پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   زمین به اوراد عاشقانه محتاج است (اشعار رؤیا زرین) (http://p30city.net/showthread.php?t=38413)

افسون 13 07-12-2012 11:27 AM

صلیب

خوابیدن
بر صلیب
بیداری
بر صلیب
صلیبی به قواره ی زندگی
در آغاز روزهایی که
دوازده قدم مانده به جلجتا

افسون 13 07-14-2012 12:52 AM

فال قهوه 1

زیر و روی می کند
ورق های سیاه و سرخش را
واژگونه می کند
فنجان قهوه ام را زنی از محله ی جلفا
در فنجان ات آیینه ای ست
در آینه ات مردی
که پشت چشمان خاکستری اش
آتش آب دیده ی هزار زمستان
به گریه می افتم
در آیینه ات بارانی ست
برای دیم زار گندم و سیب ستان
در آیینه ات آیینه ای ست
و بی پایانی اندوهی
نامت را بیهوده پنهان می کنی
به اتاق کوچکت
برگرد

افسون 13 07-14-2012 12:58 AM

فال قهوه 3

هروله می روم
تمام کودکی ام را
در خیابانی که خواب های تو را
دور می زند و هنوز
امیدوارم که بوی تو حس شود
از دهان
چند سایه که مستند
نه قطب نمایی در مشت و
نه سکه ای در جیب
معلوم نیست
چگونه
تا به کجا
می کشانی ام؟

افسون 13 07-19-2012 11:57 AM

فرستاده

مرا فرستاده است
بی آنکه مادرم از یک نسیم نظر کرده
بارور شده باشد
بی هاله ای از نور
بر فراز سرم
مرا فرستاد
و گفت :
عاشق شو !

افسون 13 07-19-2012 11:59 AM

فصل سوم

فصل سوم سالی صبور
هنوز
موازی راه ایستاده ام
یادم بماند آفتاب
سر از کدام سو زده امروز
هوای آمدنت
مرا دوباره گرفته است

افسون 13 07-19-2012 12:00 PM

قهر

قهر
نام دیگر مرگ است
قهر می کشد ما را
بی طناب و تیر و مجازات رسمی و قانون
یکی دو واژه تلخ و تمام ...

افسون 13 07-19-2012 12:02 PM

کسی چه می دانست

کسی چه می دانست
تاوان کدام حرف نگفته چه قدر است؟
بعععله ! گذشته گذشته است
اما عزیزترینم کسی چه می دانست
امروز
بخت از کدام روی سکه می افتد
و در میان بازی شاه دزد ضیافت هر شب
قرعه ی بره شدن به نام که می افتد؟
کمک
حس می کنم که فرو می روم تا خرخره
در گند آغل گاوهای مقدس
کمک
حس می کنم که :

غ
ر
ق

افسون 13 07-19-2012 07:44 PM

کوک می زند

کوک می زند
چهل تکه از پاره های روزگارش را
مثل مادرانی که پنجره
سوی چشم هاشان را
قطره قطره ربوده ست
مثل
مادرانی که بوی خاک مرطوب می دهند
کوک می زند
زمین و آسمان و پنجره اش را
و چشم سوزنش
از هوای سربی و سنگین
هی می سوزند
چرا که نه این کوچه
نه این خانه
نه این اتاق
و نه بی تابی آغوش بی کرانه اش
انتهای دنیا نیست

افسون 13 07-20-2012 09:41 AM

تا برگردی

تا برگردی
دلخوش از خاطره ی کم رنگ حرارتی از تو
سقوط می کنند
اشیا
در جمود بی مانندشان
پرده ها ایستاده
صندلی ها نشسته
و رخت ها آویخته بر طناب برودت

افسون 13 07-21-2012 06:36 PM

تعلیق یا

اذان موسیقیایی ناقوس
تداعی مرگ است
یا تولدی که جاذبه ی دست هایم را
به سمت نوازشی بی کرانه خواهد برد؟
پیچ پیچ
طنابی لطیف گرد گلوها
مرا به هر تولد از این دست
مشکوک می کند
این هدیه زندگی ست
یا تعلیق جاودانه ی انسان دیگری؟

افسون 13 07-21-2012 06:38 PM

تلخ

بادام تلخ
باریکه ماه را چگونه دیده ای
از لابه لای پنجه ی برگت؟
گویی شکوفه ی عریانی از بلور
خفتیده در آغوش منحنی نور
و چشم های من
اندام ماه را چگونه عاشق شدید
از عمق ظلمت گودال خویش؟
آویختن به ریشه
بالا کشیدن از آوند نفسگیر شاخه تا نشانه ی بادام و
تجربه ای که ، تلخ
پا گرفت

