پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار سروده شده بچه های سایت (شعرهاتونو اینجا بنویسین) (http://p30city.net/showthread.php?t=16971)

raha_10 04-06-2010 11:43 AM

این هم یک تک بیتی که تازه اومده!
دلم خونه از این خونه
بیا بریم به میخونه
دوستان متاسفانه سال 84 یک دفتر بزرگ 80 برگ از نوشته هایم را کسی قرض گرفت که... حتی جنازه اش را هم تحویلم نداد!
امیدوارم که از حرف قبلی ام دلگیر نشده باشیدو من دو هفته ی قبل یکی از نوشته هایم را به نام کس دیگری در یک ... دیدم!!!(ما گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسه)

raha_10 04-17-2010 01:44 PM

فکر می کنم که سال 83 گفته باشم تاریخ دقیق رو یادداشت نکردم.
دست رو دل عاشقا نذارین دلشون خونه
عاشقی بد دردیه درد مجنونه
عاشقی رنگ جفا خون دل خوردن
به سان لیلی دیوانه شدن مردن

raha_10 04-18-2010 03:17 PM

می رود /و می برد/می برد/ آه دلم را می برد...
 
سلام دوستان
من بالاخره بعد از دو سال و اندی وقفه جمعه شب اولین شعر «نو» ام را گفتم.امیدوارم که خوشتون بیاد.
خوشحال میشم نظرتون رو بگین.راستش اون کسی که باعث شد تا من دوباره شعر بگم شاید خودش نمیدونست که روزی چه قدر مرا خوشحال خواهد کرد!
اولش این مطلب رو نوشتم و بعد در جوابش شعره خودش اومد:

با من از پنجره می خواند
با من از صبح درخشان آینه می خواند
می رود
سر بر شانه ی باران
می رود آهسته تر از باد
بر بال نسیم
تا به انتهای یاد می ر ود
آب چشمانم
می فشانم
بدرقه ی راهش
...
چه غریبانه می رود
و می برد ...
دلم را
تا آن سوی دشت غم
تا فراسوی نگاه
نگاهی پر از ماتم
می رود
آه دلم می رود...
ادامه دارد...

raha_10 04-19-2010 11:34 AM

این هم از شعر تازه ام:
می روی تا ببری
خوشه ی غم های مرا؟
بشنو اینک جان من
تو همه آوای مرا:
اشک من پروین است
بغض من سنگین است
غم من پر فریاد
دل من خونین است
جان تو فرهاد
جان من شیرین است(در ابتدا اصلش این بود:جان من فرهاد /جان تو شیرین است.عوضش کردم تا کسی در تارا بودن من شک نکند !)
خسته ام بی تو
دست من سرد است
گشته ام تنها
آه من پر درد است
گل من باز آ...
دست من سرد است
بی تو من تنها
لاله هایم زرد است
گل من باز آ...
...
بغض من سنگین است
جان تو فرهاد
جان من شیرین است... !

saeman 04-21-2010 06:56 PM

اگرچه زار می گریم ولی چون شمع خاموشم
که دریایی فروبسته دهان پرکف وجوشم


اگر آن سرو بستانی کند درشهر مامنزل
به استقبالش ازشادی لباس نور میپوشم


کیم نقش خیال تورود از سر عفاک الله
نشسته حرف تو بر دل چو باری بر سرودوشم


چه خوابی دیده ام دیشب خدایا بازمی بینم
که ساقی بود ومی بود وگل اندامی در آغوشم


به قربانت چرا آخر در آن شب شعله ور گشتی
زدی یک سیلی محکم به تندی بر بنا گوشم


مگر حرفی جز این گفتم مگر فکری جز این دارم
که بی "سعمن" چومجنونی که می فرمود کو هوشم

