش شما برای انجام آن كار چیست؟ اگر با كارگردان كار از قبل آشنا باشم و باهم سابقه همكاری داشته باشیم، خب راحتتر میتوانم تصمیم بگیرم، اما با این حال ملاك اصلی انتخاب من، خود سریال یا فیلم است كه از سطح هنری و حرفهای مناسبی برخوردار باشد.برای همین برای همكاری با كارگردانان جوانتر، فیلمنامه را باید بخوانم، كار را ببینم و بعد تصمیم بگیرم. این كه اثر در كدام ژانر باشد در تصمیم شما موثر نیست؟ یعنی كمدی، تراژدی یا ملودرام برایتان فرق ندارد؟ چرا، برایم فرق میكند. بارها پیشنهاد ساخت موسیقی فیلم یا سریال كمدی به من شده است كه از انجامش پرهیز كردهام. چرا؟ جواب سادهای دارد، چون كار من نیست. اگرچه دوست دارم با كارهایم مردم را شاد و سرگرم كنم و كمدی خوب از پس این وظیفه برمیآید، اما چون نسبت چندانی با این نوع موسیقی ندارم، سراغ آنها نمیروم. این وضعیت من مثل شرایط تعداد زیادی از كارگردانان سینما و تلویزیون است كه سراغ ساخت آثار كمدی نمیروند و در ژانرهای دیگر كار میكنند. هیچ وقت وسوسه نمیشوید؟ نه. یك مثال برایتان میزنم. سریال «آشپزباشی» كاری با جنبههای طنز قوی بود كه موسیقی آن بسیار خوش ساخت و مناسب بود. اما از آنجا كه این موسیقی سنتشكنی كرده و متفاوت بود، چندان مورد توجه قرار نگرفت. درواقع كلیشههایی در ساخت موسیقی فیلمهای كمدی شكل گرفتهاند كه شكستن آنها در ایران چندان با استقبال روبهرو نمیشود. بیشتر آثاری كه برایشان آهنگسازی كردهاید، ملودرام هستند. یك پرسش همیشگی وجود دارد كه چرا حجم موسیقی در ملودرام اینقدر زیاد است؟ من با برداشت شما موافق نیستم، چون به نظرم فیلمها و سریالهای اكشن بار موسیقی بیشتر و پرحجمتری دارند. منظورم تمها و ملودیهایی است كه تقریبا همه صحنههای فیلمهای ملودرام را همراهی میكنند. در این آثار، موسیقی بدجوری خودش را به رخ تماشاگر میكشاند. از این منظر حق با شماست. اما منظور من كاری است كه آهنگساز باید انجام دهد. در آثار ملودرام، ابتدای كار تا بخواهیم به تم اصلی موسیقی برسیم، وقت و انرژی بیشتری میبرد. اما در ادامه كار روی اینگونه فیلمها راحتتر است و در آنها همانطور كه گفتید تا حد زیادی ملودیها تكرار میشوند. در مقابل آهنگسازی برای آثار اكشن و پرتحرك بسیار سختتر است. به چه دلیل؟ بیشتر مسائل فنی، كار را سخت میكند. سرعت بالای نماها، قطعهای پی در پی و صحنههایی كه پشت سر هم میآیند، همزمانی و همنوایی موسیقی با فضا، ماجرا و شخصیتها را از نظر تكنیكی سخت میكند. در حالی كه ملودرامها اینگونه نیستند. اشارهای كردید به همنوایی موسیقی در آثار اكشن با صحنهها و تصاویر، برای همین است كه در این كارها آهنگ كمتر در ذهن مخاطب رسوب میكند و در عوض ملودیهای به كار رفته در ملودرامها توسط تماشاگران بسرعت حفظ و تكرار میشود؟ بله، جز استثناهای اندك در مجموعه فیلمها یا سریالهای پرماجرا و پرتحرك، كمتر اثری در این ژانر است كه موسیقیاش در ذهن مخاطب ماندگار و به زبانش جاری بماند. چرا این گونه است؟ چون در ملودرامها، فواصل موسیقی مطبوع و برای گوش مخاطب دلنشین است. برای همین چنین آثاری در ذهن تماشاگر مینشیند و در خاطرش میماند. در حالی كه آثار اكشن به دلیل ماهیتی كه دارند، كمتر پذیرای موسیقی و آهنگهای گوشنواز هستند و برای همین خیلی زود از ذهن مخاطب پاك میشوند. چند سالی است كه در تیتراژ سریالهای تلویزیونی شاهد اجرای ترانه هستیم. آیا در فاصلهها هم ذائقه مخاطب شما را به طرف استفاده از موسیقی همراه با كلام سوق داد؟ واقعیتش من خودم با استفاده از ترانه در تیتراژ فیلمها مخالف هستم و فكر میكنم این خود موسیقی است كه باید حرف بزند و نه شعر و ترانه همراهش. پس چرا استفاده میكنید؟ خیلی راحت بگویم چون مردم این را بیشتر میپسندند. وقتی شما قرار است كاری را برای میلیونها مخاطب آهنگسازی كنید، ناچار میشوید به سلیقه و ذائقه آنان احترام بگذارید. وقتی هدف ما در سریالی كه هر شب روی آنتن میرود، سرگرم كردن مردم است، از گنجاندن ترانه در تیتراژ پرهیز نمیكنم. یعنی سلیقه خود را قربانی ذائقه مخاطب میكنید؟ خیر، چون واقعا این طور نیست. در واقع با سلیقه خودم، علاقه و ذائقه مخاطب را پاسخ میدهم. به عبارت دیگر من یاد گرفتهام به سلیقه مخاطب احترام بگذارم و نه تسلیم آن شوم. به كارهایی كه در حین تولید، پخش هم میشوند باید سادهتر نگاه كرد. همان طور كه كارگردانان هم در این نوع سریالها، نگاه سادهتری به ماجرا دارند. اشاره به همزمانی ساخت و پخش كردید. آیا این، كار شما را سخت نمیكند؟ چرا. در تولید این سریالها، تعجیل ممكن است به كار صدمه بزند و بیشك بسیاری از چیزها كه در ذهن ماست، به فعل درنمیآید. روند كار شما در این سریال چگونه است؟ قاعدتا وقتی هر قسمت برش نهایی خورد، من باید آن را ببینم و برایش موسیقی بسازم. اما متاسفانه این طور نیست و من برای این كه با فضا و حس صحنهها آشنا شوم، سر فیلمبرداری حاضر میشوم تا با نور، لوكیشن، رنگ و نوع لباسها، نور محیط و... آشنا شوم و حس لازم را پیدا كنم. خیر. كارگردان توضیح كلی و مختصری از داستان به من داده است و من هر روز براساس اتفاقات قسمتی كه پخش میشود، موسیقی را میسازم. این كه خیلی سخت است و زمان كار شما را افزایش میدهد. (با خنده) خب باید ساخت، طبیعت این كارها این جوری است و نمیشود كاری كرد. یعنی شما هنوز در حال ساخت ملودیهای جدید هستید؟ [مصاحبه در زمان پخش قسمت شانزدهم سریال انجام شده است.] حدود یكسوم سریال پخش شده است و از آنجا كه كار شخصیتهای زیادی دارد و هر قسمت آدم جدیدی وارد آن میشود، هنوز ملودیهای جدیدی میسازم. پس شكل نهایی موسیقی هنوز كامل نشده است؟ بخش عمدهای از ملودیها كامل شده، اما تمام نشده است. پایان داستان را میدانید؟ خیر. چرا؟ چون میخواهم پا به پای تماشاگر پیش بروم و گرههای داستان به مرور برایم باز شود. به این ترتیب خودم را به بیننده نزدیكتر میبینم و فكر میكنم تعلیقی كه لازم است در موسیقی باشد، در این شرایط بهتر درمیآید. این جوری حجم كارتان افزایش پیدا میكند. از این بابت ناراضی نیستید؟ تا اینجای كار، 120 قطعه موسیقی ساختهام. به طور میانگین هر قسمت 8 قطعه داشته كه در نوع خودش زیاد است. برای همین در هر قسمت مجبور میشوم حتی مسیری را كه انتخاب كردهام، تغییر دهم و براساس ورود شخصیتهای جدید یا تحول آنان ملودیهای تازه بسازم یا در ملودیهای قبلی تغییر به وجود آورم. موسیقی شما بیشتر شخصیت محور است؟ بله. معمولا شخصیتپردازی پایه كار من است. این آدمها و اشخاص نمایش هستند كه موسیقی مرا شكل میدهند و نه نماها و لوكیشنها. برای من شخصیت و احساسش در هر پلان و سكانس اهمیت دارد و نه چیز دیگر. با توجه به فضاهای محدود و بسته سریال فاصلهها، فكر میكنم این گرایش شما اینجا هم تشدید شده است. بله، همینطور است. با توجه به متنوع نبودن فضاها، شخصیتها تنها منبع الهام من هستند. تا اینجای كار (قسمت شانزدهم) هنوز تكلیف ما با خوب یا بد بودن شخصیتها مشخص نیست. این بر كار شما تاثیر نمیگذارد؟ همین است كه میگویم خیلی جاها مجبور میشوم در ملودیها یا رویكردم تغییراتی به وجود آورم. برای مثال هنوز موضع و تكلیف نهایی ما با شخصیت بیتا مشخص نیست. آیا او شرور و بدذات است یا یك قربانی قابل ترحم. برای همین آن چیزی كه برای لحظههای حضور بیتا ساختهام، با هم تفاوتهایی دارند. بهتر نبود همان اول كار تكلیف خوب یا بد بودن شخصیتها را با كارگردان مشخص میكردید؟ به نظرم چنین كاری، تاثیر منفی و ناخوشایند روی مخاطب میگذارد و تعلیق سریال را از بین میبرد. اگر تماشاگر هنوز درباره خوب یا بد بودن شخصیتها تصمیم نگرفته، چرا ما چیزی را به او تحمیل كرده و نگاهش را به سمت خاصی هدایت كنیم. برخی موسیقیدانان در ساخت آهنگ بیشتر به سازهای آكوستیك زهی، بادی و... گرایش دارند و برخی از سازهای الكترونیكی بهره بیشتری میبرند. به نظر میرسد شما در این عرصه میانهرو هستید. چرا؟ چون فكر میكنم نوع، ژانر و حال و هوای هر فیلم و سریال باید تعیین كند كه بیشتر از چه سازهایی استفاده كنم. از سوی دیگر، تصور و سلیقهام این است كه حتی در قسمتهای مختلف یك فیلم هم باید انعطاف به خرج داد و از سازهای گوناگون بهره برد. در تیتراژ ابتدایی فاصلهها از تلفیق سازهای آكوستیك و الكترونیكی استفاده كردهام و در هر صحنه به فراخور محیط و فضا تصمیم گرفتهام. چه كنم. از آنجا كه تنوع تمهای موسیقی این سریال بسیار زیاد است، از سازهای متفاوت و زیادی هم بهره گرفتهام. و آخرین حرفها؟ خوشحالم كه مخاطبان با سریال فاصلهها ارتباط خوبی پیدا كردهاند و امیدوارم كه عجله و شتاب در تولید كار به موسیقی این مجموعه لطمه نزده باشد. |
جدیدترین گفتگو با شاهرخ استخری
تکلیف «سعید» با خودش مشخص نیست «شاهرخ استخری» با بازی در فیلم تلویزیونی «تلخون» ساخته «علیرضا امینی»، وارد عرصه بازیگری شد. او تاکنون در سریالهای «مثل هیچ کس»، «پریدخت»، «ماه عسل» و «دل نوازان» نقش آفرینی کرده است. «استخری» در سریال «دل نوازان» ساخته پیشین «حسین سهیلی زاده» ایفاگر نقش «بهزاد» بود و این آشنایی سبب شد تا در سریال «فاصلهها»، نقش سعید را بازی کند. او میگوید: مسیر هنری ام با بازی در سریال «دل نوازان» تغییر کرد. البته ورودم به دنیای بازیگری را مدیون «علیرضا امینی» هستم. «استخری» معتقد است که «بهزاد» فردی درون گرا و «سعید» فردی برون گراست و سعی کرده است این تفاوتها را در بازی اش بین این دو شخصیت قائل باشد. به بهانه پخش سریال «فاصلهها» با وی گفت وگویی داشتیم. دلیل انتخاب شما در «فاصلهها» بعد از بازی در «دل نوازان» آن هم به عنوان نقش اصلی چیست؟ آقای سهیلی زاده با بازی ام آشنایی داشتند. البته قرار نبود از بازیگران سریالهای قبلی اش استفاده کند اما در نهایت، تصمیم گرفتند که من هم در «فاصلهها» بازی کنم. چطور تلاش کردید تا نقش «سعید» را متفاوت از «بهزاد» بازی کنید؟ یکی از تفاوتهای «سعید» با «بهزاد» سن اوست که ۶-۵ سال از او کوچک تر است. اگر دو سریال را از نظر قصه و داستان با هم مقایسه کنیم، خیلی شبیه هم هستند. چون هر دو شخصیت با والدین خود مشکل دارند. هر دو از روی سادگی، درگیر رابطه احساسی میشوند. تفاوتی که باید در اجرای نقش این دو شخصیت قایل میشدم سن و سال آنها بود. دیگر این که «سعید» شخصیتی بسیار بیرونی است و احساساتش را سریع بروز میدهد. همه ویژگیهای ظاهری نظیر خوشحالی، ناراحتی، غم و عصبانیت. اما «بهزاد» فردی درون گرا بود و بیشتر فکر و مدیریت میکرد. سعی داشت مشکلات زندگی اش را مدیریت کند. اما سعید نسبت به بهزاد یک شخصیت سرزنده و شیطان است و تکلیفش با خودش روشن نیست. ما در شرایط مختلف، رفتارهای متفاوت از او میبینیم. دیده شدن و موفقیت خود را تا چه حد مدیون کارگردان هستید؟ بخش عمده مسیر هنری من با «دل نوازان» تغییر کرد. البته ورود خودم به دنیای بازیگری را، مدیون «علیرضا امینی» هستم. چون در فیلم تلویزیونی «تلخون» با ایشان همکاری کردم. ولی نقطه عطفی که بتوانم از کارم راضی باشم در «دل نوازان» اتفاق افتاد. چون این فرصت به من داده شد، تا دیده شوم و نقش «بهزاد» هم ابعاد گسترده ای داشت امیدوارم درباره نقش «سعید» هم این اتفاق افتاده باشد. تا چه حد با شخصیت «سعید» آشنایی داشتید؟ روز اول کار با کارگردان درباره نقش مشورت کردم. وی نقش را برایم توضیح داد و گفت: «سعید» یک شخصیت بیرونی و «بهزاد» درون گرا است. به نظرم این عمده تفاوت سعید و بهزاد بود که باید در اجرا آنها را درمیآوردم. فیلم نامه «مسعود بهبهانی» چه ویژگی بارزی داشت؟ مسعود بهبهانی در نگارش «ترانه مادری»، «نرگس» و دیگر سریالها، تواناییهایش را به همه ثابت کرده است. اوایل کار که قرارداد بستیم، تنها ۱۵ قسمت فیلم نامه آماده بود. اما کارگردان و بازیگران به ایشان اعتماد داشتند و همه پیش بینی میکردیم که چه اتفاقی میافتد و تلاش کردیم. ولی نقش «سعید» برایم وسوسه انگیز نبود. زیرا سعید و بهزاد خیلی شبیه هم بودند. از ابتدای کار با کارگردان شرطی گذاشتیم که این نقش حتی اگر شبیه «بهزاد» است، آن را متفاوت بازی کنم. با همین انگیزه نقش سعید را بازی کردم تا ببینم آیا میتوانم شخصیت جدیدی را به مخاطبی که «بهزاد» را باور کرده است بقبولانم. به نظرتان «سعید» به عنوان نمونه بارزی از نسل جوان امروز، ملموس و باورپذیر درآمده است؟ پیش از این در بیشتر سریالها و فیلمهای تلویزیونی، به تفاوت بین نسلها پرداخته شده است. نکته جدید «فاصلهها» تفاوت اعتقادات «سعید» و پدرش «محسن» است که در دیگر سریالها، کم تر به آن اشاره شده است. هم چنین مشکلات عقیدتی که بین خانوادهها وجود دارد. به نظر برخی رابطه بین «سعید» و «بیتا» غیرمنطقی به نظر میرسد و از خط قرمزها عبور کرده است. «عزت ا... ضرغامی» رئیس رسانه ملی گفته است که ما درباره موضوعات جوانان در تلویزیون، خط قرمزی نداریم. به نظرم در سریال «فاصلهها» ما روشن تر و بازتر از همیشه و حتی، در بعضی جاها شعاری درباره بعضی مسائل صحبت کرده ایم. به این خاطر که آن قدر به زبان کنایه و در لفافه، درباره این مسائل صحبت شده بود که شاید لازم بود یک نفر جسارت کند و این حرفها را علنی بزند و مشکلات را نشان دهد. فکر میکنم نمایش این مسائل اتفاق بزرگی است. ولی ما از خط قرمزی عبور نکردیم. از هم بازی شدن با بازیگران پیشکسوتی هم چون دانیال حکیمی و فاطمه گودرزی چه تجربه ای به دست آوردید؟ با جوانان سریال نظیر «نیما شاهرخ شاهی» و «پندار اکبری» رابطه صمیمانه ای داشتیم. درباره پیشکسوتان هم باید بگویم یکی از فاکتورهای انتخابم در هر کاری، حضور بازیگران باتجربه است. پیش از این در کنار هنرمندان پیشکسوتی هم چون سعید پورصمیمی، پروانه معصومی، محمد مطیع، پرویز پورحسینی، حسین یاری، لیلا حاتمی، علی مصفا و حسن پورشیرازی بازی کردم و خیلی چیزها از آنها یاد گرفتم. کارگردان چقدر توانسته است در به تصویر کشیدن فاصلهها و اختلاف بین نسلها موفق باشد؟ این را باید پس از پایان سریال و از بازتاب آن متوجه شد. بازتابی که بین مردم میبینم خوب است چون سریال مخاطب خود را دارد. حال باید دید که حرف و پیام سریال، چقدر به دل مخاطب چسبیده است. شخصیتهای خوب داستان مانند «سعید» که پسر خوب و نمازخوانی است و پدرش «محسن» که فردی رزمنده و بسیار معتقد است، نقطه ضعفهایی هم دارند. آنها هم اشتباه میکنند پدر اشتباه میکند، برادر بزرگ تر به او تذکر میدهد. «رضا» برادر بزرگ تر «محسن» در تربیت فرزندان، موفق تر است. شخصیت مثبت قصه (سعید) بسیار اشتباه میکند و کله شق است. به نظرم آدمهایی که نقطه ضعف دارند برای مردم باورپذیرتر هستند، تا آدمهای مثبتی که هیچ اشتباهی ندارند. اگر «سهیلی زاده» برای کار بعدی اش، باز هم به شما پیشنهاد نقش اصلی را بدهد، قبول میکنید؟ اگر یک بار دیگر با ایشان کار کنم، به طور قطع با یک نقش متفاوت بازخواهم گشت. بازخوردها درباره سریال «فاصلهها» و نقش سعید را چگونه دیدید؟ در اوایل قصه ریتم «فاصلهها» کندتر از «دل نوازان» بود. در نتیجه سریال «فاصلهها» خیلی دیرتر از «دل نوازان» مخاطب را به سوی خود جذب کرد. «دل نوازان» ریتم تندی داشت و خیلی سریع اتفاقات شکل گرفت. ولی در سریال «فاصلهها» این اتفاق دیرتر افتاد. چون در ابتدای قصه به شخصیتها بیشتر پرداخته شد. با ورود نقشهای منفی و ایجاد چالشها، قصه جذاب تر شد و مخاطب را با خود درگیر کرد. |
همه شخصیتهای فاصلهها که باور کردنشان سخت است!
