![]() |
دلم تنگ شده است برای عطر سحر آمیز تن تو
دلم تنگ شده است برای بوسه های پر از راز تو این همه دوری و هنوز این همه پیچیده عطر تو لابه لای گیسوان منتظر و پریشان من ؟؟! چند ساعت طول می کشد تا تو ؟ چند ساعت طول می کشد از تابستان داغ و کویری من تا بهار سبز و پر آب تو ؟ |
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش |
شب از طراوت گيسوي تو نوازش يافت |
|
ورنه چرا بوسه خون چکاندم از لب ورنه چرا خنده اشک ریزدم از چشم ورنه چرا پاک چشمه آب دهد زهر ورنه چرا مهر بوته غنچه دهد خشم؟ |
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد |
دلق درويشان به دوش افكندم و اوراد خواندم يار خاموشان شدم بيغوله هاي راز، گشتم . هفت كفش آهنين پوشيدم و تا قاف رفتم مرغ قاف افسانه بود، افسانه خواندم بازگشتم .. |
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟ فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست حريفا! گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستان است |
تو خوبي و من بدي نبودم . تو را شناختم تو را يافتم تو را دريافتم و همة حرف هايم شعر شد سبك شد .. |
در برجهای دوبی سهمی داشت
در بازار بورس دستی... نشست بالای تختی و کلاهی از مروارید و زر بر سر گذاشت یا دست کم هر روز یک اسب پیشکش قبول کرد یک شمشیر مرصع که نام تو بر آن حک شده باشد این تحفهها از هند است آن جامهها از روم این فرشهای ابریشمین از ایران... |
اکنون ساعت 06:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)