![]() |
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس |
سير نمي شوم ز تو اي مه جان فزاي من
جور مكن جفا مكن نيست جفا سزاي من |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد |
درد دل با تو همان به که نگوید درویش
ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست |
تو که دستت با نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ماست |
تا به كنار بودي ام بود به جا قرار دل
رفتي و رفت راحت از خاطر آرميده ام |
می زند باران نفرت پشت شیشه
حکم قلم را نوشتم تنهایی تا به همیشه |
هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را جوش نمود نوش را نور فزود ديده را |
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر جان برجه گدا رویی مکن در بزم سلطان ساقیا مولانا |
آه كه جست آتشي خانه دل درگرفت دود گرفت آسمان آتش من يافت باد |
درمان درد عاشقان صبرست و من دیوانهام
نه درد ساکن میشود نه ره به درمان میبرم |
ملامتم مكنيد ار دراز مي گويم بود كه كشف شود حال بنده پيش شما |
اي شاهد افلاكي در مستي و در پاكي
من چشم ترا مانم تو اشك مرا ماني |
يك لحظه بخنداني يك لحظه بگرياني اي نادره صنعتها در صنع درآورده |
هر شب ستاره ای به زمین میکشندو باز
این اسمان غم زده غرق ستاره هاست |
تا خموشم من ز گلزار تو ريحان مي برم چون بنالم عطر گيرد عالم از ريحان من |
نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا |
اين حد خوبي نباشد اي خدايا چيست اين
هيچ سروي اين ندارد خوش قد و بالاست اين اين چنين خورشيد پيدا چونك پنهان مي شود او چنين پنهان ز عالم از براي ماست اين |
نــو بهـــار آید و گلـزار شکـوفــا گـردد
بی گمان کوتهی عمر خزان خواهی دید |
در سخن آمد هماي و گفت بي روزي كسي كز سعادت مي گريزي اي شقي ممتحن |
نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی
تا غباری ننشیند به دل خرم دوست |
داغ مهرت اگر نه بر جان بودي در عشق تو جان بدادن آسان بودي |
یـوسفم گـر نـزند بر سر بالـینم سر
همچو یعقوب دل آشفتۀ بـویش باشم |
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین ره
تو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را |
ازيرا خواب كژ بيند كه آيينه خيالست او كه معلوم ست تعبيرش اگر او نيك و بد بيند |
دوست دارم بمیرم و سیاه پوش شوم
نه آنکه بمانم و فراموش شوم |
منم غرقه درون جوي باري نهانم ميخلد در آب خاري |
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه |
همين دانم كه مجلس از تو برپاست نمي دانم شرابي يا كبابي |
یار دبستانی من با منو هم راه منی
چوب الف بر سر ما بغض منو آه منی |
يا مغني ان عندي کل غم
قم والق النار فيها بالنغم |
من اندر قفاي تو ميتاختم
ز خدمت به نعمت نپرداختم |
ما زان دغل كژبين شده با بي گنه در كين شده گه مست حورالعين شده گه مست نان و شوربا |
آنان که محیط فضل آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند |
دل آهنم چو آتش چه خوش است در منارش نه كه آينه شود خوش چو درو صفا درآمد |
دست در دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد یارو غمخوار یک دگر باشیم تا بمانیم خرم و آزاد |
در عشق تو خون ز ديده پاليد بسي جان در تن من ز غم بناليد بسي |
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک |
كمر بگشاد مريخ و بينداخت سلحها را بدرانيد آخر بخندد آسمان زيرا زمين را خدا از خوف برهانيد آخر |
روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهاني نگران من و توست |
اکنون ساعت 08:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)