![]() |
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوهاي ز ابروي همچون هلال تو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده كه آن به |
هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما |
مشاعره سنتی
نقل قول:
تا به بیداری نخواهی عمر سبز گرد تو باغی نباشد شاد و سبز گر که تو خواهی برون از خواب خوش چشم در راهش بنه ای جام سبز :cool: |
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هرچه ديده بيند دل كند ياد |
ديده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسيمي ز عنايت که کند بيدارم |
مرحبا اي پيك مشتاقان بده پيغام دوست
تا كنم جان از سر رغبت فداي نام دوست |
مشاعره سنتی
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای |
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روي او
لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نيست ث ببخشید داش امیر از عاشقیه دیگه |
یه تنصیف که تازگیها خیلی گوشش میدم از سالار عقیلی
تو می گفتی وفا دارم محبت را خریدارم ولی دیدم نبودی تو گفتی آن حبیبم من که بر دردت طبیبم من ولی دردم فزودی تو می گفتی که روز و شب بود نام تو ام بر لب ز عشقت بی شکیبم دلم دیدم نمی جویی به لب هرگز نمی گویی بجز نام رقیبم دانلود كنيد شعر کاملتر رو در http://p30city.net/showthread.php?p=33956 گذاشتم |
مرا که ابرش ادبار بد به زين ماندم
تو زين بر ابلق اقبلال داشتي رفتي |
يارب سببي ساز كه يارم به سلامت
باز آيد و برهاندم از بند ملامت |
تو شمع انجمني يك زبان و يكدل شو
خيال و كوشش پروانه بين و خندان باش |
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما |
اي دليل دل گم گشته خدا را مددي
كه غريب ار نبرد ره به دلالت برود |
دارم من از فراغش در دیده صد علامت
لیست دمو عینی هذا من العلامه |
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند |
دل دادمش به مژده و خجلت هميبرم
زين نقد قلب خويش که کردم نثار دوست |
تا چند همچو شمع زبان آوري كني
پروانه ي مراد رسيد اي محب خموش |
دلا دیدی که جانانم نیامد
به درد آمد به درمانم نیامد به دندان میگزم لب را که هرگز لب لعلش به دندانم نیامد از عطار |
شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
روي مه پيکر او سير نديديم و برفت |
ترك درويش مگير ار نبود سيم و زرش
در غمت سيم شمار اشك و رخش را زرگر |
بابا امان بدید من داشتم جواب میدادم ! :D
اومدم اینو بگم : شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز باری چراست؟ دیدم قبلا گفته ام : شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد سعدی بزرگوار |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
كه دست دادش و ياري ناتواني داد |
وای بازم ؟ :eek:
روزی اندر خاکت افتم ور به بادم میرود سر کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم هوش من دانی که بردست آن که صورت مینگارد |
نقل قول:
شرمنده :o درين چمن چو در آيد خزان به يغمايي رهش به سرو سهي قامت بلند مباد |
دلم ز پرده برون شد کجايي اي مطرب
بنال هان که از اين پرده کار ما به نواست |
تو را كه هر چه مراد است در جهان داري
چه غم زحال ضعيفان ناتوان داري |
يارب به وقت گل گنه بنده عفو كن
وين ماجرا به سرو لب جويبار بخش |
شوخي نرگس نگر که پيش تو بشکفت
چشم دريده ادب نگاه ندارد |
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد |
در سلک نظم از سر فکرت کشيدمي
صد در که کس نيافتي اندر هزار کان |
نه هركه چهره برافروخت دلبري داند
نه هركه آينه سازد سكندري داند |
میخواستم یه شعر از سعدی که خیلی بهش علاقه دارم و خیلی تعجب کردم که چرا تا حالا نذاشتم رو بنویسم که دلیلشو یادم اومد چون با اواز شجریان خونده شده گذاشتم وقتی که اوازو اپلود کردم بذارم
پس فعلا یه شعر از اوحدی مراغه ای دیوانه می شـد از غم او گاه گاه ، دل زآن بســـتم اندرآن سر زلف سیاه ، دل دل را در این حــدیث ملامت نمیــکنم این جــرم دیـده بود ، نـدارد گنـــاه ، دل دلخسته ام، ولی نتوان رفت هر نفس پیـــش رُخ چـــو آیـــنه او کــه: آه ، دل بسیار می کـِـشد به زنخــــدان او دلم ای سینه ! همـّتی که نیفــتد به چاه ، دل ای دیده مردمی کن وچشمی براه دار آخر نه هم به قول تو، گم کرده راه، دل جانا چو زلف، با دل شوریده بد مشو دانی که هست روی تورا نیکخواه ، دل گر شمع صورت تو نگشتی دلیل جان هرگز به کوی عشـق نمی برد راه ، دل در جان نهاد مهر تو را، اوحدی مگر ترســد از آنکه راز نـــدارد نـــگاه ، دل |
لنگر مهرهي طاقت مگر ايمن دارد
از سبک دستي آن شعبده پرداز مرا |
ای که در کوی خرابات مقامی داری جم وقت خودی ار دست به جامی داری
|
يکي فضيلت حج ديگري ثواب جهاد
مراست ذکر جميلت هميشه ورد زبان |
نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است |
نرگس طلبد شيوه چشم تو زهي چشم
مسکين خبرش از سر و در ديده حيا نيست |
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست |
اکنون ساعت 01:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)