پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مطالب آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=11)
-   -   تاپیک مخصوص شب زنده داران سایت (http://p30city.net/showthread.php?t=22430)

bigbang 04-19-2011 12:29 AM

من خیلی از شب خوشم میاد
نه به خاطر اینکه شبه بلکه چون توش صدای هیچ جنبنده ای نمیاد
چون فقط تو شب هست که آدم به آرامش میرسه
کسایی میگن عاشق شدیم نجواهای عاشقانه رو فقط شب خریداره !
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
حبیبم اگر خوب طبیبم رو میخوام !
به هر شعار نمیدم ! من همیشه شبو دوست داشتم ! یه جوری تو ذاتم هست
هر چند فردا باید روی صندلی بشینیم و قیافه های چپ اندر قیچی استاد هامون تماشا کنیم . و کل کلاس هم خودمونو و هم استاد و تحمل کنیم




bigbang 04-19-2011 12:49 AM

واقعاً تو ایران ما از درس خوندن لذت نمیبریم ! این یه حقیقته ! تا میریم لذت هم ببریم یکی پیداا میشه میزنه تو ذوقمون . شانس والله به خدا . نمیخواستم حرف بزنم ولی تازه تازه چونم گرم شدم حرف نزنم عقده ای میشم .
چون تو شبا محرم زیاد پیدا میشه از چیزهایی که دلم میخواد صحبت میکنم از آرزوهام :
دوست دارم خضر نبی رو برای یک بار هم که شده ببینم
دوست دارم زیاد بخورم ولی لاغر بمونم
یکی از آرزوهام اینه برنده یه جایزه یا ثبت اختراع بشم (یعنی چی میشه اگه بشه)
دوست دارم یه ماشین صحرایی اس یو وی داشتم باشم بزنم به صحرا !(هنوز تصدیقم رو نگرفتم )
به هر حال حرف واسه زدن زیاده ولی مهترین چیزی که باعث میشه تا من به زندگیم ادامه بدم میل به زیبایی هست هر کجا زیبایی باشه من هم هستم
برام فرقی نمیکنه از موسیقی باشه تا نقاشی و فیلم ومقاله تا یه فرمول ساده ریاضی
یا
آرامش و سکوت شب !
چی میشد همه آدمها تو زمین با صلح و آرامش زندگی کنن به اعتقادات همدیگه توهین نکنن و همه با هم دوست باشن
میگن روز به روز دنیا در حال کوچکتر شدن هست اما من برعکس میگم دنیا روز به روز بزرگتر میشه قلبها روز به روز از هم فاصله میگیره
یه زمانی یه چای نبات بهانه دور هم بودن میشد الان باید مهمونی های بزرگ بگیری
یا مثلاً حتماً شامی نهاری بدی ! مشکل شامو نهار نیست مشکل دلها هست که همش نبود عاطفه رو با خرید وسیله ها و گرفتن مهمونیهای آنچنانی میخواد التیام بده
بله دنیای ما آدمها روز به روز داره بزرگ میشه و عاطفه و میل به زیبایی داره جاشو به لذت پرستی (نه صرفاً زیبایی) میده . اما من دنیای خودم دارم دنیای من شاید کوچیک باشه ولی توش صفا هست چرا که من بزور با کسی رفت و آمد نمیکنم فقط با اونهایی هستم که منو دوست دارن بسه زیاد حرف زدم اگه نخوابم مادرم میفهمه کلمو میکنه !

GolBarg 04-19-2011 12:57 PM

من هم شبا رو دوس دارم هم دوس ندارم.........

منم از اونجایی که اگه یه روز کاری و پر مشغله داشته باشی و با احساس خوب و امید به آینده بخوابی رو خیلی دوس دارم.........

همیشه میگفتم خدایا شکرت که شب رو آفریدی.... واقعا آرامش رو حس میکنی... مخصوصا اگه ستاره ها رو نگاه کنی و بخوابی...

واسه درس خوندن هم تا قبل از 2 خوب هست...

ولی این چند وقت شبا رو دوس ندارم..انگار هر چی ناراحتی هست یهو شب میاد به سراغم... وقتی شب میشه استرس دارم امشب چطوره تا صبح میخوابم...

واسه همین سعی کردم زودتر بخوابم ..تا به یه روال طبیعی برگردم...
منم بتونم مثل سابق از سکوت شب و آرامشی که داره نهایت استفاده رو ببرم..............

