پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   حسین پناهی، بزرگ مرد کوچک(زندگینامه و آثار و اشعار و یادگاریهای این هنرمند فقید) (http://p30city.net/showthread.php?t=4095)

Nur3 08-08-2009 01:37 AM


در

سلام
خداحافظ!
چيز تازه اي اگر يافتيد،
بر اين دو اضافه كنيد
تا بل باز شود اين در گم شده بر ديوار

Nur3 08-08-2009 01:39 AM


فردا

امروز
ذهنم پر است،
از يك ماديان و كره اش
فردا،
برايت شعري عاشقانه خواهم نوشت

behnam5555 10-07-2010 09:26 AM



بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می‌کرد. تا اینکه زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده‌بود پیش وی می‌رود. از وی می‌پرسد که «فضله‌ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاش‌ام بود، افتاده است، آیا روغن نجس است؟» مرد با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.
بعد از این اتفاق بود که مرد علی‌رغم فشار اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.














فرانک 02-15-2011 12:12 PM

چند قطعه اززنده یاد حسین پناهی

ازآجیل سفره عید

چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !

------------------------------------------------

من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!

--------------------------------------------------

بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!

--------------------------------------------------------

با اجازه محیط زیست

دریا، دریا دکل می‌کاریم

ماهی‌ها به جهنم!

کندوها پر از قیر شده‌اند

زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند

تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند

چه سعادتی!

داریوش به پارس می‌نازید

ما به پارس جنوبی!

---------------------------------------------------


رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!

--------------------------------------------------------

صفر را بستند

تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم

ترنم 01-25-2012 12:33 AM

و به زودی

همه در زیر خاك خواهیم خفت ...

خاكی كه

به هم مجال ندادیم

تا دمی بر آن بیاسائیم ...



حسین پناهی

ترنم 03-23-2012 01:32 AM

مگسیـْ را كُشتـمـ
نه به ایـن جـُرم كـِ حیـوانـِ پلیـدیـستـ،بَـد اسـتـ !
و نه چـون نسـبَتـِ سودش به ضَـرر یـكـْ به صـد استـ ...
طفلـِ معـصـومـْ به دورِ سـَرِ مـن مى چرخـیـد ؛
به خیـالـش قـندَم یا كـ چـون اغـذیـه ىِ مشـهـورَش تا به آن حَـد گَنـدَم ...
اِى دوصَـد نـور به قـبرش بارد ،
مگـسِ خــوبـى بود ...
مـن به ایـن جُـرم كـِ از یـادِ •• تـ ـ ـو •• بیـرونـم كـرد ،
•• مـگسـى را كُـشتَـمـ ••

" حـسـیـن پـنـاهـى "

ترنم 04-09-2012 01:42 AM

زیباترین شعر دنیا



آب آب

بابا آب

بابا آب

آ ا



.
.
.



عقرب عاشق



دم به کله میکوبد و

شقیقه اش دو شقه میشود

بی آنکه بداند

حلقه آتش را خواب دیده است

عقرب عاشق.....




زنده یاد حسین پناهی

ساقي 05-14-2012 06:15 PM

حسین پناهی
 
به آتش نگاهش اعتماد نکن
لمس نکن
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند
به سرزمینی بی رنگ
بی بو و ساکت
آری
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو
اگر خواستار جاودانگی عشقی...

---------------------------------------
جاودانگی عشق از کتاب افلاطون کنار بخاری

ساقي 05-20-2012 08:54 PM

حسین پناهی
 
کاج در پنجره تقسیم بر چار؛
لِق لِقِ پَنکه ضریبِ دو هزار؛
خانه با یادِ تو برپاست هنوز؛
غفلت از عشق همانا وُ همانا آوار....


.............

حسین پناهی
از:
کتابِ راهِ با رفیق

ساقي 05-22-2012 10:54 PM

حسین پناهی
 

با توأم بی حضور تو...

بی منی با حضور من...

می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم تا دلِ نازکِ پروانه نشکند!

همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم؛

و هر شب بغضِ گلویت را در تابوتِ سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم!

و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند!

