![]() |
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست |
تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف
روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد؟ |
دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها |
اگر تپیدن دل ترجمان نمیگردید
که میشناخت درین تیره خاکدان غم را |
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار |
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما |
ای بسی اصحاب کهف اندر جهان
پهلوی تو پیش تو هست این زمان |
نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد |
دامن او گیر زوتر بیگمان
تا رهی در دامن آخر زمان |
ندیدی لاشههای مطبخ خونین شهرت را
اگر دیدی، چرا بر سفرهاش هر روز مهمانی |
یکی تیغ زهرآبگون برکشید
عنان را گران کرد و سر درکشید |
در من این عیب قدیمست و به در مینرود
که مرا بی می و معشوق به سر مینرود |
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است |
تن بدخواه ز تو لقمه همی خواهد
چه همی یاد دهی حکمت لقمانش |
شب تیره لشکر همی راندند
بروبر همی آفرین خواندند |
دزد شد این شحنهٔ بی نام و ننگ دزد کی از دزد کند بازخواست |
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است شبتون خوش |
تو گر دعوی کنی پرهیزگاری
مصدق دارمت والله اعلم شب خوش |
مطلب طاعت وپيمان وصلاح از من مست
كه به پيمانه كشي شهره شدم روز الست |
تا به كنار بودي ام بود به جا قرار دل
رفتي و رفت راحت از خاطر آرميده ام |
ماهي كه قدش به سرو مي ماند راست
آيينه به دست وروي خود مي آراست |
تو نيم ديگر من بودي و ندانستي
چه داغ ها كه به اين نيم ديگرت دادند |
در ره منزل ليلي كه خطر هاست به جان
شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي |
يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح
هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را |
اي دل آندم كه خراب از مي گلگون باشي
بي زر وگنج به صد حشمت قارون باشي |
يارب چه چشمه ايست محبت که من ز آن
یــک قــطـــره خــوردم و دريــــا گريـســتــم |
منم كه بي تو نفس مي كشم زهي خجلت
مكر تو عفو كني ورنه چيست عذر گناه |
هر شب فزاید تاب وتب من
وای از شب من وای از شب من يا من رسانم لب بر لب او یا او رساند جان بر لب من |
ما را زخيال تو چه پرواي شراب است
خم گو سر خود گير كه خمخانه خراب است |
م؟ :23:
تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم حاصلم دوش به حز ناله شبگير نبود |
اينم از كار زياده بجاي ن با م:d
در عين گوشه گيري بودم چو چشم مستت واكنون شدم به مستان چون ابروي تو مايل |
لازمه عاشقيست رفتن و ديدن ز دور
ورنه ز نزديك هم فرصت ديدار هست |
بازت_:2:
تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام شمه اي از نفحات نفس يار بيار |
:d
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست:d |
باز ت_:2:
تو از خاكم نخواهي بر گرفتن به جاي اشك اگر گوهر ببارم |
مردم درین فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد |
در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد بسیار زبونیها بر خویش روا دارد درویش که بازارش با محتشمی باشد |
در بحر فتاده ام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد |
در حق من لبت اين لطف كه مي فرمايد
سخت خوب است وليكن قدري بهتر از اين |
نزدیک آسمان شدن آیا بعید بود
یا حال من نداشت هوایی کبوتری؟ |
اکنون ساعت 07:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)