DraRed 04-19-2011 02:33 PM

شب
 
من بعضی شبا رو دوست دارم بعضی ها رو متنفرم.
اگه دورمون شلوغ بوده باشه و یهو خلوت بشه متنفرم.
اگه معمولی باشه هیچ احساسی ندارم.
اگه دورمون شلوغ باشه هیجانیم
اگه بارون بیاد باید منو ببندن به تخت.چون اگه یه شب بارون بیاد من جوگیر میشم یه بلایی سر خودم میارم
نکته:اگه همراه بارون برف هم بیاد
اگه شب برف بیاد مثل عاشقا میشم.عاشق هیچکی هم نیستماا.ولی اینجوری میشم

فرانک 05-04-2011 11:27 PM

گور شب


شب آمد و چیره شد سیاهی
آرام گرفت مرغ و ماهی
تنها منم اشک بار بیدار
ای شب تو ز جان من چه خواهی !
بی شکیب منال ای شباهنگ
اندوه مفزا بر این دل تنگ
بگذار به درد خود بگریم
در خون دلم فرو مزن چنگ
ای ماه متاب بر من امشب
آتش به دلم میفکن امشب
چشمک مزن ای ستاره، خاموش
خونم مفشان به دامن امشب
ای باد به کوی من چه پویی
آزار دل مرا چه جویی
زان دختر شوخ چشم طناز
با من سخنی دگر نگویی
نزدیک میا، خیال او دور!
دور از من دردمند مهجور!
بگریز از این شکسته ی درد
بگذار مرا درین شب گور
آه ای شب تب گرفته پیش آی
آغوش سیاه خویش بگشای
بفشار مرا به سینه، بفشار
بربای مرا ز خویش بربای

هوشنگ ابتهاج ( ه . سایه ) از کتاب تاسیان

روناک 05-07-2011 11:19 PM

پتک چوبی
آخرین دفاع را کوبید
و عدالت در جای خود میخکوب شد
متهم اعتراف کرد:
شعله عشق
پشت چشمانش کم سو شده بود
پلکهایش را بستم،که عشقمان فاش نشود

روناک 05-07-2011 11:21 PM

پرنده ....

چه غريبانه رفت
آن پرنده کوچک
وقتي از صداي گريه ام
خسته شد ! ! !
((او حق داشت
من خنده را از ياد برده بودم ))
...................................................
من بعد از تو
آدم عجیبی شده ام...

رزیتا 05-07-2011 11:43 PM

از این دشت چیزی باقی نمانده است
و ما
هنوز دلخوش به مترسکانی هستیم
که زیر کلاهشان
کلاغ داشتند ...

روناک 05-13-2011 11:57 PM

ای دل اگر از چاه زنخدان بدر آیی
هر جا که روی زود پشیمان بدر آیی
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان بدر آیی

روناک 05-14-2011 12:05 AM

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش بسر آریم و دوایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و بتیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم

روناک 06-03-2011 01:33 AM

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها

روناک 07-03-2011 10:59 PM

ای ساربان
ای ساربان آهسته رو کرام جانم می‌رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود
شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم
وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

shokofe 07-03-2011 11:14 PM

شب با تمام ناگفته هاش زیباست:)
من حتی اگه غم هم داشته باشم شب و خیلی دوس دارم چون میتونم شبا با خیال راحت بهشون فکر کنم{داش مشتی}
چون روزا که همش بازی کردنه(نقش بازی کردن)
شب خود خودت میشی و میتونی ببینی چی کار کردی و چی کار نکردی و خلاصه عالیه
من هر چه قدر هم که خوابم بیاد نمیتونم از شب به سادگی بگذرم و زودبخوابم :p

میرم تو تختم و فکر کنم بعضی وقتا با این فکرا میرم به عرش و بعضی وقتا میرم زیر زمین و عاشق همین فکرام هستم:39:
بعضی وقتا گریه میکنم و بعضی وقتا از فکرام خندم میگیره (دیوونم؟):rolleyes:شاید
این دیوونگی رو دوس دارم_چپله
برام مهم نیست چون خود خودمم و به اونایی که از شب راحت میگذرن پیشنهاد میکنم که لااقل یه شب امتحان کنن مطمئنا"پشیمون نمیشن:)

red 07-12-2011 11:22 PM

اگه شما دیوونه ایدحتما منم دیوونم:)
چون شبا منم حال شما رو دارم

hossein 10-23-2011 02:43 AM

ساعت 2:40 بی خوابی زده به سرم این تاپیک رو دیدم که .....
ولی به درد این شبا که بی خوابی به سر آدم میزنه میخوره !