نخ های آبی ام تمام شده اند و گل های بُقچه چهل تیکه ی دلم ناتمام مانده اند!

باید پیش از بند آمدنِ باران بمیرم !


......

حسین پناهی :53:{پپوله}
از کتابِ:
چیزی شبیه زندگی

ترنم 05-28-2012 01:07 AM



پشتــ ایـن پنـجـره جــز هیــچ بــزرگـــ . . . هـیچـی نیستـــ (!)

قصــه اینجـاستــ کــ :

✓ بــایــد بـــود

✓ بــآیــد خــوانــد

پشتـــ ایـن پنــجره هـــا . . .

✓ بــاز هــم بــایـد مــانــد و نبــایــد کــ گریستـــ ،
.
.
.
.
✘ بــایـــد زیستــــــ ✘ . . . /.


==============
✿ حسیـن پـنـاهـی ✿





http://static.cloob.com//public/user...f0595d40c5-300

ترنم 06-01-2012 01:14 AM

مــــن از ایــن مـی تــرسـم (!)

کــ دوستــــ ♥ داشتــن را

مثــل ِ مسواكــــ زدن بچــه هــا

بــ " مـــن " و " تـــو " × تـذکـــــر × بدهنــد /.
.
.
.
* زنــده یـــاد حسیـــن پنـــاهـی *

ترنم 06-20-2012 01:10 AM

دمی صندلی سالن مرگ خودشه
چشمهاشو می بخشه تا بفهمه كه دریا آبی است
دلشو می بخشه تا نگاه سادۀ آهو را درك بكنه (!)



پناهی




پریشان 06-20-2012 07:54 AM

مشکلات راه مدرسه در روزهای بارانی،مجبورم کرد بخاطر پاها و کفشهایم به باران با همه لطافتش بدبین شوم



زنده یاد حسین پناهی

mohammad.90 06-20-2012 08:00 AM

حرف های ناگفته شده از شادروان حسین پناهی

اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند**دیگر گوسفند نمیدرند**به نی چوپان دل میسپارند و گریه میکنند. ميداني ... !؟ به رويت نياوردم ... ! از همان زماني كه جاي " تو " به " من " گفتي : " شما " فهميدم پاي " او " در ميان است .
اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود. این روزها به جای" شرافت" از انسان ها فقط" شر" و " آفت" می بینی راســــــتی،دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خـــــــوب

می‌دونی"بهشت" کجاست ؟ یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری.

وقتی کسی اندازت نیست , دست بـه اندازه ی خودت نزن..
*
این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ،بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا, بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح، بــی‌هدف ،
بــی‌راه ، بــی‌همزبان


ترنم 06-21-2012 12:58 AM

خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش
مائیم كه پا جای پای خود می نهیم و غروب می كنیم
هر پسین
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریك دوردست
نگاه ساده فریب كیست كه همراه با زمین
مرا به طلوعی دوباره می كشاند ؟
ای راز
ای رمز
ای همه روزهای عمر ِ مرا اولین و آخرین (!)

زنده یاد حسین پناهی


ترنم 06-25-2012 01:22 AM

ته رسیده ام
مثل قهوه در فنجان (!)
دم کشیده ام
مثل چای ِ قوری (!)
ماسیده ام به دیوار
بس تکیه کرده ام /.
کجاست پنجره اش (؟)

+ پشت ِ این پنجره جز هیچ ِ بزرگ هیچی نیست (!) ... / پناهی .

ترنم 06-28-2012 01:59 AM

یادتون هست مرحوم حسین پناهی می گفت:
خدایا دست بشکنه , پا بشکنه , سر بشکنه
اما دل نشکنه
الهی دل هیچکس توی این دنیای خاکستری این روزها نشکنه


ترنم 07-12-2012 12:01 AM

سرخ میشوی وقتی می شنوی دوستت دارم
زرد میشوم وقتی می شنوم دوستش داری....
چهارشنبه سوری راه انداخته ایم
سرخی تو از من زردی من از تو!
همیشه من می سوزم....و همیشه تو می پری....‬

