![]() |
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود وما گفتیم |
من خود چه كسم اي همه را تو محبوب من دست همي زنم تو پايي مي كوب |
باز پرسيد کان نشيمن شوم
چه زمين است وز کدامين بوم |
من سيه در سيه چنان ديدم
کز سياهي ديده ترسيدم |
ماندم از کار خويش سرگشته
دهنم خشک و ديدهتر گشته |
هر دم آشوبي اينچنين ميکرد
اشتلمهاي آتشين ميکرد |
دست خود را به من ده از سر پاي
ديده برهم ببند و باز گشاي |
يک درم وار ديد نور سپيد
چون سمن بر سواد سايه بيد |
در صحن سپهر گردد آيينهي چين
از روزي تو کم نشود يک سر موي |
يک گام زخود برون نه و راه ببين
اي جان جهان تو راه اسلام گزين |
نه در حق تو کيف توان گفت نه اين
از روي تعقل همه غيرند و صفات |
تاريکي سينه آورد بختم بين
هان ياران هوي و ها جوانمردان هو |
وای از امـیدی که در زلف درازت بسته ام
عمـر بگذشت و امـیدم بر نمی آید هــنوز |
زبانی سرخ تر از لهجه ی آتش به من دادی
چگونه با سری سر سبز برگردم به سامانت؟ |
توانا بود هر كه دانا بود
ز دانش دل پير برنا بود:d |
دست و پیشانیش بوسیدن گرفت
وز مقام و راه پرسیدن گرفت |
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یاد بیار |
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را |
این چه عشقی است که در دل دارم
من از ایــن عشــق چـه حـاصـل دارم مــی گـریـزی ز مــن و در طلـــبــت بــــاز هـــــم کــوشــش بـــاطـل دارم |
منطور خردمند من آن ماه که اورا
با حسن وادب شیوه صاحبنظری بود |
دید رنج و کشف شد بروی نهفت
لیک پنهان کرد وبا سلطان نگفت |
تا تو مـــراد من دهي ، کـشتـه مــــرا فراق تو
تا تو به داد من رسي ، من به خدا رسيده ام |
مرو هر سو به سوي بي سويي رو كه هر مسكين بدان سو يافت مسكن |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را |
آن كس كه ترا بديد اي خوب اخلاق در حال دهد كون و مكان را سه طلاق |
قصه امواج دريا را ز دريا ديده پرس
هر كسي آگه ز طوفان دل من نيست نيست |
توبه چكنم كه توبه ام سايه تست بار سر توبه جمله سرمايه تست |
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی می زنم... |
معشوقه وفای کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانید هرگز مبرید نام عاشق تا دفتر عشق بر نخوانید |
به نجمه خانوم اومدیم تو شعر و شاعری
خوش اومدید. دل بيمار شد از دست رفيقان مددی تا طبيبش به سر آريم و دوايی بکنيم |
نجمه خانوم 6ماه يه بار مياد اينجا ، دفعه قبلي يادمه دقيقا 5ماه پيش بود ;)
معلّمت همه شوخي و دلبري آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگري آموخت همه قبيله من عالمــــان دين بودند مرا معلّم عشق تو شاعري آموخت |
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست |
تمنّاي وصالم نيست عشق من مگير از من
به دردت خوگرفتم نيستم دربند درمانت |
تلخي دهد امروز ترا در دل و در كام آن زهر گياهي كه درين دشت چريدي |
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس |
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
حلقهٔ بیرون این دنیای باطل کن مرا |
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما |
اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم
جواب تلخ میزيبد لب لعل شکرخا را |
آه ازين جور وتطاول كه در اين دامنگه است
آه از آن ناز وتنعم كه در ان محفل بود |
بارها باخته ام،باخته ام،باخته ام،می دانم
می شود باختنم را همه یک یک نشماری یا نه؟ |
اکنون ساعت 12:01 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)