زمستان 1383

آريانا 04-23-2010 10:03 AM

saeman عزیز مرسی... شعرهایت خیلی زیباست.
انگیزت رو میتونم بپرسم از شعر گفتن ؟ اگر مایل نبودی به جواب دادن..پاسخ نده

saeman 04-24-2010 06:43 PM

جناب آریانا از لطفتان نسبت به حقیر بسیار ممنونم
سوال بسیار سختی پرسیدید راستش را بخواهید خودم هم نمی دانم به درستی انگیزه ام چیست شاید چیزی مثل یک تخلیه روحی روانی

raha_10 04-25-2010 08:29 AM

چشمان پر مهر تو را من دیده ام اما نمی دانم کجا؟
بر وسعت لبخند زیبای تو من خندیده ام اما نمی دانم کجا؟
رد پایی در میان نامه های بی کس و تنهای خود
دیدم تو را،دیدم تو را من دیده ام اما نمی دانم کجا؟
دوستان تازه کار ها رو راه نمی دیدین؟
شاید سیاه مشق های من ارزش نظر دادن ندارد!:d
می خواستم چند پیشنهاد برای عوض کردن بعضی کلمات که باعث در هم ریختن وزن اشعار آقای آریانا می شود بنویسم ترسیدم از تازه از راه رسیده ها ناراحت شوند و سرم را بزنند!:30::d

آريانا 04-25-2010 10:32 AM

تارا یا رهای عزیز...بنده شاعر نیستم و علاقه ای هم به شعر گفتن ندارم و علمش رو هم ندارم بالای شعرم نوشته ام ....اگر ایرادی شعر داره که قطعا داره بگو ...من این شعرو بدون فشار آوردن به مغرم و بازی با کلمات نوشتم..یعنی برنگشتم تصحیحش کنم چون همینطوریش برایم ارزشی نداره , چه برسه به اینکه برگردم تصحیحش هم بکنم..فقط یک کلمه در اون رو عوض کردم......اما در کل از وزن و سبک و علم ادبیات , علم زیادی ندارم... به قول یکی از دوستانم وقتی احساستو به قلم میاری یعنی دور ریختیش.....یک انسانی مثل مولانا یا عطار یا حافظ و غیره که اشعارشون ماندگار شده و همیشه زنده هست , برای این کار آمده بودند که چراغی باشن برای ظلمت امروز...
من احساس خوبی موقع شعر نوشتن ندارم.....هر کس احساس خوبی دارد یعنی برای این کار ساخته شده...من سکوت و خوردن کلمات رو بیشتر دوست دارم.
شعرهای شما هم خیلی زیباست ..البته شعرهای نو ات با احساس ترست...

raha_10 04-25-2010 03:01 PM

سلام
متوجه نمیشم که میگین احساست رو دور ریختی وقتی که اون رو به زبون میاری!
نه وقتی که اون رو می نویسی احساست رو به دیگران هدیه می کنی اون ها رو از شوق خودت سرشار می کنی!
همیشه تمام حرف ها درست نیستن!
البته شاید حرف من هم درست نباشه اما اگر که عطار و حافظ و مولوی و ... هم مثل شما فکر می کردند مسلما دیگر حافظی و ... به وجود نمی اومد این طور نیست؟

آريانا 04-25-2010 03:58 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط raha_10 (پست 147999)
سلام
متوجه نمیشم که میگین احساست رو دور ریختی وقتی که اون رو به زبون میاری!
نه وقتی که اون رو می نویسی احساست رو به دیگران هدیه می کنی اون ها رو از شوق خودت سرشار می کنی!
همیشه تمام حرف ها درست نیستن!
البته شاید حرف من هم درست نباشه اما اگر که عطار و حافظ و مولوی و ... هم مثل شما فکر می کردند مسلما دیگر حافظی و ... به وجود نمی اومد این طور نیست؟

شرح این صحبت من خیلی طولانی هست و در حوصله ی این تاپیک نیست.
فقط همین رو بگم که بستگی داره انگیزه از شعر گقتن چی باشه....