حسین پناهی

ترنم 07-14-2012 12:32 AM

آزارم میدهد دیدن آن منظره كه مادری كودكش را سیلی میزند...
ولی كودك بازهم دامانش را رها نمیكند!
كجاست آن قاضی تا حكم كند كه مادر منبع محبت است یا كودك ...؟!!!
(زنده یاد حسین پناهی)

fatemiii 07-18-2012 11:50 AM



يادي از حسين پناهي











تفاوت ما
با اجازه محیط زیست دریا دریا دکل میکاریم ، ماهی ها به جهنم ؛
کندوها پر از قیر شده اند، زنبور های کارگر به عسلویه رفته اند تا پشت بام های ملکه را آسفالت کنند ؛
چه سعادتی ! داریوش به پارس می نازید ما به پارس جنوبی !!!
آخر شاهنامه
رخش گاری می کشد ، رستم کنار پیاده رو سیگار می فروشد ، سهراب ته جوب به خود می پیچد ،
گرد آفرید از خانه زده بیرون ، مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند ، ابوالقاسم برای شبکه سه سریال جنگی می سازد ...
وای ... موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند ....
سکوت دندان شکن
از آجیل سفره عید چند بسته لال مانده است، آن ها که لب گشودند خورده شدند ، آن ها که لال مانده اند می شکنند ،
دندان ساز راست می گفت : پسته لال سکوت دندان شکن است ...
گمشدن
کهکشان ها کو زمینم
زمین کو وطنم
وطن کو خانه ام
خانه کو مادرم
مادر کو کبوترانم
معنای این همه سکوت چیست ؟ من گم شدم در تو یا تو گمشدی در من ای زمان .
کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم کاش ...
مردگان
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان ، نه به دستی ظرفی را پرک می کنند ،
نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانع اند و اندکی سکوت ...
ترسیدن
من زندگی را دوست دارم ولی از رندگی دوباره می ترسم ؛
دین را دوست دارم ولی از کشیش می ترسم ؛
قانون را دوست دارم ولی از پاسبان می ترسم ؛
عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم ؛
کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم ؛
سلام را دوست دارم ولی از زبانم میترسم ؛
من میترسم پس هستم ؛ این چنین می گذرد روز و زورگار من .
من روز را دوست داردم ولی از ورزگار میترسم ...














ترنم 07-25-2012 01:40 AM

کسی نبود به ما بگوید :
هی ! عمــو!
زندگی همین است....!

حسین پناهی



ساقي 11-02-2012 03:25 AM

..
دیگر
نه از خدا خواهم گفت
و نه از عشق.....
تو از هر گفته‌یی گویاتری!

--------------------------------
شعر بسیار زیبای «تو»
از کتاب «نمی‌دانم‌ها»

‎حسین پناهی‎

ماهین 11-02-2012 07:10 AM

حسین پناهی
 
من از این می ترسم
که دوست داشتن را
مثل مسواک زدن بچه ها
به "من " و " تو " تذکر بدهند !!!

حسین پناهی

ساقي 11-04-2012 03:03 AM

حسین پناهی
 

شبُ روزت همه بیدار
که آید شاید،
کور شد دیده بر این
کوره رهِ شاید ها!
شاید -اِی دل!-
که مسیحا نفست
آمدُ رفت!
باختی هستیِ خود
بر سرِ می آید ها...


:53:{پپوله}:53:

حسین پناهی
از کتابِ:
نمی دانم ها




...

ترنم 11-13-2012 10:09 PM

حسین پناهی
 
سلام ای زندگی

ای ملال بی پایان ...


"حسین پناهی"

ترنم 11-21-2012 01:12 AM

حسین پناهی
 
معلــومی چــون ریگــــ،

مجهــولـــی چـــون راز!

معـــلومِ دلـــــــــــــــــــــی و

مجهــــولِ چشــــم،

ای همـــه ی مــن....

××زنــده یــآد حسیـــن پنــاهی

ترنم 11-29-2012 10:59 PM

حسین پناهی
 


این روزها به جای "شرافت"
از انسان ها
فقط "شر" و "آفت" می بارد!!

