![]() |
درون کلبه تاریک و تارم / / / تویی تنها چراغ روزگارم کبوترهای شعرم تیر خوردند / / / نمیبینی که عمری بی قرارم |
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست |
معیار دوستان دغل روز حاجت است قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب |
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری یعنی که نموده اند در آیینه صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری |
خوب رويان جهان رحم ندارد دلشان بايد از جان بگذرد هر که شود عاشقشان روز اول که سرشتند ز خاکي گلشان سنگي اندر گلشان بود ، همان شد دلشان |
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت |
از چرخ به هر گونه همی دار امید وز گردش روزگار می لرز چو بید گفتی که پس از سیاه رنگی نبود پس موی سیاه من چرا گشت سفید |
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامدست و روزی که گذشت |
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد |
این کهنه رباط را که عالم نام است |
می توان از قطره اشکی به مطلب ها رسید |
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند |
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن با لشگر غم چه بایدت کوشیدن سبز است لبت ساغر از او دور مدار مِی بر لب سبزه خوش بود نوشیدن |
شگفت مانده ام از کار خویش کز غم عشق |
ما خنده را به مردم بی غم گذاشتیم |
ذره ذره هر چه بود از من گرفت |
آن به که در این زمانه کم گیری دوست |
از ازل تا به ابد پرسش ادم این است |
بر چهره ی گل شبنم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است |
خدا ان حس زیباییست که در تاریکی صحرا
زمانیکه مرگ میدزدد سکوتت را یکی مثل نسیم دشت میگویید: کنارت هستم ای تنها |
یکی درد و یکی درمان پسندد |
ای که بستی ره زهرا را در کوچه ها
گردنت را می شکست انجا اگر عباس بود |
سیاوش ناظری پسر شهرام ناظری یه البوم جدید به نام خروش ارائه داده که مجوز انتشار نگرفته بهر حال داشتم یکی از اهنگاشو گوش میدادم که این بیتش خیلی به دلم نشت
آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک شنگینک و منگینک سر بسته به زرینک چون منکر مرگست او گوید که اجل کو کو مرگ آیدش از شش سو گوید که منم اینک گوید اجلش کای خر کو آن همه کر و فر وآن سبلت و آن بینی وآن کبرک و آن کینک ( مولوی ) |
کی شود تا یک شبی در آغوشم بگیری ای صنم |
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش |
پیش از من وتو لیل و نهاری بوده است |
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی ... سعدی |
کار پاکان را قیاس از خود مگیر |
ترسم مرا به روز قیامت کفن شود |
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت |
تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید |
در این بازار گر سودیست با درویش خرسندست |
اگر شیری اگر ببری اگر گور |
عیشی نبود چو عیش لولی و گدا افکنده کله از سر و نعلین ز پا پا بر سر جان نهاده ، دل کرده فدا بگذاشته از بهر یکی هر دو سرا "عراقی" |
آشنای پیکرم دستی به جز دست تو نیست |
ای کاروان عمر که بیهوده می روی بس کن که خاطرم ز صدای جرس گرفت "علی اشتری" |
شود آیا که شبی غرق گناهت بینم |
گفت سعدی صبر کن یا سیم و زر ده یا گریز |
آن قصر که جمشید در او جام گرفت |
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان |
اکنون ساعت 05:49 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)