افسون 13 07-22-2012 08:48 PM

ما / لا / ریا

روزه ی سکوت گرفته ام
فقط برای تو می نویسم
این جا
شیر آب را که باز می کنی
گلبول های قرمز
آژیر می کشند
باغچه پُر می شود از فوران هوای مرداب و
دهان ، لبریز از طعم بوسه ی زالو
این جا رادیو را که باز می کنی
روز تمام موجها پُر از پیام صلحی ست
که عالی جناب های جهان
به سوی هم شلیک می کنند

افسون 13 07-23-2012 08:45 PM

ماهی سیاه کوچولو

حوض را که مرور می کنم
ورق به ورق
پُر از آرامش قرمز ماهیان سرخوشی ست
که حلول فصل تخم ریزی شان را
شمارش معکوس می کنند
پس
ماهی سیاه کوچک من کجاست؟
کسی از نردبان دی شب ماه
چیزی نمی داند؟

افسون 13 07-23-2012 08:46 PM

مثلاً

بسیارند بهانه های دوری
به دستم بهانه ای بده
دست آویز کوچکی
تا در کنار تو باشم
اشاره ای
نوشته ای که خلاصه در
دو واه
عضلاتی گشاده در چهره و
لبخندی رها
به دستم بهانه ای بده

افسون 13 11-02-2012 03:31 PM

حالا که نامه می نویسم

حالا که نامه می نویسم
همه خوابیده اند
می خواهم این لحظه در حضور بادهای جهان
اعتراف کنم که
من دست شسته
خاطره هایی عزیز کشته ام
به اینجای نامه که می رسم
در می زنند
به گمانم خبرنگاری از میان جعبه ی جادوست
آهای
هر که هستی باش
کلاغ های زیادی شنیده ام که شایعه قار می زنند
اما کسی اجساد خاطره های مرا نخواهد جست

چرا که ر خروسخوان
معجزه ای روی می دهد


افسون 13 11-02-2012 03:33 PM

در کوه پایه

اینجا - در کوه پایه - جفت می شوند
آفریدگان بیهوده در بستر انتظاری بیهوده تر
و زمین ق ط ر ه ق ط ر ه
پُر می شود از چشم به

راهی غوغاییان
نه
زهدان کوه
باردار رسالتی نیست
نیست
محیط بان
بوته ی روشنایی را خفه می کند
با عصاره ی کربن
و ناقه
از هراس تفنگ های شکاری
در نطفه سنگ می شود
این جا در سینه ی هر مرد
فرهاد مسخی ست
و خواب شیرین کوه پایه
از انفجار های شبانه تکان می خورد


افسون 13 11-03-2012 11:48 PM

در من ... در تو ...

دور ایستاده ام
در مرز تیره ی روشن شرمی زنانه
تا باز نشناسی ام
هر چند
در من تمام توست
در تو
تمام
آنچه دوست می دارم


افسون 13 11-03-2012 11:50 PM

زندگی ؛ داستانی برای اجرا

داستانی برای اجرا
در مکانهای نامعین و زمان های لایتناهی
کلید می خورد
با پلان جرقه ای در ذهن و
بارقه ای در چشم
و صدای واضح تاپ تاپ
در متن سایه ی روشن آغاز
آغازی آغشته به توأمان شادی و اندوه
تا رقم زدن رؤیاهایت
در زمینه ی آهنگی
در پایان داستانی برای اجرا
در مکان های نامعین
تا زمانهای لایتناهی


افسون 13 11-06-2012 08:01 AM

اعتراف

راه بریده ام
آری
سفره ی بی رونق کودکانم را
گوشه نانی شکسته ام
از برادران ناتنی خویش
من سینه ای ندریده ام
من گردنی نشکسته زبانی نبریده ام
گرده ای فقط
که کودکان سال خمپاره
قاتق قحطی کنند


افسون 13 11-06-2012 08:03 AM

در پاکتی در گشوده

در پاکتی درگشوده
برایت مشتی سلام و بوسه فرستادم
با اندکی هوای نیالوده
و چند قطعه عکس نان برای تبرک
که پشتشان نوشته ام
آیا دوباره می بینمت ؟
آیا هنوز
وقتی که می دوم
دلت هوای شانه های مرا دارد ؟
آیا هنوز بر این عقیده ای که
دو دو تا مساوی چار است ؟
و هیچ قصد توبه نداری ؟
ناچارم برایت دعا کنم
از فرط عشق بمیری