خمش کن در خموشی جان کشد چون کهربا آن را
که جانش مستعد باشد کشاکش‌های بالا را

مولانا

raha_10 04-29-2010 03:02 PM

روزی که آمدی سرشار از احساس بودم
من بودم، بهار بودم، یک شاخه یاس بودم
پر شور بودم ،شاد بودم...
من نامه ای پر داد بودم...
ولی اکنون ،بدون تو دگر سردم
شبیه ناله های زرد یک برگم!
به روی خانه ای تاریک راه بستست!
و من در اوج ویرانی ترین پاییز یک مرگم!

raha_10 05-01-2010 07:39 AM

گم شده ام را در نگاهش یافتم
در تمام لحظه های بودنش خشم ها را به هم من بافتم
و اکنون این منم در لحظه ی تنهایی احساس که دلتنگم
برای بودنش گفتم که از سنگم
و گفتم برای ماندنش آغاز یک جنگم
و من اکنون همین حالا
نمی دانم، نمی دانم،خداوندا(...!) نمی دانم چرا تنها تر از تنگم
شاید ایراد وزنی داشته باشه دقیقا مطمئن نیستم.
از کلمه ی من بیش از حد استفاده کردم که نمی دونم حذف اون ها وزن (:d)رو به هم می زنه یا نه!

raha_10 05-01-2010 08:02 AM

دست عفت از دامان من کوتاه نمی گردد
الهی شکر خرسندم

دل من با دل تو لحظه ای همراه نمی گردد
صد افسوس از من مغرور
چراغ چشم هایم شعله ی آه نمی گردد
21:30
چهار شنبه:8/2/89

raha_10 05-03-2010 04:15 PM


«مرهم عشق»

یک رهگذر همین جاست
با قلب پینه بسته
من با تو از تو گویم
از لحظه های رسته
وقتی صداقتی نیست
چشمان عشق بسته ست
احساس را تو بنگر
بر زانوان خسته
باید که گفت امروز
روزی دگر به شب رفت
با بار های خونین
یک جاده دل، شکسته
باید بگویم ای دوست
منگر دگر به پارو
این جا زلال دل نیست
قایق به گل نشسته
در یک غروب رفتن
آه از دلی کشیدم
یک شعر پاره پاره
در قلب من شکسته
این جا ستاره خاموش
وقتی صداقتی نیست
من می روم بگریم
قایق دگر شکسته
اما دل غریبم
در گاه رفتن امروز
یک کوله عشق بردار
من باوری ندارم
باور مکن تو هم دل
چرخ زمان شکسته
روزی کسی بهاری
دل دار غم گساری
می خواند از ستاره
از دشت پر شقایق
روزی به روی چشمم
پا می گذارد آن مرد
مردی به جنس عاشق
باید که باز آید
بر شانه های باران
باید که شاد گردیم
.
.
.
یک کیسه مرهم عشق
همراه دستی از نور
بر یاس دل شکسته
12/2/89

raha_10 05-06-2010 03:08 PM

اسیر دلم گاه و بی گاه می شوی
خاطره ی چشمان بی پناه می شوی
می روی به سوی نامه های بی رمق
چرا سکوت کرده ای؟
چرا شبیه آه می شوی؟
سرشارتر از توست تمام شعر من
برای آه من شبیه زادگاه می شوی
در این صدای بی صدا
در این تیره های شب
میان چشم من به سان ماه می شوی
میان برگ های گل نشسته ای
چرا تو تیره ای؟
چرا تباه می شوی؟
برای آمدن سراسیمه آمدی
دچار رفتنت چه جانکاه می شوی
و می روی به جاده های بی کسی انتظار
و می روی به دور ها ز چشم من
چرا سیاه می شوی؟
13/2/89

saeman 05-06-2010 08:19 PM

شعرهای من
 
من از این دریا اگر می یافتم سیمین گهر
ناله هایم نامدی دیگر زساحل گوشدر

شیوه پاکی زرندان خراباتی بجوی
خرقه صوفی بسوزان عقل را کن دربدر

از حجاب روی ساقی چون شفق شرمنده ایم
که در این خیل گدایان نیست لایق یکنفر

در ازل عهد وصالی وفراقی بسته ایم
تا ابد بر قول خود باقی ومی آریم سر

صوفی پر مدعا لاف "انا الحق " می زند
خود "انا" را در پی " الحق" نمی بیند مگر

هرکسی از شاخ مستوری گلی برچید ورفت
ما زشاخ مستی و رندی بچیدیم آن ثمر

"سعمن" این درها که می سفت بود اندر باغ خلد
گفت فیض روح قدسی گشت ما را کارگر


1383

متین 05-06-2010 10:19 PM

اشرف مخلوقات
 
اشرف مخلوقات

آسمان آرام است
من در اين آبي صاف
و در انديشه خود
پاسخي مي جويم
زندگي مفهومش چيست؟
و من آيا اشرف مخلوقاتم؟!
منِ آتش زده ي جنگ افروز
منِ بيدادگرِ ظلم و ستم