hossein 10-23-2011 02:46 AM

فعاليت هاي در حال انجام در انجمن
http://p30city.net/images/buttons/collapse_thead.gif کاربران حاضر در انجمن: 270 (تعداد 1 عضو و 269 مهمان)
http://p30city.net/images/misc/whos_online.gifبیشترین کاربران آنلاین در انجمنها 4,308 نفر در تاریخ 05-28-2010 و در ساعت 10:07 PM بوده است
hossein_1971

http://p30city.net/images/buttons/collapse_thead.gif آمار و ارقام سايت پی سی سیتی
http://p30city.net/images/misc/stats.gifموضوع ها: 26,081, نوشته ها: 213,312, کاربران: 78,525, کاربران فعال: 284
به جدید ترین عضو انجمن, iqsun2 خوش آمد میگوییم.
اکنون ساعت 02:46 AM

مهدی 12-01-2011 12:21 AM

مثل همیشه آسمان تاریک و پر رمز و راز ...............

شب مرا به درون خود کشیده و به جای همیشه خالی تو ماه رو به شنیدن

حرفهایم دعوت می کنم ................

دوباره تمنای بودنت تمام و جودم را به آتش کشیده و شعله های آن ، کویر

سوزانی را برایم تهیه دیده ..................

به آسمان نگاه می کنم . از خدا باران طلب می کنم .............

حس ریزش باران بر بازوان بی پناه و تر شدن لباس و پیراهنم را .....................

به راستی نیازمند بارانم ،نیازمند بارش باران ....................

کی این عطش سیری ناپذیر را سیراب می کنی ؟!!!!

ببین چگونه بی تاب توام !!!

سیرابم کن !

باران !

باران !


فرانک 12-04-2011 02:10 AM

زنده باد شب زنده داران پی سی سیتی
ساعت دو و ده دقیقه 13 آذر

اینم اسامیشون

فرانک, ‏radinway, ‏poria, ‏hossein_1971, ‏ترنم

این شعر فوق لعاده زیبا هم تقدیم به شما

شب به شیداگری و شادی بود

زهره هم در پی رقاصی و تنازی بود

آسمان با مدد ماه بلند ! سخت مشغول خودآرایی و خوشحالی بود!

تا حدیث سفر دوست به آفاق رسید

شب زشادی افتاد!

زهره هم پا ز بساط سحری بازکشید!

آسمان جامه ی یکرنگ و سیاهی پوشید!

همه جا تار چو شام شب تنهایی شد!

من و این غصه ی دلگیر زمین !

من و این آه نفس گیر زمان !

بی تو اینگونه گذشته ست شبم !!

دوست خوبم حاج محسن

فرانک 01-13-2012 02:42 AM

شب بخیر پی سی سیتی
 
شب بخیر ایران

شب بخیر کرمانشاه

شب بخیر پی سی سیتی

ساعت 44/2 شب نیست که اصولا میشه صب :)جمعه 23 دی

اونایی که بیدارن زنده و پاینده باشن

اونا که خوابن خوابای خوش ببینن

فرانک 01-22-2012 01:50 AM

زنده باد شب زنده داران نبض فردا

ساعت 2

اینم اسامی کاربران انلاین

فرانک, ‏نارینا, ‏FereShteH

مهدی 02-07-2012 01:39 AM

ساعت 01:38 بامداد روز سه شنبه هجدهم بهمن ماه یک هزارو سیصدو نود
کاربران حاضر در انجمن: 504 (تعداد 11 عضو و 493 مهمان) http://p30city.net/images/misc/whos_online.gif بیشترین کاربران آنلاین در انجمنها 1,094 نفر در تاریخ 11-16-2011 و در ساعت 01:51 PM بوده است
مهدی, ‏sinag, ‏FereShteH, ‏امیر عباس انصاری, ‏مهرگان, ‏Setare, ‏ترنم, ‏رزیتا, ‏unique(بی تا), ‏m.m.m., ‏m21-zagros

http://p30city.net/images/buttons/collapse_thead.gif

hossein 02-09-2012 03:19 AM

کاربران حاضر در انجمن: 310 (تعداد 4 عضو و 306 مهمان)
hossein_1971, ‏رزیتا, ‏SHeRvin, ‏MAHDI


ساعت 3:20 بامداد


MAHDI 02-09-2012 04:33 AM

فعاليت هاي در حال انجام در انجمن
کاربران حاضر در انجمن: 256 (تعداد 2 عضو و 254 مهمان)
MAHDI, ‏castle

ساعت:4:33 صبح روز پنجشنبه 20/11/1390

رزیتا 02-12-2012 03:47 AM

_:2:_:2:_:2:

فرانک 02-13-2012 01:06 AM

گفتم سخنم بشنو

گفتا سخنت ناید

گفتم بودم وصلت

گفتا بودت شاید

گفتم که به امیدت

هر شب ز غمت بندم

گفتا چه خیالی خام کز غصه نیاساید

گفتم هوس لعلت خواب از سر عقلم برد

گفتا که هوسبازی با عقل بیالاید

فرانک 02-15-2012 02:04 AM

صب بخیرو که گفتم

اینم شب بخیرش

شب بخیر بچه ها جون

زنده باد شب زنده داران پی سی سیتی
فرانک, ‏رزیتا, ‏amir ahmadi, ‏حسین, ‏Saba_Baran90, ‏Setare, ‏mohammad.90


ساعت 10/2

Hamed 02-18-2012 02:31 AM

لودینگ‌های صفحه‌ی اول فروم در این شب آرام

این صفحه در مدت زمان 31.1 ثانیه لود شد.

این صفحه در مدت زمان 0.0 ثانیه لود شد.

ترنم 04-04-2012 04:18 AM

یا فاطمه زهرا
 
سید ما مولای ما دعا کن برای ما


ترنم 04-04-2012 04:22 AM

امشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست
گریه ای شد بر فرازه ارزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند یادی از روی که بر قلبم نشست

kiana 04-04-2012 09:00 PM

من هر وقت این تاپیک را میبینم یاد این شعر میفتم .یادم نیست اسم برنامه چی بود ولی یک برنامه ای بود که شهید اوینی ساخته بود بعد شبهای جمعه نشون میداد .بعد اولش همیشه این شعر میخوند....
شب است و ظلمت است و من.......
کجایند مردان بی ادعا......(بقیه شعر را یادم نیست)
من هر وقت اسم این تاپیک را میبینم این شعر میاد تو ذهنم.....

ترنم 04-04-2012 11:55 PM

من اسم فیلم یادمه
روایت فتح:)

مهدی 06-07-2012 01:12 AM

سلام
خواستم برم یهویی یادم اومد ی تاپیکی هست شب زنده داری
آمدیم کلی گشتیم :d خاک خوردیم تا از زیر خاکها پیدایش کردیم و اندکی مطلب هویجوری بنویسیم.
مدیر بخش که نیستش :d ما هم همه کاربرهای آروم و بی سرو صدا :21:



shokofe 06-07-2012 10:41 PM

سلام
امشب نمیدونم چرا دلم میخواست قبل این که برم شب بخیر بگم
داشتم دنبال ی جایی میگشتم اول هم خواستم برم پاتوق همفکری که وقتی سری به مطالب آزاد زدم اینجا رو دیدم
گفتم بهتره اینجا بگم
گاهی واقعا" اینجوری میشم حالا یکی نیست بگه شب بخیر این همه شب نگفتی امشب چی شده ؟؟؟؟؟؟
خودم هم نمیدونم

شب همگی خوش:)
خوابای رنگی ببینین
خیلی دوستون دارم:53:


ترنم 06-21-2012 12:44 AM

دیشب یهو دلم كودتا كرد

" تو " رو می خواســـــــــــت

ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت

آروم به دلـــــــــــم گفتم

خــــــــــفه شو!!

!! دوره دموکراسی گذشته

می زنم لهـــــــــت میکنمآاا...!!


ترنم 06-25-2012 01:46 AM

91/4/5
 
شب لالایی اش را گفت ...
اما ؛
به خواب نرفتم ..
هنوز ..
.
.
.
در جایی ..
به یاد کسی ..
بیدارم ...

ترنم 06-30-2012 01:49 AM

خـــوابـم نـمی بـرد

تـــو را امــا .......

خــواب کـه نـــه

دنیـــا بــرده اســـتــ


افسون 13 06-30-2012 04:08 AM

جالبه دقیقاً زمانیکه همه خوابیدن من بیدار شدم ... حالا چرا از خواب پریدم و شدم روح سرگردان اینم معمایی شده برام ....
حوصله ی پست زنی که ندارم ... برم برای خودم لالایی بخونم ..........

ترنم 07-07-2012 02:54 AM

دانــه میــدهــم گنــجشــک هــای صبــحگاهــی را،

پشــت پنــجره ام،

از خــرده شعــرهــایــی کــه شــب

از دســت هــای تــو

میــریــزد بــر بیــخوابــی هــا

و بــالــش لبــریــز از امیــدم!


