![]() |
http://www.asheghane.ir/Image/ZiIM/62.jpg یادش به خیر آن روزها، باران که میزد آسیمه سر، از خانه تا هم میدویدیم بیچتر و با لبخندی از دیدار دیگر بر سنگ فرش کوچه با هم میدویدیم بیگانه با دنیای بیاحساس، حتی در خانه همسایهها هم، میدویدیم زاین کوچه تا آن کوچه از این سو به آن سو با دست هم، بی راهه را هم میدویدیم می گفتمت: هر روز باران کاش میزد در سایه اش هر روز ما هم میدویدیم میگفتیام: کاش آسمان هم راهمان بود هر بار با هم تا خدا هم میدویدیم امروز اما خیس باران بی تو هستم ... با یادی از وقتی که با هم میدویدیم شاید بشویند ابر ها از خاطراتم آن روزهایی را که تا هم میدویدیم ... {پپوله} |
http://www.asheghane.ir/Image/ZiIM/70.jpg ای دست ای مخمل نسیم ای بازگشته از سفر بیکرانگی : - از سرزمین پاک گیاهان مهرزی - ایکاش گردههای محبت را در ذهن سبز گونهی من ، بارور کنی . ایکاش ، میگشودیم آرام ایکاش جملههای تنم را آهنگ عاشقانه میدادی آنگاه آن عاشقانه را از بر میخواندی ایکاش با من میماندی روزی هزار بار من را به نام میخواندی ایکاش ... ... .. . |
دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست ؟ تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم گر در شوم شبی به شبستان یار مست سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست لب برنگیرم از لب یار کناره گیر گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست یکسو نهم رعونت و در پایش اوفتم روزی اگر ببینمش اندر کنار، مست میخانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان ما را به خانقاه ندادند بار مست؟ ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟ اکنون که میشویم به روزی سه بار مست از ما مدار چشم سلامت، که در جهان جز بهر کار عشق نیاید به کار مست ای اوحدی، گرت هوس جنگ و فتنه نیست ما رای به کوی لالهرخان در میآرمست ... اوحدی ... |
http://www.asheghane.ir/Image/ZiIM/48.jpg بی لشکریم، حوصلهء شرح قصه نیست فرمانبریم، حوصلهء شرح قصه نیست با پرچم سفید به پیکار میرویم ما کمتریم، حوصلهء شرح قصه نیست ! فریاد میزنند ببینید و بشنوید کور و کریم، حوصلهء شرح قصه نیست تکرار نقش کهنهی خود در لباس نو بازیگریم، حوصلهء شرح قصه نیست آیینهها به دیدن هم خو گرفتهاند یکدیگریم، حوصلهء شرح قصه نیست همچون انار خون دل از خویش میخوریم غم پروریم، حوصلهء شرح قصه نیست آیا به راز گوشهی چشم سیاه دوست پی می بریم؟ حوصلهء شرح قصه نیست --- فاضل نظری --- |
http://www.asheghane.ir/Image/ZiIM/45.jpg زمین به ناخن بارانها تن پر آبله میخارید به آسمان نظر افکندم هنوز یکسره میبارید شب از سپیده نهان میداشت تلاش لحظهی آخر را ز پشت شاخهی مو دیدم کبوتران مسافر را هنوز از نم پرهاشان حریر نرم هوا تر بود هزار قطره به خاک افتاد هزار چشم کبوتر بود نسیم ظهر خزان، آرام چو بال مرغ صدا میکرد هوا، سرود کلاغان را به بام شهر، رها میکرد به زیر ابر مِسین، خورشید سر از ملال، به بالین داشت ز نور مفرغیاش، آفاق لعاب ظرف سفالین داشت چو قارچهای سفید از جوی حبابها همه پیدا شد چو قارچهای سیه در کوی هزار چتر سیه وا شد غروب، گرد بلا پاشید به شاخهها تب مرگ افتاد به زیر هر قدم باران هزار لاشهی برگ افتاد افق در آن شب ابر آلود به رنگ تفتهی آهن بود ستارهها همگی خاموش دریچهها همه روشن بود به کوچهها نظر افکندم هنوز کفش کسی جز من به خاک، سینه نمی مالید نسیم کولی سرگردان کنار کالبد هر برگ غریب و غمزده مینالید ... {پپوله} نادر نادرپور {پپوله} |
برخیز و می بریز که پاییز میرسد بشتاب ای نگار که غم نیز میرسد یک روز در بهار وطن سرخوش و کنون دور از دیار و یارم و پاییز میرسد ساقی بهوش باش که بیهوشیام دواست افسوس باده خاطره انگیز میرسد تا بزم هست جمله حریفند و همنفس هنگام رزم کار به پرهیز میرسد تا یاد میکنم ز اسیران در قفس اشکی به عطر و نغمه درآمیز می رسد گرمیوه امید نیامد به دست ما دست شما به در دل آویز میرسد برخیز و موج را به نگونساریاش مبین دریادلا که نوبت آن خیز میرسد ... .. سیاوش کسرایی .. |