افسون 13 11-08-2012 09:26 AM

رؤیا

جهنم بیداری ام ای کاش
خوابی بود
و تو آرام آرام
بیدارم می کردی و می گفتی
رؤیا رؤیا
تمام آبهای روان
ارزانی آتشت
قطره ای بنوش
بیدارم نمی کنی؟
آب
دیگر هزار پا گذشته از سر خوابم


افسون 13 11-09-2012 07:32 AM

رنگین کمان

بالا می آیند
چهره های ناشناس
از هیجان پله هایی که دست به دست
مرا به تو می رسانند
تو نیستی
در جستجوی
رنگین کمان میثاقی
از خویش رفته ای
چشم های جوینده بالا آمده اند
و حالا
در می زنند
هان
پنهان کن اسناد خویشی مان را
دستپاچگی ات را در جیب
ریشه های در هم تنیده مان را در کشوی میز
و رنگین کمان مان را
در دود کلماتی که رها شده اند
نه
چیزی دستگیر کسی نخواهد شد


افسون 13 11-09-2012 07:35 AM

اولین ترانه

ساعت : یک دقیقه ی بامداد
کسی هلم داد و
بند ناف مرا برید و
گره زد به روشنایی مهتاب
دلم گرفته بود و
اولین ترانه
بوی شور گریه را می داد


افسون 13 11-10-2012 12:13 PM

ای ماه

آبی زمین را گم کرده ام
ای ماه
مساحت زیبایی ات
مرا به عمق تجربه ای سیاه کشانده است
حالا بگو
ای ماه
راه
زمین
از کدام سوی این شب سرد است؟


افسون 13 11-10-2012 12:20 PM

ایکاروس

عزیزترینم
چه کرده ام؟ که در چنته ی مردی که می گذشت
چیزی نبود
جز چند نامه ی اداری کوتاه و
چند نشانی بی نام
چه کرده ام ؟
جز اینکه به آفتاب گفته بودم که
خیره نمانی
حالا حتماً به هر طرف که نگاه می کنی
از رنگ های آشنا خبری نیست
گوش می کنی ؟ در می زنند
حدس می زنی صدای پای که باشد
شاید ارزان فروش ترین گدای محله است
که چوب حراج می زند
دعای معتبرش را
شاید ، نه
نامه رسانی ست
با عکس تازه ای از تو
آه
خدای من


افسون 13 11-12-2012 08:46 AM

با حفظ فاصله

سلامی رد و بدل می کنیم و دستی
با ترس و تحسین و احترام
بلکه گرمای استخوان نسلی سوخته
ببالد از آوند شیره های خام
تا به گل نشستن گونه های گیاهی ام
و بعد هم که راه می رویم
با احتیاط و با حفظ فاصله
هی
آن بار هم که به این جای قصه رسیدیم
کسی از روبه رو
دل به شک از بوی حرفهای ساده مان گذشت
و گوش کوچه از گوشه های تلخ برزخی پُر شد


افسون 13 11-12-2012 08:48 AM

بازی تمام شده دیگر

چرا جواب نامه های قصیده ام
سپید می رسند ؟
می توانستی تکه ای تبسم مسیحایی
روی کاغذت بچسبانی
می توانستی لااقل
بهانه بنویسی
ببین عزیز ترینم
به هر حال بازی تمام شده دیگر
حالا تو در محاصره ی رؤیاهای منی
می توانی از پشت خاکریز خط مقدم
بلند شوی و دست سوگند روی سینه بگذاری
و پرچمی سپید روی خاک بکاری
و هفت بار بگویی

من قول می دهم
تمام خطوط مرزی جغرافیای ذهنم را
با هفت آب بشویم


افسون 13 11-15-2012 08:59 AM

رویینه

ملتهب در می گشایم
نوازش آفرینش می رسد
نرم نرمک بر گونه می وزد
از خود می روم و
از تنفس عشق
رویینه باز می گردم

افسون 13 11-15-2012 09:02 AM

در من پرنده ای ست

در چشم اندازت پرنده ای ست
در گلویش آوازی
و در آوازش آرزوهایی ست
برای تو
در دستت سنگی ست
در سنگ دشنامی
و در دشنام دشنه ای
و در من پرنده ای
که جان می کند


افسون 13 11-17-2012 08:25 AM

زاده که می شوم

زاده که می شوم
هر بار گریسته ام از خاطره ای تلخ
دقیق یادم نیست
کدام دفعه ؟ کجا ؟ کی ؟ چرا ؟ چگونه ؟
نفس تنگ شد و
گهواره تنگ تر از گل آلودی گودالی
که دانه نشا می کنند
گاهی با سوراخی در جمجمه و گاهی
از سوزش براده های نفرتی در چشم های دریده
آن قدر گریسته ام که نعره های ضعفم را
پیچانده در پیچ پیچ روده هایم و
تکه های ترد استخوانم را
کنار تراخم چشم هایم

