![]() |
در سلام خداحافظ! چيز تازه اي اگر يافتيد، بر اين دو اضافه كنيد تا بل باز شود اين در گم شده بر ديوار |
فردا امروز ذهنم پر است، از يك ماديان و كره اش فردا، برايت شعري عاشقانه خواهم نوشت |
|
چند قطعه اززنده یاد حسین پناهی
ازآجیل سفره عید چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند؛خورده شدند آنها که لال مانده اند ؛می شکنند دندانساز راست می گفت: پسته لال ؛سکوت دندان شکن است ! ------------------------------------------------ من تعجب می کنم چطور روز روشن دو ئیدروژن با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند وآب ازآب تکان نمی خورد! -------------------------------------------------- بهزیستی نوشته بود: شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم عزیز ریاضی ام که همیشه میگفت: گوساله ، بتمرگ! -------------------------------------------------------- با اجازه محیط زیست دریا، دریا دکل میکاریم ماهیها به جهنم! کندوها پر از قیر شدهاند زنبورهای کارگر به عسلویه رفتهاند تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند چه سعادتی! داریوش به پارس مینازید ما به پارس جنوبی! --------------------------------------------------- رخش،گاری کشی می کند رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد سهراب ،ته جوب به خود پیچید گردآفرید،از خانه زده بیرون مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد وای... موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!! -------------------------------------------------------- صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم |
و به زودی
همه در زیر خاك خواهیم خفت ... خاكی كه به هم مجال ندادیم تا دمی بر آن بیاسائیم ... حسین پناهی |
مگسیـْ را كُشتـمـ
نه به ایـن جـُرم كـِ حیـوانـِ پلیـدیـستـ،بَـد اسـتـ ! و نه چـون نسـبَتـِ سودش به ضَـرر یـكـْ به صـد استـ ... طفلـِ معـصـومـْ به دورِ سـَرِ مـن مى چرخـیـد ؛ به خیـالـش قـندَم یا كـ چـون اغـذیـه ىِ مشـهـورَش تا به آن حَـد گَنـدَم ... اِى دوصَـد نـور به قـبرش بارد ، مگـسِ خــوبـى بود ... مـن به ایـن جُـرم كـِ از یـادِ •• تـ ـ ـو •• بیـرونـم كـرد ، •• مـگسـى را كُـشتَـمـ •• " حـسـیـن پـنـاهـى " |
زیباترین شعر دنیا
آب آب بابا آب بابا آب آ ا . . . عقرب عاشق دم به کله میکوبد و شقیقه اش دو شقه میشود بی آنکه بداند حلقه آتش را خواب دیده است عقرب عاشق..... زنده یاد حسین پناهی |
حسین پناهی
به آتش نگاهش اعتماد نکن لمس نکن به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند به سرزمینی بی رنگ بی بو و ساکت آری بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو اگر خواستار جاودانگی عشقی... --------------------------------------- جاودانگی عشق از کتاب افلاطون کنار بخاری |
حسین پناهی
کاج در پنجره تقسیم بر چار؛ لِق لِقِ پَنکه ضریبِ دو هزار؛ خانه با یادِ تو برپاست هنوز؛ غفلت از عشق همانا وُ همانا آوار.... ............. حسین پناهی از: کتابِ راهِ با رفیق |
حسین پناهی
با توأم بی حضور تو... بی منی با حضور من... می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم تا دلِ نازکِ پروانه نشکند! همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم؛ و هر شب بغضِ گلویت را در تابوتِ سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم! و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند! نخ های آبی ام تمام شده اند و گل های بُقچه چهل تیکه ی دلم ناتمام مانده اند! باید پیش از بند آمدنِ باران بمیرم ! ...... حسین پناهی :53:{پپوله} از کتابِ: چیزی شبیه زندگی |
|
مــــن از ایــن مـی تــرسـم (!) |
دمی صندلی سالن مرگ خودشه
چشمهاشو می بخشه تا بفهمه كه دریا آبی است دلشو می بخشه تا نگاه سادۀ آهو را درك بكنه (!) پناهی |
مشکلات راه مدرسه در روزهای بارانی،مجبورم کرد بخاطر پاها و کفشهایم به باران با همه لطافتش بدبین شوم
زنده یاد حسین پناهی |
حرف های ناگفته شده از شادروان حسین پناهی
