![]() |
اینطور نمیشود باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست..... |
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟ |
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست دراین تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته نفس آدم ها سر به سر افسرده است روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا هر نشاطی مرده است دست جادویی شب در به روی من و غم می بندد می کنم هر چه تلاش او به من می خندد نقشهایی که کشیدم در روز شب ز راه آمد و با دود اندود طرح هایی که فکندم در شب روز پیدا شد و با پنبه زدود دیرگاهی است که چون من همه را رنگ خاموشی در طرح لب است جنبشی نیست دراین خاموشی دست ها پاها در قیر شب استhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر خویش را از ساحل افکندم در آب لیک از ژرفای دریای بی خبر بر تن دیوارها طرح شکست کس دگر رنگی در این سامان ندید چشم می دوزد خیال روز و شب از درون دل به تصویر امید تا بدین منزل پا نهادم پای را از درای کاروان بگسسته ام گر چه می سوزم از این آتش به جان لیک بر این سوختن دل بسته ام تیرگی پا می کشد از بام ها صبح می خندد به راه شهرمن دود می خیزد هنوز از خلوتم با درون سوخته دارم سخن http://blogfa.com/images/smileys/01.gif |
نقل قول:
----------------------------------- فراموش کنید آنچه را نمی توانید به دست آورید و به دست آورید آنچه ره نمی توانید فراموش کنید! ------------------------------------------------ ای کاش حرف زدن هم مثل حرف شنیدن آسان بود! |
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم و نـه حـوصـلـه ات را.. ولـی بـا ایـن هـمـه، گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد |
بر تشنگی ام
چه آتش ها که نمیبارد پشت خم نکردم دل اگر خـم کرده ام از نيامدن توست |
کبوتر قلبم این روزها می خواهد رها شود از قفس دل و پر بگیرد تا " تو " تا بر مژگانت دخیل ببندد و در سایه داغ هرم نگاهت آرام بگیرد |
نمیدانم این عـــــــشــــق من است که تاریخ انقضا دارد ... یا لــــــیاقــــت تو !
به هر حال دیگر دوستت ندارم ! |
در ثــانـیـه هـای بـودنـت می مـانــم در فـصـل شـکـسـت خـوردنـت می مـانــم یــک سـال نـه ، ده ســـــــال چـه فـرقـی دارد تــا لــحــظــه دل ســپــردنــت می مــانـــم |
از روزی كه .. میخ نگاهت شدم !.. مدام بر سرم می كوبی !! |
زندگی ام را
تنهایی برداشته و دست هایم بی دست هایت هر شب هدر می روند تی بیاور تنهایی ام شرّه کرده چند وقتی ست از سر کاسه ی صبر... |
به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک. روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان، چتر خواهش باز است: تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا میآید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است. به سراغ من اگر میآیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من. |
از زندگی از این همه تکرار خسته ام |
همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ! یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو ! یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن... و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم ! تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که بی تو بخندم..... یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....! یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو ! یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم .... و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم ! اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ... که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ... و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم .... تو نگرانم نشو !! فراموش کردنت" را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت . |
تحمل کردن قشنگه اگه قرار باشه یه روزی به تو برسم انتظار آسونه اگر قرار باشه دوباره تو رو ببینم زندگی شیرینه اگه قرار باشه دستاتو تو دستام بگیرم مشکلات حل میشه اگه قرار باشه روزی به پات بمیرم اشکهام به لبخند تبدیل میشه اگه یه بار ببوسمت و لبخندهام دوباره به اشک فقط اگه ببینم خیال رفتن داری اما بدون دوستت دارم از پشت این همه فاصله از پشت این همه حرف دوستت دارم تا بی نهایت عشقم |
من اینجا بس دلم تنگ است !
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بیبرگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟ |
با خشونت هرگز...
سخت آشفته وغمگین بودم…عصبانی باشم |
_:2:_:2:
حسین جان غمی در دلم تازه شد یاد دو سالی که به مدرسه میرفتم و تدریس میکردم افتادم چقدر سخت بود واسم بعضی رفتارهای مسولین دفتری و معلمین_:2: دلم میخواست کاری انجام بدم... امیدوارم به زودی زود سیستم اموزش و مدارس کشورمون اموزش دیده بشن و بصورت مناسب تری عمل کنن.... |
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم آنچه از عالم عِلوی است من آن میگویم رخ خود باز بر آنم که همانجا فکنم |
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی
باز آی که دیرینه این درگاهی |
من که شب ها ره تقوی زده ام با دف و چنگ این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند پیر ما هر چه کند عین ولایت باشد |
همه ی خودم!
