پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

haj_amir 11-24-2008 02:01 PM

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
کس واقف ما نيست که از ديده چه‌ها رفت

به فروم خوش آمدید

mary.f 11-24-2008 04:02 PM

تمنای من از عمر و جوانی
وصال توست و آنگه زندگانی

دانه کولانه 11-24-2008 04:29 PM

زکریا جان خوش اومدی کاکا محل سکونتتو کرمانشاه پاوه بزن
ایشالا فعال تر ببینیمت



یار از غم من خبر ندارد گویی
یا خواب به من گذر ندارد گویی


تاریک تر است هر زمانی شب من
یارب شب من سحر ندارد گویی



از مناجات های خواجه عبدالله

shabhaye_mahtabi 11-24-2008 09:34 PM

ياد ايامي كه در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل، آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب، ميسوختم پروانه وار
پاي آن سرو روان، اشك رواني داشتم.
با تشكر فريبا

haj_amir 11-24-2008 09:44 PM

من گدا و تمناي وصل او هيهات
مگر به خواب ببينم خيال منظر دوست

shabhaye_mahtabi 11-24-2008 09:52 PM

تا بود اشك روان، از اتش غم باك نيست
برق اگر سوزد چمن را، جويبار آسوده است.
با تشكر فريبا

kiana 11-24-2008 10:22 PM

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی
===========================
این جمله هم ادمین زیر پستت اضافه میکنه
زندگی دو نیمه دارد نیمه اول در انتظار نیمه دوم و دیگر, در حسرت اول

haj_amir 11-24-2008 10:30 PM

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

mary.f 11-25-2008 07:15 AM

دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور

دانه کولانه 11-25-2008 08:40 AM

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد
آن همه ناز و تنعم كه خزان مي‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
خواننده ایرج

haj_amir 11-25-2008 10:11 AM

درخت عمر بدانديش را ز پا افگند
هميشه تا که بود از زمانه نام و نشان

زکریا فتاحی 11-25-2008 10:17 AM

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

haj_amir 11-25-2008 10:20 AM

درخت عشق درين شهر شد نهال خزان بين
نهال فتنه در آن ملک نخل تازه ثمر شد

shabhaye_mahtabi 11-25-2008 01:20 PM

در جام فلك، باده بي دردسري نيست
تا ما به تمنا، لب خاموش گشائيم
با تشكر فريبا

haj_amir 11-25-2008 03:25 PM

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبير زدم يک سره بر هر چه که هست

tanha 11-25-2008 06:06 PM

تا توانی رفع غم از خاطری غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن

haj_amir 11-25-2008 09:52 PM

نکته‌اي روح فزا از دهن دوست بگو
نامه‌اي خوش خبر از عالم اسرار بيار

زکریا فتاحی 11-26-2008 09:32 AM

روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد

SonBol 11-26-2008 11:01 AM

در خلوص منت ار هست شكي تجربه كن
كس عيار زر خالص نشناسد چو محك

haj_amir 11-26-2008 01:37 PM

کي دهد دست اين غرض يا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پريشان شما

mary.f 11-26-2008 03:29 PM

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

haj_amir 11-26-2008 04:11 PM

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

shabhaye_mahtabi 11-26-2008 04:37 PM

نيايدم گله از خوي اين و آن كردن
در آتش از دل خويشم، چه ميتوان كردن؟
با تشكر فريبا

haj_amir 11-26-2008 08:33 PM

نيستي ار مستحيل از پس آل رسول
آمدي از حق يقين وحي بدو صد کتاب

mary.f 11-29-2008 07:03 AM

بر سر آنم كه گر زدست برآيد
دست به كاري زنم كه غصه سرآيد

زکریا فتاحی 11-29-2008 08:29 AM

دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد

SonBol 11-29-2008 10:00 AM

دود آه سينه نالان من
سوخت اين افسردگان خام را

shabhaye_mahtabi 11-29-2008 10:34 AM

اگر به باده مشكين دلم كشد شايد
كه بوي خير ز زهد و ريا نمي آيد
با تشكر فريبا

haj_amir 11-29-2008 11:00 AM

در کارخانه‌اي که ره عقل و فضل نيست
فهم ضعيف راي فضولي چرا کند

mary.f 11-29-2008 12:18 PM

دوستان عيب كنندم كه چرا دل به تو دادم
بايد اول به تو گفتن كه چنين خوب چرايي

haj_amir 11-29-2008 12:42 PM

یغماي عقل و دين را بيرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان

mary.f 11-30-2008 07:34 AM

ني حريف هر كه از ياري بريد
پرده هايش پرده هاي ما دريد

tanha 11-30-2008 12:42 PM

دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست
نیمی رخ عاشق است ونیمی رخ دوست

NeGin 11-30-2008 04:08 PM

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

mary.f 11-30-2008 04:54 PM

در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه

دانه کولانه 11-30-2008 07:52 PM

نقل قول:

نقل قول:

نوشته اصلی توسط tanha (پست 32725)
دانی که چرا زمیوه ها سیب نکوست
نیمی رخ عاشق است ونیمی رخ دوست


این شعر خیلی جالب بود نشنیده بودم
ممنون
میخواستم بدونم شاعرش کیه سرچ کردم خیلی نتیجه خوبی نگرفتم

اما جناب سعدی هم همینو داره حتی شاید اینی که شما گفتین از سعدی باشه :


بوسه دادن به روی دوست چه سود
هــــــم در این لحظه کـردنش بدرود
سیب گــویی وداع بـستــان کــــرد
روی از این نیمه سرخ،وزان سو زرد


و اما جواب مشاعره شما :


تو خود دانی که من بی‌تو عدم باشم عدم باشم
عدم خود قابل هست است از آن هم نیز کم باشم
http://p30city.net/showpost.php?p=32727&postcount=751


همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم

همه در هم گذرد،هر مه و سال و شب و روزم

وصل و هجرم شده یکسان، همه از دولت عشقت

چه بخندم، چه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم

گفتني نيست كه گويم ز فراقت به چه حالم

تصنیف همه دردم از ایرج بسطامی
http://www.patocks.com/g.htm?id=3136

haj_amir 11-30-2008 08:14 PM

محتشم حرص تو ظاهر شده در ديدن او
که به خونت شده آن غمزه‌ي خونخوار حريص

mary.f 12-01-2008 07:15 AM

صنما با غم عشق تو چه تدبير كنم
تا به كي در غم تو ناله شبگير كنم

زکریا فتاحی 12-01-2008 09:27 AM

مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آنکه این عمارت بنا کرد

mary.f 12-01-2008 05:03 PM

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع


اکنون ساعت 04:04 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)