![]() |
یه شب مهتاب / ماه میاد تو خواب
منو میبره کوچه به کوچه/ باغ انگوری باغ آلوچه دره به دره صحرا به صحرا/اونجا که شبا پشت بیشه ها یه پری میادترسونو لرزون/پاشو میذاره تو آب چشمه |
سحرگاهی برفتم کوچه باغی
بدیدم نوگلی در چنگ زاغی چرا فائز از این غصه نمیره که دود میسوزه زیر چراغی |
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم اندوه من انبوه تر از دامن الوند بشکوه تر از کوه دماوند غرورم یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم |
به منت دگران خو مکن که در دو جهان
رضای ایزد و انعام پادشاهت بس |
هرچه دلم خواست نه آن میشود
هرچه خدا خواست همان میشود |
گرد لبت بنفشه از آن تازه و تر است
کآب حیات میخورد از جویبار حسن |
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونانکه بایدند نه بایدها.... قیصر امین پور |
همچون حباب دیده به روی قدح گشای
وین خانه را قیاس اساس از حباب کن |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زین سفر دراز خود عزم وطن نمی کند |
جز دلت که قطره ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی دهد |
گر کسی وصف او زمن پرسد
بی دل از بی نشان چه گوید باز |
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بی تو بسر نمی شود |
در پس آينه طوطي صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو مي گويم |
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد ان دم که بی یاد تو بنشینم |
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سايه بان دارد |
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالودم به بد ديدن |
روز اول که سر زلف تود دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست |
شيرين ترين قسمت زندگيم
چشم هاي عسلي توست ........... |
از قضا آینه چینی شکست
خوب شد اسباب خود بینی شکست |
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم |
کي باشد و کي، که باز آيم سويت!؟ چون سرمه کشم به ديده خاک کويت!؟ تو چون گل خندان شوي از شادي و من پروانه صفت کنم دما دم بويت |
تا ز یادم برده ای از یاد عالم رفته ام هیچ کس جز غم نمی پرسد فراموش ترا |
ای برگ ستمدیده ی پاییزی
اخر زگلشن ز چه تو بگریزی |
در زير کتابت همه کس نام نويسند
من گمشده عشق توام ؟ نام ندارم |
به رهی دیدم برگ خزان
پژمرده چو بیداد زمان کز شاخه جدا بود |
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز رزیتا2
باز آ که توبه کردیم از گفته و شنیده |
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی, که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی. تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد, دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی . |
گر در طلبش رنجی، ما را برسدشاید
چون عشق حرم باشد، سهلست بیابانها |
بر آتش رخ زیبای او به جای سپند به غیر خال سیاهش که دیده به دانه
|
آنکس که مرا بکشت، باز آمد پیش
مانا که دلش بسوخت بر کشته خویش |
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست |
جنگ میان گوسفند و درخت انگور
گوسفند: مرا گر سر برند گوشت است و دمبه *** ترا گر سر برند چوب است و کنده درخت انگور: مرا گر سر برند آرم جوانی *** ترا گر سر برند بیجان میمانی |
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بد اندیشان خدایت در امان دارد |
الا يا ايها الساقي ادر كاسا و نا..
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها |
حقا کز این غمان برسد مژده امان
گر سالکی به عهد امانت وفا کند |
بی تو ای سروروان با گل وگلشن چه کنم
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم |
|
ز تمام بودنی ها تو همین از آن من باش که به غیربا تو بودن دلم آرزو ندارد |
بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چون در پی خیال محال |
تا آخر عمر در دلم خواهی ماند تنها تو چراغ محفلم خواهی ماند ای پاکترين زلال جوشان دلم ای آينه در مقابلم خواهی ماند |
اکنون ساعت 08:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)