من اگر اشرف مخلوقاتم،
پس چرا خونِ برادر ريزم؟
و چرا مزرعه سبزِ عدالت را
آتش اندازم و خود بُگريزم
و چرا چشمانم ،
اشك چشمانِ يتيمان را مي بنيد و باز
دست بي رحم دلم،
حفاري مي كند اين گورِ عدالت را
آسمان باراني است
همچنان مي پرسم
زندگي مفهومش چيست؟
و من آيا اشرفِ مخلوقاتم؟!
....
و من آيا اشرف مخلوقاتم؟!!

raha_10 05-10-2010 04:26 PM

تقدیم به تویی که اندوهت احساس من است:
بگو اندوه چشمان تو از چیست؟
نمی دانی دلت سرگشته ی کیست؟
بگو آخر چرا افسرده هستی؟
میان غم چرا تنها نشستی؟
بگو با من بگو از اشک خونین
بگو از ناله های سرخ سنگین
بگو آخر از این دنیا ز مردم
چرا دوری ؟ چرا هستی تو غمگین
چرا رفتن برای تو شکستست
چرا روح تو خستست
چرا در عمق آهت سایه های درد مرگ است؟
چرا این دل چنین در تاب و تاب است
میان گریه های تو همه دنیا سراب است
بگو با من چرا شب زنده داری؟
میان های های نای خسته
نشان از ناله های بی قراری؟
بگو از عاشقی بنشسته بی تاب
بگو از چشم های خیس بی خواب
بگو از دور های دور ذهنت
بگو از عکس افتاده در این بلوای آشوب
تو میدانی که می فهمم تو را از ناله هایت
و می فهمم تو را از گیسوان خفته در باد
بگو با من بگو از یاد یارت
بگو از چشم های بی قرارت
بگو از لرزه های شانه های بی پناه «های های» خسته از صبر
بگو با من چرا در آتش چشمان سرخت
دلت نا گفته ها از یار دارد؟
بگو اندوه چشمان تو از چیست؟
بگو با من
تو می دانی؛تو میدانی دلت سرگشته ی کیست!
شاید باید بیش تر مطالعه کرد تا این قدر از کلمات تکراری استفاده نکرد!
20/2/1389

HARLI 05-10-2010 05:19 PM


کوچه


ته سیگار سفید
ناگهان خورد زمین
زیر پا له شد و مُرد
گربه ای کرد کمین
کوچه باغی خلوت
و درختان کهن
سر فرو برده به هم
آن طرف در خانه پسری زیبا رو
گوشه ای روی تراس
یک کمانچه در دست
همصدا با سازش
باز هم می خواند
کاش می رفتم از این شهر غریب
خسته ام از غم و نیرنگ و فریب
پرده ای رفت کنار
دختری پیدا شد
با لباسی تیره
چهده اش گندم گون موی او صاف و سیاه
چشم هایش پر مهر و لبانش خندان .
من در این سو هستم
پشت یک پنجره پنهان شده ام
خانه ام تاریک است او نمی بیند از آن طرف کوچه مرا
با وجودش اینجا
گاه گاهی حتی
کوچه با این همه دلتنگی ها همچنان می ارزد .

********

شاعران عزیز، بعد از اینکه متن بالا رو ارسال کردم .اشعار همه ی شما رو خوندم وشرمنده شدم . من اصلا خودم رو شاعر نمی دونم جسارت من رو ببخشید .

raha_10 05-11-2010 10:30 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط saeman (پست 150742)
من از این دریا اگر می یافتم سیمین گهر
ناله هایم نامدی دیگر زساحل گوشدر

...
"سعمن" این درها که می سفت بود اندر باغ خلد
گفت فیض روح قدسی گشت ما را کارگر


1383

سلام« آقای دریا » اشعار شما بسیار پر محتواست.موفق باشین.


