![]() |
خودآموز فارسی باستان – ۱۰ – باز هم کمی دستور
ما در فارسی میگوییم «درخت زیبا» و میگوییم «درختهای زیبا». زیبا صفت درخت است. در خیلی از زبانها (مثلا فرانسه یا ایتالیایی)، به جای درختهای زیبا میگویند «درختهای زیباها»! دستوریها به این قضیه میگویند: «مطابقت صفت با موصوف». وقتی در زبانی صفت با موصوف مطابقت داشته باشد، هر بلایی که سر موصوف آمد سر صفتش هم میآید. در فارسی باستان هم صفت با موصوف مطابقت دارد. مثلا اگر موصوف نقش مفعولی داشته باشد و به خاطر این نقش پسوند m- بگیرد، همین بلا سر صفتش هم میآید. این قضیه را چندبار در همین چند خط از کتیبهی DNa که خواندیم، دیدیم؛ بی اینکه توجهی به آن کرده باشیم. مثلا در خط دوم، در ترکیب imām bumim، (این زمین)، ima- صفت اشاره است برای bumi- و چون bumi- نقش مفعولی گرفته، ima- هم میگیرد و میشود imām. دو خط دیگر هم از DNa بخوانیم تا نکات تازهای از فارسی اجداد دورمان کشف کنیم و خدا را شکر کنیم که لازم نیست ما برای حرف زدن، اینقدر به خودمان زحمت بدهیم. ۸ ram: adam : Dārayavauš : xšāyaѲiya : va 9 zraka : xšāyaѲiya : xšāyaѲiyānām ram که مربوط به خط قبلی است؛ در این دو خط واژهی جدیدی نداریم بجز adam و فعلا همینقدر بدانیم که adam یعنی «من» (در نقش فاعلی) کافی است. تکهی اول جمله خیلی راحت معنی میشود: «من داریوش شاه بزرگ …». دو کلمهی آخر خط نهم هم دو حالت مختلف از xšāyaѲiya- هستند که از قسمت قبل میدانیم یعنی شاه و فقط نمیدانیم که پسوند ānām- چه نقشی به شاه میدهد. این ترکیب xšāyaѲiya xšāyaѲiyānām خیلی در کتیبههای هخامنشی آمده است. یعنی تقریبا در همهی کتیبهها وقتی شاه میخواهد خودش را معرفی کند اسم خودش را میگذارد جای داریوش و همین ترکیب را تکرار میکند ترکیب مورد بحث ما در فارسی امروز معنی میشود «شاه شاهان»! پس داریوش میگوید: «من داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان …» حدس میزنید که پسوند ānām- نشانهی جمع باشد؟ البته درست است و علامت جمع –ان که در فارسی امروز به کار میبریم بازماندهی همین ānām- است. اما این پسوند یک نقش خاص هم به شاه میدهد. در فارسی امروزی، در ترکیبی مثل «کتابِ علی»، داریم کتاب را به علی نسبت میدهیم. دستوریها به این ترکیب میگویند ترکیب «اضافی». کتاب میشود «مضاف» (چیزی که اضافه شده) و علی میشود «مضاف الیه» (چیزی که کتاب به آن اضافه شده). در ترکیب شاه شاهان هم «شاه» مضاف است و «شاهان» مضافالیه. در ترکیب xšāyaѲiya xšāyaѲiyānām، xšāyaѲiyānām هم مضافالیه است و هم جمع. پسوند ānām- این حالت را نشان میدهد. یعنی مضافالیه و جمع. (در حقیقت اگر مضافالیه مفرد بود به جای ānām-، پسوند hyā- میگرفت مثل martiyahyā چند خط بالاتر) نقشها و پسوندهای مربوط به آنها در فارسی باستان خیلی مفصلاند و معمولا آموزندگان زبان اجدادی وقتی با تعدد نقشها و پسوندها روبرو میشوند کمی میترسند یا ناامید میشوند. برای اینکه شما نترسید و زده نشوید، ما نقشها را به تدریج و در جریان خواندن کتیبهها شرح میدهیم. فعلا تا اینجا سه جور نقش مختلف در کتیبهی داریوش در تخت جمشید دیدهایم: ۱- نهادی (Nominative): در جملههایی که تابحال خواندهایم، اهورامزدا و داریوش در نقش نهادی مفرد بودند ۲- رایی (Accusative): آنچه که فعل جمله در موردشان اجرا میشود، مثل زمین و آسمان که آفریده شدند. معمولا واژهها در نقش رایی مفرد، پسوند m- میگیرند ۳- اضافی (Genetive): مثل «شاهان» در ترکیب «شاه شاهان». دقت کنید چیزهایی که در جملههای فارسی امروز با استفاده از «برای» گفته میشوند هم در فارسی باستان بصورت اضافی نوشته میشوند مثل مرد در «شادی برای مرد». واژههای اضافی مفرد در فارسی باستان hyā- میگیرند و واژههای جمع ānām- |
خودآموز فارسی باستان – ۱۱ – کمی تمرین