يادمان باشد اگر شــــاخه گلي چيديم وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم
پــر پروانه شکستن هــــــنــر نيست گر شکستيم ز غفلت من و مايي نکنيم يادمان باشد ســــر ســــــجاده عشق جز براي دل مــحبوب دعـــــائي نکنيم يادمان باشد از امروز خطائي نکنيم گر در خود شکنيم هيـچ صدائي نکنيم يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنیم |
شام مهتاب
تو اون شام مهتاب كنارم نشستي عجب شاخه گلوار به پايم شكستي قلم زد نگاهت به نقشآفريني كه صورتگري را نبود اينچنيني پريزادعشق رو مهآسا كشيدي خدا را به شور تماشا كشيدي تو دونسته بودي چه خوشباورم من شكفتي و گفتي از عشق پرپرم من تا گفتم كي هستي تو گفتي يه بيتاب تا گفتم دلت كو تو گفتي كه درياب قسم خوردي بر ماه كه عاشقتريني تو يك جمع عاشق تو صادقتريني همون لحظه ابري رخ ماه روآشفت به خود گفتم اي واي مبادا دروغ گفت گذشت روزگاري از اون لحظه ناب كه معراج دل بود به درگاه مهتاب در اون درگه عشق چه محتاج نشستم تو هرشام مهتاب به يادت شكستم تو از اين شكستن خبر داري يا نه هنوز شور عشق رو به سر داري يا نه تو دونسته بودي چه خوشباورم من شكفتي و گفتي از عشق پرپرم من تا گفتم كي هستي تو گفتي يه بيتاب تا گفتم دلت كو تو گفتي كه درياب قسم خوردي بر ماه كه عاشقتريني تو يك جمع عاشق تو صادقتريني همون لحظه ابري رخ ماه رو آشفت به خود گفتم اي واي مبادا دروغ گفت هنوز هم توشبهات اگه ماه رو داري من اون ماه رو دادم به تو يادگاري هنوز هم توشبهات اگه ماه رو داري من اون ماه رو دادم به تو يادگاري من اون ماه رودادم به تو يادگاري من اون ماه رو دادم به تويادگاري |
پرسون پرسون دلکش
پرسون پرسون يواش يواش اومدم در خونه تون ترسون ترسون لرزون لرزون اومدم در خونهتون يك شاخه گل در دستم سر راهت بنشستم از پنجره منو ديدي مثل گلها خنديدي آه به خدا آن نگهت از خاطرم نرود آه به خدا آن نگهت از خاطرم نرود پرسون پرسون يواش يواش اومدم در خونه تون ترسون ترسون لرزون لرزون اومدم در خونهتون يك شاخه گل در دستم سر راهت بنشستم از پنجره منو ديدي مثل گلها خنديدي آه به خدا آن نگهت از خاطرم نرود آه به خدا آن نگهت از خاطرم نرود گفتم گفتم آره گفتم به خدا قهر گناهه دل منتظره چشم به راهه ای من آره ای من به فدات ناز مكن تو با چشم سيات ناز مكن تو اين دو روزه دنيا مثل خواب و رويا گذرونه با هم آشتي كنيم كه بهار دوباره گل فشانه گفتم گفتم به خدا قهر گناهه دل منتظر چشم به راهه اي من اي من به فدات ناز مكن تو با چشم سيات ناز مكن تو اين دو روزه دنيا مثل خواب و رويا گذرونه با هم آشتي كنيم كه بهار دوباره گل فشانه |
تمام قصه هام قصه توست
با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم تک و تنها بودم اما تو رو تنها نمیذاشتم چه سفرها با تو کردم چه سفرها تو رو بردم دم مرگ رسیدم اما به هوای تو نمردم دارم از تو مینویسم که نگی دوست ندارم از تو که با یه نگاهت زیر و رو شد روزگارم دارم از تو مینویسم ، دارم از تو می نویسم ، دارم از تو مینویسم موقع نوشتن و وقت اسم گذاشتنو کسی رو جز تو نداشتم اسمی جز تو نمیذاشتم من تموم قصه هام قصه توست اگه غمگینه اون از غصه توست اون از غصه توست با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم تک و تنها بودم اما تو رو تنها نمیذاشتم حتی من به آرزوهات تو رو آخر میرسوندم میرسیدی تو من اما آرزو به دل میموندم هی میخواستم که بگم که بدونی حالمو اما ترس و دلهره خط میزد خیالمو توی گفتن و نگفتن از چه روزهایی گذشتم اونقده رفتم و رفتم که هنوزم برنگشتم من تموم قصه هام قصه توست اگه غمگینه اون از غصه توست اون از غصه توست هرچی شعر عاشقونست من برای تو نوشتم تو جهنم سوختم اما مینوشتم تو بهشتم اگه عاشقونه گفتم عشق تو باعثشه اگه مُردم تو بدون چه کسی باعثشه |
اکنون ساعت 06:54 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)