![]() |
رويد اي جمله صورتها كه صورتهاي نو آمد علمهاتان نگون گردد كه آن بسيار مي آيد |
دلبرم عزم سفر كرد خدا را ياران
چه كنم با دل مجروح كه مرهم با اوست |
تو چو آبي ز آتش ما دور شو يا درآ در ديگ ما با ما بجوش |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده |
هر چــند کـه از آینه بی رنگ تر است
از خــاطر غنـچه ها دلم تنگ تر است بشــکن دل بی نوای ما را ای عشق این ساز، شکسته اش خوش آهنگ تر است |
تا شعله در سریم پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما در خود چکیدن است |
تو هر چه داري نه جويانش بودي طلبها گوش گيري و بشيريست چنان كن كه طلبها بيش گردد كثير الزرع را طمع و فيريست |
تو نيم ديگر من بودي و ندانستي
چه داغ ها كه به اين نيم ديگرت دادند |
در سرم افكن مي و پابند كن تا نروم بيهده از جا بجا |
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
عم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز |
زهي جمع پري زادان زهي گلزار آبادان همه خندان همه شادان ز لطف كردگارست آن |
نصیحتی کنمت بشنو وبهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر |
راي او ديدم و راي كژ خود افكندم ناي او گشتم و هم بر لب او ناليدم |
محروم اگر شدم ز کوی او چه شد
از گلشن زمانه که بوی وفا شنید |
ديده از خلق ببستم چو جمالش ديدم مست بخشايش او گشتم و جان بخشيدم |
مکارم توبه آفاق میبردشاعر
ازو وظیفه وزاد سفر دریغ مدار |
روز آنست كه تشريف بپوشد جانها ما به مهمان خدا بر سر اسرار شويم روز آنست كه در باغ بتان خيمه زنند ما به نظاره ايشان سوي گلزار شويم |
منم که دیده بدیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز |
زان بهاري كه خزاني نبود در پي او همه سرسبز و فزاينده چو سرو و شجريم |
مجمع خوبی ولطف است عزار چو مهش
لیکن مهر ووفا نیست خدایابد هش |
شاخ درخت گردان اصل درخت ساكن گرچه كه بي قرارم در روح برقرارم |
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه بخت خویش |
شش جهتست اين وطن قبله درو يكي مجوي بي وطنيست قبله گه در عدم آشيانه كن |
نه وصل بماند نه واصل
آنجا که خیال حیرت آمد |
در عجبي فتم كه اين سايه كيست بر سرم فضل توام ندا زند كان منست آن من |
ندارم به جز دل مكاني برايت
اگر عيب اين خانه تنگي نباشد |
داور دین شجاع آنکه کرد
روح قدس حلقه امرش بگوش |
شمس الحق تبريزي با غنچه دل گويد چون باز شود چشمت بيننده شوي با ما |
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت |
تا كه خرابم نكند كي دهد آن گنج به من تا كه به سيلم ندهد كي كشدم بحر عطا |
آمد بهار جانها اي شاخ تر به رقص آ چون يوسف اندر آمد مصر و شكر به رقص آ |
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟
بي وفا، بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا ؟ نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي سنگدل اين زودتر مي خواستي حالا چرا |
الحق نهنگ هندويي، دريا نماي از نيکويي
صحنش چو آب لولويي، از چشم شهلا ريخته |
هر دلی مشق کبوتر نکند مردود است!
اینک این ما و دلی تا به قیامت مردود |
درياي اخضر فلک و کشتي هلال
هستند غرق نعمت حاجي قوام ما |
آخري نيست تمناي سر و سامان را
سر و سامان به از بيسر و ساماني نيست |
تا دم آخر،غزل پشت غزل،می نوشمت
ای شراب سبز، ای شعر،ای شکر در شوکران! |
نه آخر در امکان تقدير هست
که فردا چو من باشي افتاده مست؟ |
تو را آسمان خط به مسجد نبشت
مزن طعنه بر ديگري در کنشت |
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست |
اکنون ساعت 02:28 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)