ترنم 12-20-2012 06:09 PM

حسین پناهی
 
برای اعتراف به کلیسا میروم

رو در روی علف های روییده بر دیوار کهنه می ایستم

همۀ گناهان خود را یکجا اعتراف میکنم

بخشیده خواهد شد به یقین

علفها بی واسطه با خدا سخن میگویند

(مرحوم پناهی)

ترنم 01-10-2013 08:37 PM

حسین پناهی
 
از عشق سخن گفتن ...
برای ادمی هنوز خیلی زود است!

خیلی زود ...


حسین پناهی

ترنم 01-14-2013 01:47 AM


ترنم 01-30-2013 02:50 AM

حسین پناهی
 
دنیا را بغل گرفتیم
گفتند امن است
هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد بیدار شدیم
دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم
...


حسین پناهی

پریشان 02-07-2013 11:59 AM

در مکه که رفتم خیال می کردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است !!!غافل از اینکه تمام گناههایم گناه نبود و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته ونوشته شده بود.در مکه دیدن خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها دور خویش میگردند،در مکه دیدم هیچکس به فقیر دوره گرد نیست و همه دوس دارن زود به خدا برسند و گناهان خویش را بزدایند غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود،در مکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و در همان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم ،آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی درآن نیست (زنده یاد حسین پناهی)

ترنم 02-10-2013 03:50 AM

حسین پناهی
 
پدرم میگوید کتاب
مادرم میگوید دعا
و من خوب میدانم
که زیباترین تعریف خدا را فقط باید از زبان گلها شنید...


حسین پناهی




http://up.koooch.com/images/mo4fuscpdfdb240zxnch.jpg









مستور 02-10-2013 11:32 PM

پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر
خوشبختانه باران
ارث پدری هیچ کس نیست

حسین پناهی

آناهیتا الهه آبها 06-21-2013 10:45 AM

جا مانده است....
چیزی....جایی...
که هیچ گاه دیگر....
هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد....

ترنم 06-27-2013 08:03 PM


ترنم 08-03-2013 02:39 AM




اگر صاحبخونه ها بدونن

پنجره ها چقدر ارزش دارند،

شاید اجاره هاشونو چند برابر بکنند...




حسین پناهی...


پریشان 08-04-2013 04:48 PM

به خوابی هزار ساله نیازمندم

تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم

و عادت حمل درای کهنه ی دل را

از خاطر چشمها و پاها پاک کنم

دیگر هیچ خدایی

از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند

و آسمان غبارآلود این دشت را

طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد

behnam5555 08-08-2013 06:56 PM


این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را حرامِ دیدارش کردم ؟!
قلب بزرگ که بود ، آن خورشید که در آن ظلمات دور شکست و شکسته زنده ماند! گوش کنید اینک هزاران خورشید کوچک در انتظار ترکیدنند این انفجار روشن بی پایان را کدام چشم به انتها خواهد رساند؟ ”
نیستیم …. به دنیا می آییم ، عکس یک نفره می گیریم ! بزرگ می شویم ، عکس دو نفره می گیریم ! پیر می شویم ، عکس یک نفره می گیریم … و بعد دوباره باز نیستیم …
بی شک جهان را؛ به عشق کسی آفریده اند .. چون من که آفریده ام از عشق؛
جهانی برای تو ..

شبی بارانی و رسالت من این خواهد بود تا دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم تا در شبی بارانی آن ها را با خدای خویش چشم در چشم هم نوش کنیم
نه بر می گردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی منند آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟
مرداد ما بدهکاریم به کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند معذرت می خواهم چندم مرداد است ؟
و نگفتیم چونکه مرداد گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده است

کاکل با تو بی تو همسفر سایه خویشم وبه سوی بی سوی تو می آیم معلومی چون ریگ مجهولی چون راز معلوم دلی و مجهول چشم من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو سپرده ام و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام ای همه من کاکل زرتشت سایه بان مسیح به سردترین ها مرا به سردترین ها برسان .

حسین پناهی



اکنون ساعت 03:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)