نقل قول:

نوشته اصلی توسط متین (پست 150768)
اشرف مخلوقات





آسمان آرام است
من در اين آبي صاف
و در انديشه خود
پاسخي مي جويم
....
و من آيا اشرف مخلوقاتم؟!!

سلام آقای متین شعر های شما هم زیباست و پر از رمز و راز.
نقل قول:

نوشته اصلی توسط HARLI (پست 151156)
کوچه

ته سیگار سفید
ناگهان خورد زمین
زیر پا له شد و مُرد
گربه ای کرد کمین
...
گاه گاهی حتی
کوچه با این همه دلتنگی ها همچنان می ارزد .

********


شاعران عزیز، بعد از اینکه متن بالا رو ارسال کردم .اشعار همه ی شما رو خوندم وشرمنده شدم . من اصلا خودم رو شاعر نمی دونم جسارت من رو ببخشید .

شعر زیبا را باید نوشت.در شعر شما چیزی است حاکی از یک احساس همراه با افتادگی و خجالت اگر اشتباه نکرده باشم.
جسارت ها راه اینده را روشن تر می کنند و به زندگی ابتکار می بخشند.
اشعار شما کاربران گرامی بسیار زیبا و دلنشین است.
مثل اینکه تنها کسی که این جا خیلی به خودش اعتماد داره من هستم!
کسی که از اون ها(نوشته ای من) انتقاد نمی کنه.
البته ایراد که عیان است چه حاجت به بیان است.

saeman 05-23-2010 04:42 PM

سحر رفتم به گلزاری که چینم گل برای او
همه گلها کشیده سر که تا ریزم به پای او

به مرغ بوستان گفتم چه داری جان خودرنجه
بگفتا من نیم دردا که این باشد نوای او

هزاران قلب برخیزد هزاران درد بنشیند
چو برداردصبا یکدم زبیشرمی ردای او

فزون حسن خدادادش به هرروزی که می آید
چه دارم جز دل وجانم ،دل وجانم فدای او

شبان وادی ایمن ببین با من چه میگوید
که ساحر وش بتی دارم کند معجز عصای او

گدایانی گنه کاریم رو طعنه مزن زاهد
که امید گنهکاران به افسون دعای او


زبان گل فشان دارم که عشقش را نشان دارم
هر آنچه هست در خاطر بگو "سعمن" زرای او

1384

raha_10 06-03-2010 10:41 AM

«منم سرباز لشکر غم»
اگر داری تو ماتم
بیا بشنو ز نی های شکسته
بیا بنگر به نای خسته از خون
بیا بنگر به دوچشمان مجنون
به آه پر عطش از جام لیلی
به خون بی بدیل از چشم شیرین
به جان کندن ز بی پرواترین فرهاد عالم
به کوه بی ستون و تیشه ها بر سنگ بی غم
بیا بشنو تو از نی
بیا بنگر به گل هایی که رستست
ز ساق ساقه ی نی
بیا بنگر تو ای ساقی
اگر داری ز درد دل خبر جانا
بیا بنگر به این چشمان گریان
بیا بنگر به دو دستان حیران
منم خسته تویی جسته
من از افسون رفتن
من از کندن ز تو دل
تو از رفتن ز کوی یار بی دل
بیا بنگر که رفتم من میان ریشه های لاله های سرخ و غمگین
که می رویدبه فردا
میان یک دم از آه تو عاشق
و می دانم که روزی بی خبر
تو می بویی تمام لاله های پر شرر
منم سرباز لشکر غم
نبینم در دلت یک جرعه ماتم
تو باشی تا ابد در جام شادی
و مانی تا ابد در جان شیرین
و باشی بیخبر از ناله هایم
و باشد در دلت لبخند باقی