وارد دستور زبان شدهایم و تا بحال سه نقش مختلف واژه در جمله را دیدهایم که نقشهای نهادی و رایی و اضافی باشند. در این درس نکتهی دستوری جدیدی نمیگوییم و فقط با یاد گرفتن معنی دو واژهی جدید، کتیبهی داریوش در نقش رستم را ادامه میدهیم و بیشتر روی نقشهایی که تابحال خواندهایم تمرکز میکنیم تا ببینیم چگونه در جمله ظاهر میشوند. ۱۰ : xšāyaѲiya : dahyūnām : vispazanā ۱۱ nām : xšāyaѲiya : ahyāyā : būmi در خط دهم، ترکیب xšāyaѲiya : dahyūnām : vispazanānām چیزی است شبیه به xšāyaѲiya xšāyaѲiyānām که ترجمه کردیم «شاه شاهان» و یادتان هست که پسوند ānām- یا nām- مربوط به حالت اضافی جمع بود. پس ترکیب مورد بحث ما باید معنی بدهد «شاه دهیوها». دهیو همان کلمهای است که الان میگوییم «دِه» و بر خلاف امروز معنی میداده: «کشور» یا «سرزمین». پس «شاه دهیوها» میشود «شاه کشورها» اما vispazanānām چیست؟ میبینید که این هم مثل کلمهی قبلی پسوند ānām- گرفته. یادتان هم هست که گفتیم در فارسی باستان صفت و موصوف با هم مطابقت دارند. پس حدس زدهاید که این کلمه باید صفتی برای «کشورها» باشد و کلا این خط معنی بدهد: «شاه کشورهای فلانجور» که فلانجور نوعی صفت باشد. همینطور است! -vispazana تقریبا معنی میدهد « جایی که مردم گوناگون دارد» یا «با همه جور آدم». خوب البته توانایی واژهسازی اجدادمان خیلی بیشتر از ما بوده و با قواعد ترکیبی میتوانستهاند واژههایی بسازند که ما برای ترجمهشان باید یک جمله بیاوریم. پس تا اینجا شد: «من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی با مردم گوناگون …» |
خودآموز فارسی باستان – ۱۲ – یک نقش جدید
در ادامهی بحث دستور زبان فارسی باستان، یک نقش جدید و یک نکتهی تازه دربارهی پسوندهای صرفی ارائه میکنم. اول دو خط دیگر از DNa را بخوانیم: ۱۱ nām : xšāyaѲiya : ahyāyā : būmi 12 yā : vazrakāyā : dūraiapiy : Vištās سه واژهی xšāyaѲiya-، būmi- و vazraka- را قبلا دیدهایم و میدانیم که معنیشان به ترتیب میشود «شاه»، «زمین» و «بزرگ». dūraiapiy معنی میدهد: «دور و گسترده» و فعلا به آن کاری نداریم. ahyāyā هم معنی میدهد «این» اما این پسوند –āyā چه نقشی به زمین و صفتهایش (این و بزرگ) داده است؟ این یک نقش جدید است به نام نقش «دری» (Locative). این دو خط این جور ترجمه میشود که «… شاه در این زمین بزرگ دور و گسترده». متوجه شدید که به جای استفاده از چیزی مثل «در»، از پسوند –āyā استفاده کردیم. همانطور که قبلا به جای استفاده از چیزی مثل «را»، از پسوند –m استفاده کرده بودیم. یک نکته که تا بحال حتما ذهنتان را درگیر کرده است، این که چرا در فارسی باستان به کلماتی برخورد میکنیم که نقش دستوریشان عین هم است اما پسوندشان تفاوت کلی یا جزئی دارد؟ مثلا در اینجا bumi- تبدیل شد به bumiyā اما vazarka- تبدیل شد به vazrakāyā. یا اینکه چرا اهورامزدا (ستاک Auramazdāh-) در نقش نهادی بصورت Auramazda نوشته میشود، ولی داریوش (ستاک Dārayavau-) در همان نقش بصورت Dārayavauš آمده؟ قاعده این است که در فارسی باستان، پسوندی که واژه در نقشهای مختلف میگیرد، کمی به حرف آخر ستاک بستگی دارد. یعنی ستاکهایی که به –a- ختم میشوند، یک جور صرف میشوند، آنها که به –u- ختم میشوند یک جور و …. البته معمولا این تفاوتها جزئی است ولی بعضی وقتها هم (مثل مورد اهورامزدا و داریوش) میبینید که پسوند کاملا فرق میکند. چند خط بعدی کتیبهی DNa نکتهی دستوری خاصی ندارد و خیلی آسان خوانده میشود: ۱۲ yā : vazrakāyā : dūraiapiy : Vištās 13 pahyā : puça : Haxāmanišiya : Pārsa : p 14 ārsahyā: puça : Ariya : Ariya : ci 15 ça : … اول یادآوری کنم که ç یا c صدای «ثر» میدهد یعنی puça خوانده میشود puthra. بعد هم برای کسانی که اطلاعات تاریخیشان مثل من ضعیف است بگویم که نام پدر داریوش «گشتاسپ» بوده (آن وقتها به گشتاسپ میگفتهاند «ویشتاسپ»). باز برای کسانی که همین قسمت قبل را هم یادشان رفته، یادآوری کنم که پسوند –hyā مربوط به نقش «اضافی» است. (البته اضافی مفرد. یادتان هست پسوند اضافی جمع چه بود؟) پس ترکیب Vištāspahyā : puça میشود «پوثرِ ویشتاسپ»…. چی؟ هنوز متوجه نشدهاید که puça همان «پسر» امروزی است؟! (البته دقیقترش این است که puça همان «پور» در فارسی امروز است.) Haxāmanišiya و Pārsa و Ariya که داد میزنند معنیشان چیست و ciça هم یعنی «چهر» یا «نژاد». پس معرفینامهی داریوش میشود: «من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی با مردم گوناگون، شاه در این زمین بزرگ دور گسترده، پسر ویشتاسپ، هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آریایی، آریایی نژاد» |
|
اکنون ساعت 04:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)