کوله بارم بر دوش سفری باید رفت! سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض یار تنهایی من با من گفت هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی تو بگو از ته دل من خدا را دارم --------------------------------------------------- من هنوز هم از بازی کلاغ پر می ترسم! می ترسم بگویم "تو" و تو آرام بگویی "پر"! --------------------------------------------------- نمی دانم دل من نازک است یا چشمان تو تیز که هرچه نگاه به تو می دوزم بند دلم پاره می شود! ------------------------------------------------- من تنها صفتی را که برای خود می پسندم صداقت و صمیمیت است اگر هم کم داشته باشم، لااقل آن را سخت دوست دارم! ------------------------------------------------- این روزها عجیب درد روحم را به دوش می کشم! خدایا قرص های فراموشی ام کجاست؟.... ------------------------------------------------- به خود احترام می گذارم یک چای داغ می ریزم داخل بهترین بشقاب خانه یک دانه شیرینی می گذارم به همراه یک آهنگ دل نشین به خودم می گویم: بفرمایید! چایتان سرد نشود! و از تمام تنهاییم لذت می برم! -------------------------------------------------- پشت این بغض بیدی نشسته که خیال می کرد با این بادها نمی لرزد! --------------------------------------------------- پشت تنهایی من که رسیدی گوش هایت را بگیر! اینجا سکوت گوش تو را کر می کند!... -------------------------------------------------- تو بردی! همه هورا کشیدند! حالا پایت را از روی خرده های دلم بردار! -------------------------------------------------- حوصله ات که سر می رود با دلم بازی نکن! من در بی حوصله گی هایم با تو زندگی کرده ام! ------------------------------------------------- رنج بردن باعث فهمیدن می شود تا جائیکه روزی از خود فهمیدن بیشتر رنج می بری و آنجاست که رؤیای ندانستن دعای شبانه ات می شود! ------------------------------------------------- من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست! رفتنت ممکن شد! باورش ممکن نیست! تو نمی دانی!نه! که چه دردی دارد خلأ جای تو را حس کردن! و همین درد همه جان مرا می کاهد!.... --------------------------------------------------- یادت ای دوست بخیر! بهترینم خوبی؟ خبری نیست ز تو؟ دل من می خواهد که بدانی بی تو دلم اندازه دنیا تنگ است! می سپارم همه زندگیت را به خدا! |
دلم گرفته!
از چشم هیچ کس نمی توان خواند که دوستتان دارد یا نه بس که برای نفر قبلی گریه کرده حالت چشمانش عوض شده! ---------------------------------------------- حالا که دست هایت چتر نمی شوند حالا که از نگاهت ستاره نمی بارد حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم از کاغذ شعرهایم برایت اتاقی می سازم تا آوار تنهایی بر سرت نریزد و آرامش خیالت خیس اشک هایم نشود --------------------------------------------- حسن باران این است که زمینی ست ولی آسمانی شده است و به امداد زمین می آید! ---------------------------------------------- شیرین بهانه بود! فرهاد تیشه می زد تا باور نکند صدای مردانی را که در گوشش می خواندند: "دوستت ندارد!..." ---------------------------------------------- قلبم برای تو بدجور می زند باران که می رود دل من شور می زند خیس است چشم من همه اش جای پای توست بعد از تو زندگی گره کور می زند! ----------------------------------------------- این روزها دلتنگی هایم بیشتر از همیشه از تو می گویند و من نوازش می کنم گونه خیس آرزوهایم را که بی تو بغضشان شکسته!.... ----------------------------------------------- یادت پرچم صلحی است در میان شورش این همه فکر!... ----------------------------------------------- به اندازه باورهای هر کسی با او حرف بزن بیشتر که بگویی تو را احمق فرض خواهد کرد! --------------------------------------------- همیشه گرگ ها نیستند که لباس بره می پوشند گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق می پوشند عاشق که شدی کوچ می کنند!.... |
چرخش این کلید از دستهای من شروع شد زمستان طاقت سوزی بود وگرنه نمی خواستم خانه را خالی کنم |
عاقلان عیب من از باده پرستی نکنید عالمی هست در این گوشه میخانه مرا |
مرا دردي است اندر دل اگر گويم زبان سوزد |
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن |
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود اگر از بهر پرستو، قفسی تنگ نبود زندگی، عشق، اسارت، قهر، آشتی، همه بی معنا بود.. |
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم |
من تشنه مثل خورشید بی سرزمین تر ازباد کولی تر ازترانه بی پرده مثل فریاد تنها ترازسکوتم روشن تر از ستاره عاشق تر از همیشه با من بخون دوباره... |
هرچند که پیر و خسته و ناتوان شدم
هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم |
با مزاج هستیام ربطی ندارد عافیت
رنگ تصوبر دلم خونست و بس پرواز من |
|
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر آن که شمع رویت به رهم چراغ دارد |
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش انگار که قرص قمرش گم شده باشد چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ خواب پدری که پسرش گم شده باشد آن روز تو را یافتم افتاده و تنها در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد.... |
صبح ملکوت بود و من بودم و تو
دل محو قنوت بود و من بودم تو ای کاش پس پنجره ی فولادت یک لحظه سکوت بود ومن بودم و تو ... |
دلم نمياد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم ميره جون بمون براي کوچهاي که بي تو لبريزه غمه ابري تر از آسمونش ابراي چشماي منه |
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند قدر آیینه بدانیم چو هست نه در آن وقت که اقبال شکست |
| اکنون ساعت 03:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)