![]() |
صلیب
خوابیدن بر صلیب بیداری بر صلیب صلیبی به قواره ی زندگی در آغاز روزهایی که دوازده قدم مانده به جلجتا |
فال قهوه 1
زیر و روی می کند ورق های سیاه و سرخش را واژگونه می کند فنجان قهوه ام را زنی از محله ی جلفا در فنجان ات آیینه ای ست در آینه ات مردی که پشت چشمان خاکستری اش آتش آب دیده ی هزار زمستان به گریه می افتم در آیینه ات بارانی ست برای دیم زار گندم و سیب ستان در آیینه ات آیینه ای ست و بی پایانی اندوهی نامت را بیهوده پنهان می کنی به اتاق کوچکت برگرد |
فال قهوه 3
هروله می روم تمام کودکی ام را در خیابانی که خواب های تو را دور می زند و هنوز امیدوارم که بوی تو حس شود از دهان چند سایه که مستند نه قطب نمایی در مشت و نه سکه ای در جیب معلوم نیست چگونه تا به کجا می کشانی ام؟ |
فرستاده
مرا فرستاده است بی آنکه مادرم از یک نسیم نظر کرده بارور شده باشد بی هاله ای از نور بر فراز سرم مرا فرستاد و گفت : عاشق شو ! |
فصل سوم
فصل سوم سالی صبور هنوز موازی راه ایستاده ام یادم بماند آفتاب سر از کدام سو زده امروز هوای آمدنت مرا دوباره گرفته است |
قهر
قهر نام دیگر مرگ است قهر می کشد ما را بی طناب و تیر و مجازات رسمی و قانون یکی دو واژه تلخ و تمام ... |
کسی چه می دانست
کسی چه می دانست تاوان کدام حرف نگفته چه قدر است؟ بعععله ! گذشته گذشته است اما عزیزترینم کسی چه می دانست امروز بخت از کدام روی سکه می افتد و در میان بازی شاه دزد ضیافت هر شب قرعه ی بره شدن به نام که می افتد؟ کمک حس می کنم که فرو می روم تا خرخره در گند آغل گاوهای مقدس کمک حس می کنم که : غ ر ق |
کوک می زند
کوک می زند چهل تکه از پاره های روزگارش را مثل مادرانی که پنجره سوی چشم هاشان را قطره قطره ربوده ست مثل مادرانی که بوی خاک مرطوب می دهند کوک می زند زمین و آسمان و پنجره اش را و چشم سوزنش از هوای سربی و سنگین هی می سوزند چرا که نه این کوچه نه این خانه نه این اتاق و نه بی تابی آغوش بی کرانه اش انتهای دنیا نیست |
تا برگردی
تا برگردی دلخوش از خاطره ی کم رنگ حرارتی از تو سقوط می کنند اشیا در جمود بی مانندشان پرده ها ایستاده صندلی ها نشسته و رخت ها آویخته بر طناب برودت |
تعلیق یا
اذان موسیقیایی ناقوس تداعی مرگ است یا تولدی که جاذبه ی دست هایم را به سمت نوازشی بی کرانه خواهد برد؟ پیچ پیچ طنابی لطیف گرد گلوها مرا به هر تولد از این دست مشکوک می کند این هدیه زندگی ست یا تعلیق جاودانه ی انسان دیگری؟ |
تلخ
بادام تلخ باریکه ماه را چگونه دیده ای از لابه لای پنجه ی برگت؟ گویی شکوفه ی عریانی از بلور خفتیده در آغوش منحنی نور و چشم های من اندام ماه را چگونه عاشق شدید از عمق ظلمت گودال خویش؟ آویختن به ریشه بالا کشیدن از آوند نفسگیر شاخه تا نشانه ی بادام و تجربه ای که ، تلخ پا گرفت |
ما / لا / ریا
روزه ی سکوت گرفته ام فقط برای تو می نویسم این جا شیر آب را که باز می کنی گلبول های قرمز آژیر می کشند باغچه پُر می شود از فوران هوای مرداب و دهان ، لبریز از طعم بوسه ی زالو این جا رادیو را که باز می کنی روز تمام موجها پُر از پیام صلحی ست که عالی جناب های جهان به سوی هم شلیک می کنند |
ماهی سیاه کوچولو
حوض را که مرور می کنم ورق به ورق پُر از آرامش قرمز ماهیان سرخوشی ست که حلول فصل تخم ریزی شان را شمارش معکوس می کنند پس ماهی سیاه کوچک من کجاست؟ کسی از نردبان دی شب ماه چیزی نمی داند؟ |
مثلاً
بسیارند بهانه های دوری به دستم بهانه ای بده دست آویز کوچکی تا در کنار تو باشم اشاره ای نوشته ای که خلاصه در دو واه عضلاتی گشاده در چهره و لبخندی رها به دستم بهانه ای بده |
حالا که نامه می نویسم |
در کوه پایه |
در من ... در تو ... |
زندگی ؛ داستانی برای اجرا |
اعتراف |
در پاکتی در گشوده |
رؤیا |
رنگین کمان |
اولین ترانه |
|
ایکاروس |
با حفظ فاصله |
بازی تمام شده دیگر |
|
در من پرنده ای ست |
زاده که می شوم |
سفر |
سیب |
شاید میان عکس |
عاشق |
لمس کن |
ستارگان را که فوت میکنی |
همین که |
و من نفهمیدم |
چیزی به جای خودش نمانده |
ایستگاه چندم ؟ |
اکنون ساعت 07:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)