پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره با شعر نو (http://p30city.net/showthread.php?t=4040)

yad 08-26-2011 02:08 PM

دلم تنگ شده است برای عطر سحر آمیز تن تو
دلم تنگ شده است برای بوسه های پر از راز تو
این همه دوری و هنوز این همه پیچیده عطر تو
لابه لای گیسوان منتظر و پریشان من ؟؟!
چند ساعت طول می کشد تا تو ؟
چند ساعت طول می کشد
از تابستان داغ و کویری من تا بهار سبز و پر آب تو ؟

ROJINAjoON 11-13-2011 03:44 PM

وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش

shokofe 11-13-2011 04:07 PM

شب از طراوت گيسوي تو نوازش يافت
به وجد آمدم از آن طراوت و خواندم
به چشمهاي سياهت كه راحت جانند
به آن دو جام بلور
آن شراب بي مانند
به آن دو اختر روشن
دو آفتاب پر از مهر
به آن دو مايه اميد
به آن دو شعر شرر خيز
آن دو مرواريد
مرا ز خويش مران
با خود آشنايي ده
مرا از اين غم بيگانگي رهايي ده
بيا بيا و باز مرا قدرت خدايي ده

ROJINAjoON 11-14-2011 05:37 PM


هر طرف که می کنم نگاه
تا همه کرانه های دور
عطر و خنده و ترانه می کند شنا
در میان بازوان تو!

SH.BAMDAD 12-02-2011 01:26 AM

ورنه چرا بوسه خون چکاندم از لب
ورنه چرا خنده اشک ریزدم از چشم
ورنه چرا پاک چشمه آب دهد زهر
ورنه چرا مهر بوته غنچه دهد خشم؟

مهدی 12-02-2011 01:38 AM

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار آن شراب مگر چند ساله بود ؟
نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشتهای مرا می جوند
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری ؟
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
من سردم است و میدانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند
خطوط را رها خواهم کرد


SH.BAMDAD 12-05-2011 09:19 PM

دلق درويشان به دوش افكندم و اوراد خواندم
يار خاموشان شدم بيغوله هاي راز، گشتم
.

هفت كفش آهنين پوشيدم و تا قاف رفتم
مرغ قاف افسانه بود، افسانه خواندم بازگشتم
..


hossein 12-05-2011 09:38 PM

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست

حريفا! گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستان است

SH.BAMDAD 12-05-2011 10:12 PM

تو خوبي
و من بدي نبودم
.

تو را شناختم تو را يافتم تو را دريافتم و همة حرف
هايم شعر شد سبك شد
..


مهبا 02-28-2012 03:56 PM

در برج‌های دوبی سهمی داشت

در بازار بورس دستی...

نشست بالای تختی و

کلاهی از مروارید و زر بر سر گذاشت

یا دست کم

هر روز یک اسب پیش‌کش قبول کرد

یک شمشیر مرصع

که نام تو بر آن حک شده باشد

این تحفه‌ها از هند است

آن جامه‌ها از روم

این فرش‌های ابریشمین از ایران...


اکنون ساعت 06:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)