http://irupload.ir/images/5eznsbky9qf4cmu1tcwc.jpg شخصیت های «فاصله ها» را چقدر باور میکنیم؟ آن هایی که یا خوبند یا بد را چقدر در اطرافمان دیده ایم؟ چرا آدم های این سریال تا این اندازه یا رفتارشان درست است یا خام و نا پخته عمل میکنند؟ این آدم ها کی اند که دائم در حال شعار دادن هستند؟ خوبشان آن قدر خوب است که از فرط خوب بودن لج در میآورد و بدشان بد دو عالم است. در روزگاری که ما زندگی میکنیم و رنگ غالب جامعه خاکستری است چرا این قدر اصرار به تک بعدی نشان دادن آدم ها داریم؛ آدم هایی که بیشترشان را نه میشود خوب بودنشان را باور کرد ونه بد بودنشان. بیتا شیطان رسانه ملی ویژگی های شخصیت کنجکاوی برانگیز ترین شخصیت سریال؛ با حال و گذشته ای نامعلوم که شخصیت های قصه و بیننده را دنبال خودش میکشد. بیتا دختری است پر از ویژگی های رفتاری متناقض، جسور، بدبخت و سختی کشیده، مستقل و قدرتمند، مهربان و عاشق؛ تنها شخصیت قصه که به خاطر اطلاعات متعدد و تکه پاره ای که خودش به بیننده داده؛ هنوز نامعلوم و ناشناخته است. همین علامت سوال هاست که بیننده را مجبور به حدس و گمان میکند و بیتا را به یکی از شخصیت های جذاب قصه تبدیل کرده است. چرا باورش میکنیم؟ بهاره افشاری به عبارتی به روی لبه تیغ بودن شخصیت بیتا پی برده. او فهمیده بزرگ ترین ویژگی ای که باید در شخصیت بیتا باور شود « باور نکردن همه رفتارها و اطلاعات درباره اوست.» پس تا توانسته دوگانگی شخصیت بیتا را پر رنگ کرده ،بر همین اساس است که بیتا یکی از معدود شخصیت های قصه است که باهمه اطلاعات کمی که از او داریم تا حد زیادی باورش میکنیم. رفتارها، حرکت ها و برخوردهای دو گانه اش چه در فیلمنامه و چه در بازی خوب از آب درآمده و بیننده مطمئن است بیتا آن چیزی نیست که تا به حال در قصه دیده و منتظر است پشت پرده زندگی اش پیدا شود. سعید جوان خام ویژگی های شخصیت نماینده نسل جوانی است که مثلا به دلیل نشناختن ریشه هایش دچار بی هویتی شده و دائم در پی اثبات خود است اما به دلیل همان پایبند نبودن به ریشه هایش کارهایش به مشکل میخورد. او از آن دست جوان های به اصطلاح آفتاب مهتاب ندیده ای است که خیلی زود تحت تاثیر اطرافیانش که نظرات و عقایدی دارند متفاوت از آن چه دور و برخود دیده، قرار میگیرد؛ چرا که معتقد است آن ها به روز فکر نمیکنند و عقایدشان کهنه است. چرا او را باور نمیکنیم؟ شاهرخ استخری بعد از سریال «دلنوازان» در فاصله ها هم همان جوان اولی است که باید اشتباه کند و آخر سر سرش به سنگ بخورد و از این که حرف بزرگترهایش را گوش نداده درس عبرت بگیرد. اما در اینجا استخری نقش را کاملا اشتباه فهمیده. او با توجه به شناسنامه ای که نویسنده و کارگردان از او به بیننده ارائه میدهند باید جوانی با منش و رفتارهای نیما پسرعمه اش یا علی موسوی دوستش باشد که همراه شدنش با «ساسان» و بعد «بیتا» او را آرام آرام از چیزی که هست دور میکند. در واقع در صورت طی شدن درست این مسیر است که مخاطب میتواند تحت تاثیر قرار گرفتن او را توسط بیتا زمانی که او به سعید میگوید به فکرت بودم یا نگرانت بودم باور کند. اما « سعید» ی که شاهرخ استخری با نوع حرف زدن و ری اکشن هایش ارائه میدهد از جنس دیگری است ؛ از جنس جوان هایی مثل ساسان که کاملا با چم و خم رفتارهای دختر ها آشناست و به این راحتی تحت تاثیر آن ها قرار نمیگیرد. شاهرخ استخری به خاطر به هم نزدن تیپ و استیلش در برابر دوربین کاملا از کاراکتر سعید واقعی فاصله گرفته؛ به همین دلیل فرو ریختن او در برابر بیتا غیر قابل باور است. ساسان رفیق ناباب ویژگی های شخصیت ویژگی: از نظر او هدف وسیله را توجیه میکند. هدف او چیست؟ پولدار شدن به هر قیمتی،حتی اگر جیب دور و بری هایش را خالی کند. در بدترین لحظات هم خونسردی اش را حفظ میکند؛ حتی وقتی محسن رو در رویش قرار میگیرد و بدترین حرفها را به اش میزند. آب زیر کاه و باهوش؛ به همین خاطر به راحتی میتواند از اطرافیانش سوءاستفاده کند . او سیاه ترین شخصیت جوان سریال محسوب میشود که انگار هیچ بویی از خوبی نبرده. چرا باور نمیکنیم؟ نمیگوییم افرادی مثل ساسان در جامعه پیدا نمیشوند اما چند نفر مثل او را در زندگی مان دیده ایم؟ کاشکی در این مورد کمی شخصیت پردازی های «لاست» را میدیدند تا متوجه میشدند چگونه میشود از شخصیت های خاکستری به عنوان شخصیت های سیاه استفاده کرد. جوانی که بدون هیچ لکه سفیدی در رفتارهایش به تصویر کشیده شده و پدر همه را به صورت یواشکی و مارمولکانه درآورده. این همه بدی یکجا در یک نفر کمی حس همذات پنداری را از بین میبرد. او درگیر مواد مخدر است، فامیلش را تیغ میزند، رابطه نامشروع دارد، بین رابطه ها موش دوانی میکند؛ مخصوصا رابطه محسن و سعید تا بتواند بیشتر کارش را پیش ببرد. این ها به کنار، در طول سریال کمتر توضیحی درباره این موجود بد ذات داده میشود. انگار آسمان باز شده و ساسان ازدلآن روی زمین افتاده ور دل دیگر شخصیت های سریال. نداشتن توجیه حداقل تا این جای داستان کمی واقعی بودن ساسان را زیر سوال میبرد. محسن آقای گردن ویژگی های شخصیت مستاصل و درمانده. انگار از پشت کوه قاف آمده؛ تفکرات سنتی ای دارد که حتی آدم های میانسال فعلی هم او را از مد افتاده میدانند. بی خبر ازهمه جا. بعضی مسائل برایش آن قدر تازگی دارد که انگار برای اولین بار از آسمان بر او نازل شده و او اولین فردی است که در عالم بشریت با آن روبه رو میشود. او خودش با لیلا (فاطمه گودرزی) که زنی غریبه و نامحرم است به رستوارن و خیابان میرود اما از پسرش انتقاد میکند که چرا با بیتا ( بهاره افشاری) به خیابان میروی . شخصیت محسن آن قدر غیر عادی است که هر وقت در فاصله چند قدمی سعید و وحید قرار میگیرد منتظریم یکهو بزند زیر گوش آن ها . تریپ گیر دادن او هم شل کن سفت کن است. چرا باور نمیکنیم؟ با این میزان استیصال معلوم نیست چطور در این همه سال توانسته بدون همسر، دو تا بچه را زنده نگه دارد، چه برسد به این که آن ها را به مدرسه و دانشگاه برساند. در و همسایه و رفیق مدام از او و مهارت ها و مدیریتش تعریف میکنند اما در عمل چیزی که میبینیم فقط بی عرضگی و دست و پا بسته بودن است. او چون به روز نیست به هر چیزی دست میزند تا درستش کند نه تنها آبروی آن را درست نمیکند، بلکه چشمش را هم در میآورد. حال با این تناقض در تعریف بقیه و خود شخصیت، چرا باید محسن را باور کرد؟ پدر و مادرهای این دوره زمانه شاید چندان به مسائل تکنولوژیکی بچه ها مثل چت و اینترنت و دی وی دی آشنا نباشد ولی میدانند در فضای دانشگاه وکار، دختر وپسرها درکنار هم هستند. محسن نه به روز است و نه با هیچ کدام از شخصیت ها رابطه معقول دارد. |
تا به حال یه قسمتشو هم ندیدم!!
جسته گریخته چند تیکه چند دقیقه ای دیدم زیر هشت به نظرم قویتر و جالبتر بود |
اکنون ساعت 06:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)