![]() |
هزار جهد بكردم كه يار من باشي
مراد بخش دل بيقرار من باشي |
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر |
رسم عاشق كشي وشيوه شهر آشوبي
جامه اي بود كه بر قامت او دوخته بود |
دوش میگفت به مژگان درازت بکشم
یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر |
رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم
فصد این قوم فریب است بیا برگردیم انکه یک روز همه دل به نگاهش دادیم خنده اش سردو غریب است بیا برگردیم |
مي بيغش است بشتاب وقتي خوش است درياب
سال دگر كه دارد اميد نو بهاري |
ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد |
در چنين عهدي که نزديکان ز هم دوري کنند
يار غم بين که از من يک نفس هم دور نيست |
تنا بسوز چو هيزم كه از تو سير شدم دلا برو تو ز پيشم ترا نمي جويم |
مستم کن آنچنان که ندانم زبیخودی
در عرصه خیال که آمدکدام رفت |
ترا گفت ز ايدر ببايد شدن
بر او فراوان نبايد بدن |
نيازست ما را به ديدار تو
بدان پرهنر جان بيدار تو |
واله وشیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم زعشق شکر وبادام دوست |
تا يك هستي ز آسمان مي آيد هستي ز فلك نعره زنان مي آيد |
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی سنایی |
يك نفسي عنان بكش تيز مرو ز پيش من تا بفروزد اين دلم تا بتو سير بنگرم |
مي رفت خيال تو ز چشم من و مي گفت
هيهات از اين گوشه كه معمور نماندست |
تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را |
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد |
دیر آمدیای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست |
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا |
اي صنم ستيزه گر مست ستيزه ات شكر جان تو است جان من اختر تست اخترم |
ما شبي دست برآريم و دعايي بكنيم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم دل بیمار شد از دست رفیقان مددی تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم |
مبارکتر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز |
زانک عشق مردگان پاینده نیست
زانک مرده سوی ما آینده نیست |
تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم
سنگی به دست دارد و ما آبگینهای |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تا تو رفتي قوت و صبرم برفت تا تو رفتي من دگر خوش نيستم |
من چه گويم كه تو از نازكي طبع لطيف
تا به حدي است كه آهسته دعا نتوان كرد |
دیده بد بین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیریها که من در کنج خلوت می کنم |
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجه است با ما سخنان بی حسیبت |
تا آسمان زحلقه بگوشان ما شود
كو عشوه اي ز ابروي همچون هلال تو |
وصال حالت اگر عاشقی حلال کند
فراق عشق همه حالها زوال کند |
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست |
تا درین داری به جز بر عشق دارایی مکن
عاشق آن کار خود از آه سحرگاهی کند |
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست |
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد |
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست |
تا صبا میرود به بستانها
چون تو سروی نیافت در چمنی |
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک |
اکنون ساعت 08:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)