سپرده اند به خاک
خدا کند این بار
زاده که می شوم
بوی سقف و کتاب سوخته نیاید

افسون 13 11-18-2012 10:04 AM

سفر

نشسته ام کنار یک غریبه که گه گاه
سکوت ِ مرا می جود
سفر بخیر
سفر بخیر
درختهای آشنا
که دور می شوید
نشسته ام و
فکر می کنم
به یک بیابان راه
آه
چه قدر صندلی خسته است

افسون 13 11-19-2012 03:06 PM

سیب

نگاه کن
در لحظه ای بزرگ به ثبت رسیدی
در لحظه ای مایل به خنده که انگار
گفته باشی : سیب


افسون 13 11-21-2012 09:24 PM

شاید میان عکس

زندان دلپذیری از هزار بوی و رنگ دل آویز
و قابهای کوچکی از عکس هایمان
آویخته ای آنجا ، کنار هم
بی احتمال آنکه بگویی
شاید میان عکس نگنجیم
بی احتمال آنکه بدانی
نفسم تنگ می شود
در قاب روزهای ملال آور سکوت
بی احتمال آنکه بیابی
پا در گریزی
عادت دیرینه من است


افسون 13 11-21-2012 09:28 PM

عاشق

پسرم ! چکاره می شوی؟
مثل مادرم عاشق
عاشق چه می شوی پسرم ؟
رنگین کمان خنده
روی سپیدی دندان کودکم
به رقص
بادبادکی که سوار باد می شود
به مقصد خورشید


افسون 13 11-21-2012 09:30 PM

لمس کن

لمس کن
صدای من این جاست
ترانه ی آرام
روی نبض آبی دستت


افسون 13 11-23-2012 09:10 AM

ستارگان را که فوت میکنی

ستارگان را که فوت می کنی
کف می زنیم
چشمک زنان
هزار سالگی ات را
از خواب که می پرم
نه شیری ِ بام کهکشان پیداست
نه از سرود روشن آن همه ستاره ، زمزمه ای
و نه هر چه مزمزه می کنم
طعم ناتمام بوسه ای که ...


به امید نشانه ای از تو
زیر و رو می کنم اتاق کوچک را
انگار اتفاق تازه ای نیفتاده است
اما نه
آمده ای و آخرین شعر نانوشته را
که در هوا موج می زده از من ربوده ای
حالا نشسته ام اینجا
کنار پنجره ای باز
کنار پرده ای که تکان می خورد هنوز

افسون 13 11-23-2012 09:12 AM

همین که

چمباتمه می زنم کنار تنهایی
و با چرتکه ای که ندارم
حساب ورشکستگی ام را
نگاه می دارم
حساب آنچه که از دست رفته است
تمام آنچه که در خاطره ات خاک می خورد
همین که برخیزم
همین که دو امتداد روسری ام را
به آرزوی تازه ای گره بزنم
دوباره

زندگی آغاز می شود

افسون 13 11-24-2012 10:04 AM

و من نفهمیدم

برخاستی
تن از غبار تکاندی و گفتی :
باد هلهله می کرد

و من نفهمیدم
برای چه آمده بودی
برای چه رفتی؟
برخاستم
تن از غبار تکاندم و گفتم :
یادش به خیر باد

افسون 13 11-24-2012 10:06 AM

چیزی به جای خودش نمانده

گم کرده آفتاب ، راه بر آمدنش را
و در مزارع مصنوعی گلهای آفتاب
چه تظاهر مضحکی

در اشتیاق به نور
مد شده است
تعجبی ندارد اگر
حواسم اینجا نیست
وقتی که چیزی به جای خودش نمانده
جز حرکت سیاه و سپید یک پرده
در زمان مکرر

افسون 13 11-25-2012 10:38 AM

ایستگاه چندم ؟

شنا می کنی
در فاصله ی دو سوت
در امواج کسانی که بوی شور آب و آفتاب می دهند
سعی می کنی
با عکس کهنه ی کلیدی در جیب
سنگینی قفلی در سینه
و تصویر گمشده ای در زهن
در جستجوی سر نخ گمی
آویخته از پنجره ای تاریک
کسی سؤال می کند
آقا
این سوت چندم است ؟



اکنون ساعت 07:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)