![]() |
ني هزاران بار اندر كوره هاي امتحان درگدازيدي چو مس و همچو مس بفسرده اي |
یا رب تو ان جوان دلاور نگاه دار
کز تیر اه گوشه نشینان حذر نکرد |
در عشق نداد هيچ مفتي فتوي در عشق زبان مفتيان لال بود |
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت |
ترا در چرخ آوردست ماهي تو ماه چرخ گردان را چه داني |
يار بي رحم و من از درد به جانم چه كنم
من چنين يار چنان، آه ندانم چه كنم! |
محتاج قصه نيست گرت قصد خون ماست چون رخت از آن توست به يغما چه حاجت است |
تو که نابرده ای علم سماوات تو که نابرده ای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی به یاران کی رسی هیهات هیهات |
تو دوش چه خواب ديده اي مي داني
ني دانش آن نيست بدين آساني دزدست تن تو كاله پنهان كرده ست اي شحنه چراش زو نمي رنجاني |
یاد تو شب و روز قرین دل ماست
سودای دلت گوشه نشین دل ماست |
یاد تو شب و روز قرین دل ماست
سودای دلت گوشه نشین دل ماست |
تشريف ده عشاق را پرنور كن آفاق را بر زهر زن ترياق را چيزي بده درويش را |
ای برهمن آن عذار چون لاله پرست
رخسار نگار چارده ساله پرست |
تا چند چو دف دست ستمهات خورم يا همچو رباب زخم غمهات خورم |
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست |
تا چند تو پس روي به پيش آ در كفر مرو به سوي كيش آ |
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد |
در عشق جان سپاران مانند ما هزاران هستند ليك چون تو در خواب هم نديديم |
می شکفتم ز طرب زانکه چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سی بالا بود |
دلم ز پرده برون شد کجايی ای مطرب
بنال هان که از اين پرده کار ما به نواست |
تا آسمان زحلقه بگوشان ما شود
کو عشوه ای د ابروی همچون هلال تو |
وگر به خشم روي صد هزار سال ز من به عاقبت به من آيي كه منتهات منم |
مرا چشمیست خون افشان بدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم وازآن ابرو |
و ليك موي كشان آردم بر تو غمت كه اژدهاست غمت با دم شرارآميز |
زمين پيش تختش ببوسيد و گفت
نشايد چو پرسيدي اکنون نهفت |
تو نيم ديگر من بودي و ندانستي
چه داغ ها كه به اين نيم ديگرت دادند |
دلا دلالت خیرت کنم براه نجات
مکن به فسق مباهات وزهد هم مفروش |
شبانگهاني عقرب چو كزدمك مي رفت به گوشهاي سرا پردهاش بر خطري |
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا مولانا |
اي دمت عيسي دم از دوري مزن من غلام آنكه دور انديش نيست |
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه اماده کنی |
يك مشعله افروختي تا روز و شب را سوختي عذري بجرم آموختي نيكي خجل شد از بدي |
یوسف عهدی برون آی از حجاب
تا برون آیم ازین زندان ز تو |
وفا دارست ميعادت توقف نيست در دادت عطا و بخشش شادت نه نسيه ست و نه فردايي |
يارب اين كعبه مقصود تماشاگه كيست
كه مغيلان طريقش گل ونسرين من است |
مشاعره با اشعار سعدی
سلام دوستان خوب...
در این مشاعره با اشعار سعدي می باشد. :53: باتشکر فراوان از omid7 (نام: من گمشده عشق توام نام ندارم) که در ساخت این تاپیک به من راهنمایی کرد.:53: امیدوارم مورد توجه دوستان قرار گیرد. ............................................................ ............. اول دفتر به نام ايزد دانا صانع پروردگار حي توانا اکبر و اعظم خداي عالم و آدم صورت خوب آفريد و سيرت زيبا |
از همگان بينياز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پيدا |
اي نفس خرم باد صبا
از بر يار آمدهاي مرحبا |
از در صلح آمدهاي يا خلاف
با قدم خوف روم يا رجا |
اسم اين تايپيك اگر "مشاعره ابا اشعار سعدي" باشه، به نظرم قشنگ تر ميشه
چون بوستان فقط شامل همون 10تا باب ميشه كه بيشتر جنبه پند و اندرز داره آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمانها |
اکنون ساعت 11:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)