SonBol 06-03-2010 11:16 AM

سلام به تمام دوستان خوش ذوق و ادیب و پر احساسم:53:
مطالبتون رو میخونم و خیلی خوشحالم که این همه احساس توی نوشته هاتون هست
نازنین هایی که برام پی ام دادن تا نوشته هاتون توسط این حقیر نقد بشه همونطور که گفتم شرمندشون هستم و انشالله بعد ازسال پدرم_:2: با روحیه ای بهتر و فکری آزادتر خدمتتون هستم
موفق باشید

saeman 06-23-2010 06:36 PM

عزیز من گل من آرزوی هجرانم
ستاره شب تارم امید دورانم

از آنزمان که سخن از فراق آوردی
دقیقه ای زغم آسوده نیست چشمانم

چه زود می گذرد روزگار آری او
چو ما هوای گلی کرده خوب می دانم

حوادث از پی هم می روند ومی آیند
مگر که حادثه روز وصل جانانم

خیال گردش دریای چشم تو در سر
ولی زقایق وارونه نیست امکانم

بیا که غنچه چو بیند تو را که می آیی
دهان گشاید وگوید خوش آمدی جانم

گمان مبر که زعشقت رفیق غم گشتم
که هست شادی اگرزین زمانه من آنم


بیا امیدرهایی به کوی یکرنگی
سری به "سعمن" دلخسته زن مرنجانم

Hamed 06-26-2010 08:48 PM

وصف حال ...
 

تابستان شد و من، سرشکسته

از بی مهری دوست، دلم گرفته
مانده ام بین هزار راهی
راه پس و پیش هم، نمانده


SonBol 06-26-2010 10:51 PM

سلام
یه عرض کوچیک دارم امیدوارم منو ببخشید به بزرگی خودتون
چند تا نکته خیلی مهم توی دبلنشین شدن شعر:
اول اینکه حتما تمام بیت ها دارای یه وزن و آهنگ باشند به طور خلاصه اینکه هنگام خوندن سکته نداشته باشند ! یعنی داری یه بیتو میخوننی مصرع دوم یهو کم نیاره از مصرع اول یا بیت دوم از بیت اول
مطلب دوم اینکه قافیه خیلی مهمه مثلا در شعر saeman عزیز که خیلی هم زیبا بود در هجران و دوران الف و نون کلمات قافیه هستند حالا بحث اینجاست که هجران من - دوران من - چشمان من - جانان من - امکان من.... درسته اما مرنجانم و آنم خیر

در کل شعرتون زیبا بود و پر استعاره
حامد جان شعر تو هم زیباست ولی مثل شعرهای خودم همیشه غمگینه... شکست و گرفت هم قافیه نمیشن. وزن بیت دوم هم با اول نمیخونه . اما میدونم موفق میشی

رها جان شعر شما هم نمونه ای از شعر نو هست اما در شعر نو هم رعایت وزن و زیبایی آهنگ و قافیه تاثیر گذار هست .
و می دانم که روزی بی خبر
تو می بویی تمام لاله های پر شرر
منم سرباز لشکر غم
نبینم در دلت یک جرعه ماتم

اگه اینطور مینوشتی به نظرم زیباتر بود:
و می دانم که روزی بی هیاهو
کنار لاله های پر شرر آرام می گیر ی
و من سرباز مغموم زمانم نازنین همدم
نباشم گر تو را بینم میان دشت پر ماتم
جسارت منو ببخشید

Hamed 06-26-2010 11:30 PM

سلام
متاسفانه من نه میدونم قافیه چیه و نه میدونم اینا رو از کجا باید فهمید! شاعر هم که نیستم و ادعایی ندارم.
اون چیزی هم که به اسم شعر نوشتم ، توی یه حسی بودم، همین طوری نوشتم و فکر هم نکردم.
یه چیزایی بعضی وقتا می نویسم که از وزن و قافیه و این چیزا خبری توش نیست! فقط همین! سعی ام اینه که مفهومی توش باشه اما مثل شاعرا نمیتونم زیباش کنم.

به قول خودم: (!!)

وقتی که وزن و قافیه و شعر


همه در پای فکر



لنگ می زنند



بهتر آنکه



همه را سر برید



تا که اندیشه



عریان شود ...


89/3/11



و در آخر:


با تیشه


سراغ دل سنگ ات



آمدم



با ضربه ای آرام



شیشه ای شکست ...



.

.
.


اشتباه کردم ...