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند**دیگر گوسفند نمیدرند**به نی چوپان دل میسپارند و گریه میکنند. ميداني ... !؟ به رويت نياوردم ... ! از همان زماني كه جاي " تو " به " من " گفتي : " شما " فهميدم پاي " او " در ميان است . اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود. این روزها به جای" شرافت" از انسان ها فقط" شر" و " آفت" می بینی راســــــتی،دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خـــــــوب میدونی"بهشت" کجاست ؟ یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری. وقتی کسی اندازت نیست , دست بـه اندازه ی خودت نزن.. * این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند! بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ،بــیدل ، بـیریخت،بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا, بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ، بـینشان ، بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام،بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود،بــیداد ، بــیروح، بــیهدف ، بــیراه ، بــیهمزبان |
خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش |
ته رسیده ام |
یادتون هست مرحوم حسین پناهی می گفت: |
سرخ میشوی وقتی می شنوی دوستت دارم |
|
يادي از حسين پناهي تفاوت ما با اجازه محیط زیست دریا دریا دکل میکاریم ، ماهی ها به جهنم ؛ کندوها پر از قیر شده اند، زنبور های کارگر به عسلویه رفته اند تا پشت بام های ملکه را آسفالت کنند ؛ چه سعادتی ! داریوش به پارس می نازید ما به پارس جنوبی !!! آخر شاهنامه رخش گاری می کشد ، رستم کنار پیاده رو سیگار می فروشد ، سهراب ته جوب به خود می پیچد ، گرد آفرید از خانه زده بیرون ، مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند ، ابوالقاسم برای شبکه سه سریال جنگی می سازد ... وای ... موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند .... سکوت دندان شکن از آجیل سفره عید چند بسته لال مانده است، آن ها که لب گشودند خورده شدند ، آن ها که لال مانده اند می شکنند ، دندان ساز راست می گفت : پسته لال سکوت دندان شکن است ... گمشدن کهکشان ها کو زمینم زمین کو وطنم وطن کو خانه ام خانه کو مادرم مادر کو کبوترانم معنای این همه سکوت چیست ؟ من گم شدم در تو یا تو گمشدی در من ای زمان . کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم کاش ... مردگان چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان ، نه به دستی ظرفی را پرک می کنند ، نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانع اند و اندکی سکوت ... ترسیدن من زندگی را دوست دارم ولی از رندگی دوباره می ترسم ؛ دین را دوست دارم ولی از کشیش می ترسم ؛ قانون را دوست دارم ولی از پاسبان می ترسم ؛ عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم ؛ کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم ؛ سلام را دوست دارم ولی از زبانم میترسم ؛ من میترسم پس هستم ؛ این چنین می گذرد روز و زورگار من . من روز را دوست داردم ولی از ورزگار میترسم ... |
کسی نبود به ما بگوید : |
.. دیگر نه از خدا خواهم گفت و نه از عشق..... تو از هر گفتهیی گویاتری! -------------------------------- شعر بسیار زیبای «تو» از کتاب «نمیدانمها» حسین پناهی |
حسین پناهی
من از این می ترسم |
حسین پناهی
شبُ روزت همه بیدار که آید شاید، کور شد دیده بر این کوره رهِ شاید ها! شاید -اِی دل!- که مسیحا نفست آمدُ رفت! باختی هستیِ خود بر سرِ می آید ها... :53:{پپوله}:53: حسین پناهی از کتابِ: نمی دانم ها ... |
حسین پناهی
سلام ای زندگی |
حسین پناهی
|
حسین پناهی
|
حسین پناهی
برای اعتراف به کلیسا میروم |
حسین پناهی
|
|
حسین پناهی
دنیا را بغل گرفتیم |
در مکه که رفتم خیال می کردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است !!!غافل از اینکه تمام گناههایم گناه نبود و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته ونوشته شده بود.در مکه دیدن خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها دور خویش میگردند،در مکه دیدم هیچکس به فقیر دوره گرد نیست و همه دوس دارن زود به خدا برسند و گناهان خویش را بزدایند غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود،در مکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و در همان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم ،آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی درآن نیست (زنده یاد حسین پناهی) |
حسین پناهی
پدرم میگوید کتاب |
پنجره را باز کن |
|
|
اگر صاحبخونه ها بدونن پنجره ها چقدر ارزش دارند، شاید اجاره هاشونو چند برابر بکنند... حسین پناهی... |
به خوابی هزار ساله نیازمندم
تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم و عادت حمل درای کهنه ی دل را از خاطر چشمها و پاها پاک کنم دیگر هیچ خدایی از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند و آسمان غبارآلود این دشت را طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد |
|
اکنون ساعت 03:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)