سید علی صالحی




دانه کولانه 07-09-2012 01:10 PM

به درخواست مدیران سایت این تاپیک به بخشی منتقل شد که جز نوشته های اخیر سایت در صفحه اول دیده شود
نام تاپیک کمی کاملتر شد .

bigbang 07-19-2012 01:00 AM

این دنیا چه دنیایی هست تا تو رو جو میگیره میخوای یه کاری کنی یه چیزی درونت تو رو آزار میده ، بسه ! من اینطوری بزرگ شدم دیگه بعد از 2 سالگی تربیتم عوض که نمیشه من یاد گرفتم همیشه باید تن صدام کوتاه باشه
طوری که خودم بشنوم
یاد گرفتم خوب شدن یک افسانه هست که ما آدمها برای خودمون میسازیم بلاخره یه جایی این دنیا نقطه ضعف ما رو پیدا میکنه از همون جا به ما ضربه میزنه
یاد گرفتم "که همیشه باید فاصله داشته باشم " به هر اصلی شک داشته باشم به ایین شک ندارم محکوم شدم
تنها موندنم دلیل های زیادی داره ، من سالهای زیادی از زندگیم رو تحمل کردم
اما از یه جایی دیگه به بعد بریدم یعنی دیگه تحمل کردن برام معنی نداشت
تغییر کردم یاد گرفتم نباید حرف بزنم باید فریاد بزنم
یاد گرفتم وقتی گفتن نکن اون کار رو حتماً با شدت هر چه بیشتر باید انجام داد
یه مدت از کارهایی که انجام میدادم میترسیدم اما یواش یواش ترسیدن یادم رفت
یادم رفت که بترسم ! شجاع شدم دل به دریا زدم ! شیبم تند شد
تازه با علاقه درس خوندم
از آدمهایی که تیکه میندازن اصلاً خوشم نمیومد ما از اینجور آدمها تو فامیلامون زیاد داشتیم شرکت کردن تو مهمونی ها و مجالس بی معنی و بدون مفهوم برام عذاب شده بود یادمه یک بار تو خونه یکی از فامیلهامون یکی یه چیزی گفت
گفتم که واقعاً تغییر کرده بودم اگر مثل قبل بودم ساکت بودم ولی چون عوض شده بودم طوری حرف زدم که کل مهمونی برای دو دقیقه رفت تو کما
بعد هم با صدای بلند گفتم میتونید به مجلس مزخرفتون ادامه بدید
اومدم بیرون از اون به بعد دیگه اجباری نبود تو هیچ مهمونی شرکت کنم چون دیگه حفظ هیچ حد و حدودی برام مهم نبود چون برای طرف مقابلم ارزشی نداشت
اونطوری که دلم میخواست لباس میپوشیدم دلم میخواست ریش میذاشتم
بلند میکردم انگار تازه از جنگل اومده بودم ، دلم نمیخواست میزدم سه تیغ !
هر رستورانی دلم میخواست میرفتم ، هر چیزی دلم میخواست میخوردم
برام هیچ چیز مهم نبود ، دیگه نصیحت های پدر و مادرم هم کارگر نبود
بیخیال شده بودم ، یادم میاد توی اتاقم میرفتم صدای ضبط رو بلند میکردم داد همه در میومد این یکی رو دیگه کوتاه نیومدن مجبور شدم هدفون بگیرم مهم نبود آهنگ چیه فقط هر چیزی که بود با صدای بلند گوش میدادم
10 تا آدامس میخریدم همه رو با هم میخوردم
حموم که میرفتم آب بیش از حد داغ میکردم ولی خوب نمیتونستم شیر آب سرد رو ببندم
میسوختم اتفاقاً یکبار یکی از پاهام یادم میاد کبود شد
خلاصه وضعیت بدی بود ، گاهی عین بچه ها گریه میکردم بعد اینقدر گریه میکردم تا سردرد میگرفتم از فشار گریه دهنم یه مزه ی تلخی میگرفت
تا این که تو پیدات شد ! من ارزشی برای عشق اینجور چیزا قائل نبودم ، تو هم ارزشی قائل نبودی ! نمیدونم چی شد دیدمت ! لعنتی هر کار کردم تو یادم موندی
آخه خیلی باحال بودی ! یادم میاد اونموقع تو دوره جنگلیت خودم به سر میبردم
پیرهنم تو شلوارم نبود
بیخیال دنیا نشسته بودم داشتم آسمون رو نگاه میکردم
تو رو دیدم اما تو منو ندیدی .....................................
فرومه این جا باز حرف میزنیم یکی ناراحت میشه
خلاصه خاطره ای خوبی که ازت دارم این هست که باعث شدی از اون وضع بیام بیرون
مرسی به خاطر همه چی هر کجا که هستی سلامت باشی
خوشبخت باشی .


اکنون ساعت 02:01 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)