89/3/9


ادامه در وب سایت کوچک شخصی! (پروفایل!)
-----------------------------------------------


از این که نقد بشم خوشحالم، چون چیزی یاد می گیرم و به جلو پیش میرم.
ممنون...



saeman 06-27-2010 05:39 PM

ذکر چند نکته
 
[QUOTE=SonBol 2561;160294]سلام
یه عرض کوچیک دارم امیدوارم منو ببخشید به بزرگی خودتون...

اینکه قافیه خیلی مهمه مثلا در شعر saeman عزیز که خیلی هم زیبا بود در هجران و دوران الف و نون کلمات قافیه هستند حالا بحث اینجاست که هجران من - دوران من - چشمان من - جانان من - امکان من.... درسته اما مرنجانم و آنم خیر

در کل شعرتون زیبا بود و پر استعاره

سلام خسته نباشید
از لطف شما استاد گرامی نسبت به بنده حقیر ممنونم
از اینکه گفته اید مرنجانم وآنم با هجرانم ودورانم و... هم قافیه نمی شوند بسیار متعجب شدم
شما ملا حظه بفرمایید که آخرین مصوت در هجا ی پایانی به اضافه یک یا دو صامت پس از خودش از حروف مشترک قافیه است وحروف پس از این حروف مشترک ،از حروف الحاقی است مثلا در هجران ودوران هجای آخر "ران " است که مصوت "ا" و صامت نون از حروف اصلی است که نون در اینجا حرف روی است وهمینطور است کلمات مرنجانم ومثلا هجرانم ملاحظه بفرمایید که حرف "میم" از حروف الحاقی است وفرقی نمی کند که نقشش فاعلی باشد (هجران من) یا مفعولی (مرنجانم یعنی مرنجان مرا ) وفرقی نمی کند که یکی از کلمات اسم باشد ودیگری فعل وفرقی نمی کند که خود میم نقش فعل را بازی کند مثل "آنم" یعنی آن هستم

چند شاهد از ابیات حضرت حافظ :

چل سال بیش رفت که من لاف میزنم
کز چاکران پیر مغان کمترین منم

آب وهوای فارس عجب سفله پرور است
کو همرهی که خیمه از این خاک بر کنم

ملاحظه می فرمایید که منم با بر کنم هم قافیه شده اند با این که من اسم ولی بر کن فعل است میم در بر کنم شناسه فعل است ولی در منم نقش فاعلی دارد

یا مثلا:
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم وخاموشم

هست امید م که علی رغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم

گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم

ملاحظه می فرمایید که ، هوشم ، ودوشم وخاموشم همان نقش هایی را دارند که کلمات مرنجانم ، هجرانم وآنم

هوشم ( که نقش میم مفعولی است ) و دوشم ( دوش من که نقش میم فاعلی (مضاف الیه )) می باشد و خاموشم یعنی خاموش هستم که میم در اینجا مطابق کلمه آنم نقش فعل را بازی می نماید

یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان وتنش

عرض ومال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش

ملاحظه می فرمایید که فکنش با تنش هم قافیه شده اند با اینکه "ش" در فکنش نقش مفعولی دارد همچنانکه میم در مرنجانم ولی ش در تنش نقش فاعلی دارد همچنانکه میم در هجرانم

و....

SonBol 06-27-2010 08:34 PM

سلام دوست من
باید جسارت منو ببخشید و من هم به عنوان یک دوست نقد کردم نه استاد. اشعار خودم همشون پر از عیب و ایرادن!
اما مشکل اینجاست که چاپ کتاب آدمو به خیلی قوانین آگاه میکنه
شما وقتی برید کتابی چاپ کنید ایرادهایی میگیرند که اصلا با عقل و منطق و قوانین قبل سنخیت نداره! میدونید به دلیل همین موردی که من به شما گفتم چند تا از شعر های من رد شد؟!
و بدتر از همه که شما حضرت حافظ رو مثال زدید من هم موافقم اما جامعه ی ما خیلی چیزها رو عوض کرده . چند تا از اشعار من باز به خاطر کلماتی که هزاران هزار بار در اشعار حافظ هم بوده مثل می و مست و لب و.....رد شد. اصلا اسم بردن از اون کلمات در ارشاد ما ایراد داره!
یا مثلا کجا ایراد داره شما بنویسی ک
باور کنید درد بزرگیست کم شدن
از انتهای منفی بردار بشنوید

همین بیت رو ارشاد از شعر من حذف کرده!
به هر حال من تجربیاتم رو از روی ضربه هایی که در طول مدت چاپ کتاب خوردم و مثل شما تعجب کرده بودم به عرض رسوندم. و گرنه اصلا مثل شما در عروض و قافیه تبهر ندارم و تنها شعر گفتن من از روی استعداد و غریضه هست
هر کسی هر طور مایله میتونه شعر بگه
و منم قصد دخالت نداشتم و تمام فرمایشات شما رو از نظر صنعت ادبی قبول دارم
موفق باشید

sabur 07-05-2010 01:17 AM


من آنعاشقمن آنعشق خدایم
اگر چه بیقرار و بی وفایم
به دامان غمی لبخند من ماند
نهدر بندم نه آزاد و رهایم

saeman 07-10-2010 02:13 PM

شعرهای من
 
دیری است من که رنج فراوان کشیده ام
تا رخت خود به وادی هجران کشیده ام

عیبم مکن اگر نشد آیینه عکس او
کاین نقش با دو دیده گریان کشیده ام

بد نامی زمانه و رسوایی زمین
از بهر شاد کامی رندان کشیده ا م

تنهایی نسیم و نم وسرخی شفق
تصویر اضطراب غریبان کشیده ام

دیدم به خواب دوش که بیدارم و عزیز
صهبای وصل از لب جانان کشید ه ا م

گویند کیست آنکه زدی نقش او به آه
زیبارخی است اینکه از او آن کشیده ام

تا رو کند دوباره به بالین من چنین
بر دوش بار حسرت دوران کشیده ام

"سعمن" دگر مگو که رفیق است مرد راه
کاین تلخکامی از خود یاران کشیده ام

1389

Younes 08-23-2010 11:29 PM

اشعار اعضای پی سی سیتی
 
دیدم بد نیست یه همچین تاپیکی داشته باشیم. شعر های خودمون رو بزاریم. می تونیم در موردشون بحث هم داشته باشیم.
ولی یه قانون. برای این که تاپیک جذابیتش رو از دست نده کسی حق نداره دو تا شعر پشت سر هم بگه.

Younes 08-23-2010 11:35 PM

اولی رو خودم می زارم.

ای اشک هایت آوار غم بر پلک هایم
ای تنهاییَت کابوس بی خوابی های من
ای کاش می دانستی برای دوباره دیدنت چگونه ثانیه های فاصله را در قلبم فرو می کنم
و نمی چکد
و نمی چکد قطرات خون
چرا که خون گریه کردنم تمام جانم را به پای دوریت ریخته است
ای تنها امید شب های بارانیم
معبودم، ... .

ايران21-1986 08-23-2010 11:37 PM

نبسته ام به كس دل ، نبسته كس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن

***********
دوست عزیز لطفا قانون رو رعایت کنید. قرار شد دو تا پست پشت سر هم نزنیم.
یونس

سالومه 08-24-2010 12:25 AM

کس نداند غم من چیست
کس نجوید راز من چیست
کس نبوید عطر مهتاب من از چیست
کس نگوید عشق جاندار من از کیست

Younes 08-24-2010 12:59 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط سالومه (پست 179193)
کس نداند غم من چیست
کس نجوید راز من چیست
کس نبوید عطر مهتاب من از چیست
کس نگوید عشق جاندار من از کیست

کس نبوید عطر مهتاب من از چیست؟ می تونم بپرسم یعنی چی؟
عشق جاندار؟ یعنی چی؟

سالومه 08-24-2010 01:04 AM

رجوع به کتاب سمیرا قنبرپور تحت عنوان شو و روز

Younes 08-24-2010 01:13 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط سالومه (پست 179219)
رجوع به کتاب سمیرا قنبرپور تحت عنوان شو و روز

یعنی چی؟ مگه شعر از خودتون نبود؟

deltang 08-24-2010 01:37 AM

نگاه من
نگاه تو
دلی عاشق
براستی مهربانیت را از ماه به ارث برده ای
ای ستاره خوبیها
من از نگاه تو سبزم
خوشم به نگاهت


اکنون ساعت 07:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)